گنجور

بخش سوم - قسمت دوم

چشم عقل و علم کور از شهوت است
دیو پیش دیده حور از شهوت است
راه شهوت پر گل و لای بلاست
هر که افتاد اندر آن گل برنخاست
از می شهوت چو یک جرعه چشی
در مذاق تو نشیند زان خوشی
آن خوشی در بینیت گردد مهار
در کشاکش داردت لیل و نهار
چاره نبود اهل شهوت راز زن
صحبت زن هست بیخ عمر کن
بر درخوان عطای ذوالمنن
نیست کافر نعمتی بدتر ز زن
گر دهی صد سال زن را سیم و زر
پای تا سر گیری او را در گهر
هم به وقت چاشت هم هنگام شام
خوانش آرائی به گوناگون طعام
چون شود تشنه ز جام گوهری
آبش از سرچشمه ی خضر آوری
میوه خواهد چون ز تو همچون شهان
ناریزد آری و سیب اصفهان
چون فتد در داوری در تاب و پیچ
جمله اینها پیش او هیچ است هیچ
گویدت کای جان گداز عمر کاه
هیچ خیر از تو ندیدم هیچ گاه
در جهان از زن وفاداری که دید؟
غیر مکاری و عیاری که دید؟
سال ها دست اندر آغوشت کند
چون بتابی رو فراموشت کند
گر تو پیری یار دیگر بایدش
همدم دیگر قوی تر بایدش
چون جوانی آید او را درنظر
جای تو خواهد که او بندد کمر
بود همچون بوم زاغی روز کور
جا گرفته بر لب دریای شور
بود از دریای شور آبشخورش
دادی آن شو را به طعم شکرش
از قضا مرغی حواصل نام او
حوصله سرچشمه ی انعام او
سایه ی دولت بر فرق او فکند
نامدش شورابه ی دریا پسند
گفت پیش آ ای ز شوری در گله
کآب شیرینت دهم از حوصله
گفت ترسم آب شیرین چون چشم
طعم آب شور گردد ناخوشم
طبع من ز آبشخور دریای شور
زآب شیرین مانم و گردم نفور
در میان هر دو مانم تشنه لب
بر لب دریا نشسته روز و شب
به که هم سازم به آب شور خویش
تا نیاید رنج بی آبیم پیش
ای چو گلت جیب به چنگ خسان
دامن صحبت بکش از ناکسان
گرچه ز آغاز گشادت دهند
عاقبت الامر به بادت دهند
گر بود اندر بن غاریت جای
حلقه ی مارت شده زنجیر پای
به که به هر حلقه نهی پای خویش
محفل هر سفله کنی جای خویش
ور شده ای در کمر کوه و سنگ
کرده میان منطقه دم پلنگ
به که دورنگان منافق سیر
پیش تو بندند به خدمت کمر
اول فطرت که پدید آمدی
از همه کس فرد و وحید آمدی
عاقبت کار کز این جا روی
از همه شک نیست که تنها روی
این همه بند و گره از بهر کیست
وین همه آمیزش و پیوند چیست؟
هر که به مشغولیت اندر ره است
غول ره تست، خدا آگه است
پای وفا در ره غولان مدار
روی به بیغوله ی تنهائی آر
ور نبود از دل سودائیت
طاقت بیغوله ی تنهائیت
خیز و قدم نه به ره رفتگان
رو سوی آرامگه خفتگان
یاد کن از عهد فراموششان
نکته شنو از لب خاموششان
پر شده شان بین زغبار استخوان
کحل بصیرت کن از آن سرمه دان
منزلشان بین به ته سنگ تنگ
کوب سر افعی غفلت به سنگ
زپیری سست خیز سال فرسود
چو طفلان زود خشم و دیر خشنود
بود از پوست رگ چون چنگ بسته
دهن بی آب و دندان زنگ بسته
ز پر گفتن لعاب از لب روانش
مگس ریده فراوان در دهانش
سری چون پوستین کهنه پشمین
رخی چون فوطه پیچیده برچین
دو ساق و پشت پاهای فسرده
چو غوک خشک پیش مار مرده
کلاه کافری بر سر چو دیگی
ز دقیانوس مانده مرده ریگی
ملک را بود زنگی پاسبانی
ترش رخساره ای، کج مج زبانی
چو دیو دوزخ از عفریت روئی
چو زاغ کهنه از بسیار گوئی
شکم چون دیگدان آتش اندود
دهن چو وامداری دیر خشنود
خصومت پیشه ای، ابلیس خوئی
عوامی مشت خواری، جنگجوئی
کنه در سبلتش بیضه نهاده
به موی سبلتش رشگ اوفتاده
عید و هر کس را ز یار خویش چشم عیدی است
چشم ما پر ز اشگ حسرت، دل پر از نومیدی است
به غبار، گرد روی تو خطی نوشته دیدم
که به حسن از آنچه بوده ی، شده ای هزار چندان
گذارید، ترازو میزان نیست.
در محاضرات آمده است: که مأمون ناشناس همی گذشت. کناسی را دید که می گفت: مأمون از زمانی که برادرش را کشت، از چشم من افتاد، مأمون بدره ای بهرش فرستاد و گفت: اگر صواب بینی که از من خشنود شوی، خشنود شو.

حسن بصری را گفتند: نماز نمی خوانی؟ بازاریان نمازشان را بخواندند. گفت: بازاریان هر گاه کارشان سود دهد، نماز به تأخیر اندازند و هر وقت کسادی حاصل شود، در آن تعجیل کنند.

از امثال عربی که درباره ی حیوانات آمده است:

ماکیانی کبوتری را سرزنش کرد که ماکیان پرزاد و ولد است اما، کبوتر هر سال جز دو جوجه ننهد. کبوتر گفت: تو به دانه ی جوجه هایت نمی پردازی و بهر آن ها از راه دور خوردنی نمی آوری.

چه جوجه های تو همین که از تخم بیرون شدند، دانه برمی چینند. اگر تو نیز چون ما بودی، بجای دو جوجه در سال، یک جوجه می نهادی.

. . . یکی در روزگار کودکی، پرهیزگارتر از ایام پیری بود. و خود این معنی را در شعری گنجانید:

آن گاه که کودک بودم، هوای نفس را اطاعت نکردم، اما زمانی که شبان و روزان پیرم کرد، برعکس پیرو هوی گشتم. گوئی که پیر دنیا آمده ام و اندک اندک به کودکی باز می گردم.

در مروج الذهب آمده است که: زمانی از ابوالحسن علی بن محمد الهادی (ع) نزد متوکل سخن چینی کردند و گفتند: در منزل خویش سلاح و نامه ها و چیزهای دیگری از مردمان شیعه ی قم دارد و وی را قصد فرمانروائی است.

وی جمعی از غلامان ترک را گسیل داشت. ایشان شب هنگام هجوم بردند اما در خانه ی وی چیزی نیافتند و وی را دیدند در اطاقی تنهاست و قرآن همی خواند.

پشمینه ای برتن داشت، بر سنگ و شن نشسته بود، بر سر نیز سربندی پشمینه داشت و به درگاه خداوند آیاتی در بیم و امید همی خواند. ویرا همانگونه به نزد متوکل بردند که در مجلس شرب بنشسته بود و جام باده به دست داشت.

متوکل وی را تعظیم بسیار کرد و در کنار خویش بنشاند و جام خویش بدو داد. امام گفت: به خداوند سوگند هرگز گوشت وخون من بدان نیامیخته است، از این رو مرا از آن معذور دار.

متوکل چنان کرد. سپس گفت: مرا چیزی برخوان، امام تلاوت کرد: «کم ترکوا من جنات و عیون ». متوکل گفت: مرا شعری بر خوان که تحسین کنم. فرمود: من شعر چندان به یاد ندارم. متوکل گفت: ناگزیر باید چنین کرد. امام برخواند:

بر قله های کوه شدند تا ایشان را حراست کند، اما مردان برآنان پیروزی یافتند و قله ها سودشان نبخشید. از ستیغ کوهها فرود آمدند و به حفره ها مقام کردند، چه بدفرجام فرودی! پس از مرگشان منادئی ندا در داد که، آن تاج ها و دستبندها و حله ها چه شد؟ (تا آخر اشعار)

تمام حاضران بر امام بیمناک شدند که مبادا از متوکل بر او آزاری رسد. اما متوکل زمانی سخت بگریست چنان که محاسنش را آب دیده تر کرد. حضار نیز بگریستند.

سپس فرمان داد شراب برداشتند و سپس پرسید: ای ابوالحسن ترا وامی هست؟ فرمود: بلی چهار هزار دینار. فرمان داد آن را پردازند و هم در آن ساعت به تکریم وی را به خانه رسانند.

دانشمندی گفت: به سالی، حج همی گذاردم. هنگام طواف اعرابئی را دیدم که پوستی بر خود آویخته بود و میگفت: خداوندا تو خالق منی، آیا از این که عریان به مناجات تو بزرگوار آیم شرم نکنی؟

دانشمند گفت: سال دیگر نیز به حج رفتم و وی را در لباسی نیکو با خدم و حشم دیدم. گفتمش تو همان نیستی که سال پیش چنان همی خواندی؟ گفت: بلی، در کار کریمی حیله به کار زدم، به کار آمد.

ابو حرث را یابوئی ضعیف بود. وی را پرسیدند که آیا پیش آمده است که یابویت بر دیگر چهارپایان پیش افتد؟ گفت: بلی، یک بار. با قافله ای بودیم و به رهگذری تنگ رسیدیم. من در آخر هم رفتم. و زمانی که بازگشتیم، پیش از همه بودم.

در تعبیر خواب کلینی آمده است که: مردی بنزد امام صادق(ع) آمد و گفت: به خواب دیدم در بوستانم درخت انگوری است که بار خربزه بگرفته است. فرمود: زن خویش حفظ کن تا از جز تو بار برندارد.

مردی دگر بنزد ایشان آمد و گفت: به سفر بودم، به خواب دیدم که دو قوچ به شرمگاهی همسرم شاخ همی زنند، عزم کرده ام طلاقش دهم. چه فرمائی؟ فرمود: نگاهش دار، چه زمانی که شنیده است همی آیی، موی شرمگاهی خویش با مقراض سترده.

در ربیع الابرار آمده است که: ابلیس گفت: خداوندا، بندگان تو، ترا دوست همی دارند و عصیانیت همی کنند. اما مرا دشمن همی دارند ولی اطاعتم همی کنند.

جوابش آمد که: ما اطاعت ایشان از تو را به دشمنیشان با تو بخشیدیم. و هر چند که با همه ی عشق اطاعتمان نکنند، ایمانشان را پذیرفتیم.

یحیی بن خالد غالبا در خانه ای کوچک و تنگ همی نشست، عیبش کردند. گفت: این خانه، خرد را بیش جمعیت دهد و اندیشه را بیش ضبط بخشد.

ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، صاحب کتاب اغانی، روزی بر در شاهزاده ای با تحفه ای برفت. اما حاجبش اذن ورود نداد. وی سرود:

زمانی در در بارگاهتان بایستادم و تحفه ایم در آستین بود، حاجب اما اذنم نداد. اگر روزی که هدیه تان دهند، چنین هستید؟ روزی که باید عطا کنید، چونید؟

ابوالفرج به سال سیصد و پنجاه و شش در روزگار خلاف المطیع بالله از میان رفت. وی کتاب اغانی را در پنجاه سال گرد کرده است.

در کتاب جلاء القلوب آمده است که حسن بن علی بن ابیطالب(ع) حسن بصری را دید که نزدیک حجرالاسود، بهر مردم سخن همی گفت: فرمود: ای حسن از مرگ بر خود خشنودی؟ گفت: نه.

فرمود: از اعمال خویش بروز جزا؟ گفت: نه؟ فرمود: آیا جز این جهان، جائی برای کار نیک و بد هست؟ گفت: نه.

فرمود: آیا بهر زمین پناهگاهی جز این خانه هست؟ گفت: نه. فرمود: ز چه رو مردم را با سخن از طواف بازمی داری؟ راوی گفت: از آن پس حسن دیگر سخن نگفت.

ابوحیان نحوی، مردی دانشمند بود و کتاب هائی پرفایده تصنیف کرده بود که به آخر عمر، آن ها را بسوزاند. ملامتش کردند.

گفت: دانش یا آشکار است یاپنهان. دانش پنهانی را کس ندیدم که بدان تحلی یابد و دانش آشکار را ندیدم که کس رغبت کند.

اعرابئی، مادر خویش با مردی دید، مادر را بکشت. وی را گفتند: چرا مادر را ننهادی و مرد را نکشتی؟ گفت: از آن که در آن صورت هر روز بایدم مردی را کشت.

گروهی نزد ابن شبرمه بر درختانی چند خرما، گواهی دادند. از ایشان پرسید: تعدادشان چند است؟ گفتند: ندانیم. شهادت ایشان نپذیرفت.

یکی از ایشان گفت: چه زمان در این مسجد بگذرانده ای؟ گفت: سی سال. پرسید: مسجد را چند ستون است؟ این شبرمه شرمسار شد و شهادت ایشان پذیرفت.

مرد دیگر نزدش شهادتی بداد و او نپذیرفت. مرد گفت: شنیده ام کنیزکی بهر تو آواز خوانده است و تو گفته ای: احسنت.

حال برگو بدانم هنگامی که آغاز خواندن کرد چنان گفتی یا در پایانش. گفت: در پایانش. گفت: پس سکوتش را تحسین کرده ای؟ ابن شبرمه، شهادتش بپذیرفت.

مردی دیگری را پرسید: آیا مومنی؟ گفت: اگر غرضت این آیه است که: «امنا بالله و ما انزل علینا» بلی، اما اگر این آیه را مراد داری «انما المؤمنون الذین اذا ذکرالله و جلت قلوبهم » نیک ندانم.

متوکل خلیفه گنجشکی را هدف تیر نهاد، و خطا کرد. ابن حمدون وزیر وی گفت: نیک کردی سرور من. گفت:مرا ریشخند همی کنی، چگونه نیکی کردم؟ گفت: به گنجشک نیکی کردی.

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشم عقل و علم کور از شهوت است
دیو پیش دیده حور از شهوت است
هوش مصنوعی: چشم فهم و دانش تحت تأثیر خواسته‌های نفسانی نمی‌تواند درست ببیند و در واقع، شیطان از خواسته‌های نفسانی برای گمراهی و فریب انسان استفاده می‌کند.
راه شهوت پر گل و لای بلاست
هر که افتاد اندر آن گل برنخاست
هوش مصنوعی: راهی که به خواسته‌های نفسانی و شهوت‌ها می‌انجامد، پر از مشکلات و گرفتاری‌هاست. هر کسی که در این مسیر گرفتار شود، دیگر قادر به رهایی از آن نیست.
از می شهوت چو یک جرعه چشی
در مذاق تو نشیند زان خوشی
هوش مصنوعی: اگر از شراب شهوت یک جرعه بچشی، آن لذت در کام تو باقی می‌ماند و احساس خوشی به تو می‌دهد.
آن خوشی در بینیت گردد مهار
در کشاکش داردت لیل و نهار
هوش مصنوعی: آن خوشی که در وجود تو هست، به مانند افساری است که در میان چالش‌ها و گرفتاری‌های شب و روز تو را کنترل می‌کند.
چاره نبود اهل شهوت راز زن
صحبت زن هست بیخ عمر کن
هوش مصنوعی: برای رهایی از گرفتاری‌های ناشی از شهوت و وسوسه‌ها، راهی جز گفتگو و هم‌نشینی با زنان وجود ندارد. این ارتباط می‌تواند به تسهیل زندگی کمک کند و از مشکلات جلوگیری نماید.
بر درخوان عطای ذوالمنن
نیست کافر نعمتی بدتر ز زن
هوش مصنوعی: در دنیای مادی، در اکثر مواقع، برکت و نعمت‌هایی که به انسان‌ها داده می‌شود، به نوعی با پذیرش و شکرگزاری همراه است. اما در اینجا بیان شده که افرادی که نعمت‌ها را نادیده می‌گیرند یا ناپسند می‌دانند، ممکن است با مشکلاتی مواجه شوند که به مراتب بدتر از رابطه با زنان باشد. به طور کلی، این بیت به اهمیت قدردانی از نعمت‌ها و دوری از کفر نسبت به آنها اشاره دارد.
گر دهی صد سال زن را سیم و زر
پای تا سر گیری او را در گهر
هوش مصنوعی: اگر به زن طلا و جواهرات بخشی، حتی اگر این هدایا برای صد سال باشد، در نهایت او را همچنان در زنجیر غم و ناراحتی خواهی یافت.
هم به وقت چاشت هم هنگام شام
خوانش آرائی به گوناگون طعام
هوش مصنوعی: در زمان صبحانه و همچنین در وقت ناهار، با مهارت و زیبایی غذاهای مختلفی را تهیه و تزیین می‌کنی.
چون شود تشنه ز جام گوهری
آبش از سرچشمه ی خضر آوری
هوش مصنوعی: وقتی کسی از عشق و زیبایی سیراب شده باشد، تو می‌توانی از منبع زندگی و خوشبختی، او را سیراب کنی.
میوه خواهد چون ز تو همچون شهان
ناریزد آری و سیب اصفهان
هوش مصنوعی: اگر میوه‌ای بخواهد، باید مثل پادشاهان باشد و ارزشمند است که به وفور مانند نار و سیب اصفهان نریزد.
چون فتد در داوری در تاب و پیچ
جمله اینها پیش او هیچ است هیچ
هوش مصنوعی: وقتی که داوری حاضر می‌شود و همه چیز را مورد بررسی قرار می‌دهد، تمام این مسائل برای او هیچ اهمیتی ندارد و بی‌ارزش است.
گویدت کای جان گداز عمر کاه
هیچ خیر از تو ندیدم هیچ گاه
هوش مصنوعی: می‌گوید ای جان، عمر من تباه شده و هیچ گاه از تو خیر و نیکی ندیدم.
در جهان از زن وفاداری که دید؟
غیر مکاری و عیاری که دید؟
هوش مصنوعی: در دنیا چه کسی از زن وفاداری را مشاهده کرده است؟ جز نیرنگ و تزویر که کسی دیده است؟
سال ها دست اندر آغوشت کند
چون بتابی رو فراموشت کند
هوش مصنوعی: سال‌ها در آغوش تو خواهد ماند، اما وقتی به او توجهی نکنی، فراموشت خواهد کرد.
گر تو پیری یار دیگر بایدش
همدم دیگر قوی تر بایدش
هوش مصنوعی: اگر تو پیر شدی، باید یاری دیگر پیدا کنی که همدمی قوی‌تر و مناسب‌تر باشد.
چون جوانی آید او را درنظر
جای تو خواهد که او بندد کمر
هوش مصنوعی: زمانی که جوانی به حضور تو می‌رسد، او مقام و موقعیت تو را تا حدی به دست می‌آورد که گویی مسئولیت و اقتدار را او بر دوش می‌کشد.
بود همچون بوم زاغی روز کور
جا گرفته بر لب دریای شور
هوش مصنوعی: مثل پرنده‌ای سیاه و ناخوش روز، در کنار دریای پُر از طوفان و هیاهو نشسته است.
بود از دریای شور آبشخورش
دادی آن شو را به طعم شکرش
هوش مصنوعی: از دریای شور، مقداری از آن را به او دادند که مزه‌اش مثل شکر بود.
از قضا مرغی حواصل نام او
حوصله سرچشمه ی انعام او
هوش مصنوعی: یک پرنده‌ای به نام حواصل وجود دارد که آرامش و صبوری او منبع نعمت‌هایش است.
سایه ی دولت بر فرق او فکند
نامدش شورابه ی دریا پسند
هوش مصنوعی: سایه ی قدرت بر سر او افتاد و او از شور و حال دریا لذت نمی‌برد.
گفت پیش آ ای ز شوری در گله
کآب شیرینت دهم از حوصله
هوش مصنوعی: به جلو بیا، ای کسی که از شور و شوق در گله‌ها هستی؛ من آب شیرین را با ذوق و سلیقه به تو می‌رسانم.
گفت ترسم آب شیرین چون چشم
طعم آب شور گردد ناخوشم
هوش مصنوعی: می‌گوید که نگرانم اگر به آب شیرین عادت کنم، بعد وقتی طعم آب شور را بچشم، احساس خوشایندی نخواهم داشت.
طبع من ز آبشخور دریای شور
زآب شیرین مانم و گردم نفور
هوش مصنوعی: نفس من از منبعی تلخ و شور سیراب می‌شود، اما من از آب شیرین دوری می‌کنم و از آن بیزارم.
در میان هر دو مانم تشنه لب
بر لب دریا نشسته روز و شب
هوش مصنوعی: در بین دو دنیای مختلف زندگی می‌کنم، در حالی که تشنه‌ی آب هستم، به دریا نگاه می‌کنم و روز و شب در این حالت به سر می‌برم.
به که هم سازم به آب شور خویش
تا نیاید رنج بی آبیم پیش
هوش مصنوعی: من باید به خودم آرامش بدهم و با دردهای زندگی‌ام کنار بیایم تا از مشکلات و کمبودها رنجی بیشتر نبرم.
ای چو گلت جیب به چنگ خسان
دامن صحبت بکش از ناکسان
هوش مصنوعی: ای گل، مانند گل، نگذار که افراد نالایق به تو نزدیک شوند و از جمع آنها دوری کن.
گرچه ز آغاز گشادت دهند
عاقبت الامر به بادت دهند
هوش مصنوعی: اگرچه در ابتدا ممکن است کارها به خوبی پیش روند، اما در پایان ممکن است عواقب ناخوشایندی برایت به همراه داشته باشد.
گر بود اندر بن غاریت جای
حلقه ی مارت شده زنجیر پای
هوش مصنوعی: اگر در پنهان‌ترین جای غار تو، حلقه ماری وجود داشته باشد، زنجیری بر پای تو خواهد شد.
به که به هر حلقه نهی پای خویش
محفل هر سفله کنی جای خویش
هوش مصنوعی: بهتر است که پاهایت را در هر جمع و محفل بی‌ارزش نگذاری، زیرا این کار باعث می‌شود که مانند آن‌ها شوی و از مقام و جایگاه خود دور بیفتی.
ور شده ای در کمر کوه و سنگ
کرده میان منطقه دم پلنگ
هوش مصنوعی: اگر در دل کوه و سنگ‌های سخت فرو رفته‌ای و در منطقه‌ای خطرناک مانند جایی که پلنگ زندگی می‌کند، قرار گرفته‌ای، باید خود را آماده رویارویی با چالش‌ها کنی.
به که دورنگان منافق سیر
پیش تو بندند به خدمت کمر
هوش مصنوعی: بهتر است که افرادی که دوچهره و ناپاک هستند به خدمت تو نیایند و خود را به تو نزدیک نکنند.
اول فطرت که پدید آمدی
از همه کس فرد و وحید آمدی
هوش مصنوعی: در آغاز، زمانی که تو به وجود آمدی، به طور خاص و منحصر به فرد بودی و هیچ کس دیگری مانند تو نبود.
عاقبت کار کز این جا روی
از همه شک نیست که تنها روی
هوش مصنوعی: در نهایت، کاملاً واضح است که وقتی از همه چیز دور شوی، تنها چیزی که باقی می‌ماند، روی خودت است.
این همه بند و گره از بهر کیست
وین همه آمیزش و پیوند چیست؟
هوش مصنوعی: این همه قید و بند برای چه کسی است و این حجم از ارتباطات و پیوندها برای چیست؟
هر که به مشغولیت اندر ره است
غول ره تست، خدا آگه است
هوش مصنوعی: هر کس که درگیر مشغولیت‌ها و کارهای روزمره است، در حقیقت نه می‌تواند راه را درست ببیند و نه می‌داند که چه خطراتی در پیش رو دارد. فقط خداوند از حال و آینده او باخبر است.
پای وفا در ره غولان مدار
روی به بیغوله ی تنهائی آر
هوش مصنوعی: در مسیر وفاداری، به سراغ مسائل و مشکلات بزرگ نرو و از تنهایی دوری کن.
ور نبود از دل سودائیت
طاقت بیغوله ی تنهائیت
هوش مصنوعی: اگر از دل تو تحمل تنهایی‌ات نبود، پس چه سودی از شور و شوق تو می‌ماند؟
خیز و قدم نه به ره رفتگان
رو سوی آرامگه خفتگان
هوش مصنوعی: بلند شو و به سوی راه کسانی که رفته‌اند قدم بگذار، به سمت جایی که آرامگاه خوابیدگان است.
یاد کن از عهد فراموششان
نکته شنو از لب خاموششان
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که برای کسانی که فراموش شده‌اند، نکاتی را از سکوت آنها بیاموزی.
پر شده شان بین زغبار استخوان
کحل بصیرت کن از آن سرمه دان
هوش مصنوعی: چشم‌ها پر از گرد و غبار هستند، مانند استخوان‌هایی که در زیر خاک مانده‌اند. با استفاده از آن سرمه‌ای که در داناییت نهفته است، بینایی خود را تقویت کن.
منزلشان بین به ته سنگ تنگ
کوب سر افعی غفلت به سنگ
هوش مصنوعی: آنها در جایی زندگی می‌کنند که سنگی تنگ و باریک است و به طرز خطرناکی در آنجا غفلت و بی‌توجهی وجود دارد.
زپیری سست خیز سال فرسود
چو طفلان زود خشم و دیر خشنود
هوش مصنوعی: در دوران پیری، قدرت جسمانی کاهش می‌یابد و انسان مانند کودکان، زود عصبانی می‌شود ولی به سختی راضی می‌شود و خوشحال نمی‌شود.
بود از پوست رگ چون چنگ بسته
دهن بی آب و دندان زنگ بسته
هوش مصنوعی: در این بیت، به انسانی اشاره می‌شود که مانند ساز چنگ، در حالتی فشرده و بسته قرار دارد. او به نوعی دچار کمبود و محرومیت است و زبانش نمی‌تواند به درستی صحبت کند. این تصویر به شدت از تنهایی و بی‌نوا بودن او حکایت دارد.
ز پر گفتن لعاب از لب روانش
مگس ریده فراوان در دهانش
هوش مصنوعی: از آنجا که او به طرز زیبا و دلنشینی صحبت می‌کند، انگار که از لب‌هایش شیرینی و جاذبه‌ای سرازیر است، باعث می‌شود که مگس‌ها به سمت او جذب شوند و در دهانش بیفتند.
سری چون پوستین کهنه پشمین
رخی چون فوطه پیچیده برچین
هوش مصنوعی: سری مانند پوستین کهنه و پشمی و چهره‌ای چون پیچی از پارچه‌ای نرم و لطیف.
دو ساق و پشت پاهای فسرده
چو غوک خشک پیش مار مرده
هوش مصنوعی: دو ساق و پای پشت در حالی به حالت خشک و بی‌حرکت هستند که مانند قورباغه‌ای خشکیده به نظر می‌رسند، در حالی که مار مرده‌ای در برابرشان قرار دارد.
کلاه کافری بر سر چو دیگی
ز دقیانوس مانده مرده ریگی
هوش مصنوعی: کلاهی که بر سر دارم، شبیه یک دیگ قدیمی است که از زمان گذشته و افسانه‌ها به جا مانده و به‌نظر می‌رسد در آن چیزهایی بی‌فایده و بی‌استفاده جمع شده‌اند.
ملک را بود زنگی پاسبانی
ترش رخساره ای، کج مج زبانی
هوش مصنوعی: پادشاهی دارای نگهبانی تندخو و بدخلق است که نه تنها چهره‌اش عبوس است بلکه زبانش نیز کج و منحرف است.
چو دیو دوزخ از عفریت روئی
چو زاغ کهنه از بسیار گوئی
هوش مصنوعی: وقتی مانند دیوی از جهنم چهره‌ات را می‌پوشانی، شبیه زاغی می‌شوی که از زیاد صحبت کردن خسته شده است.
شکم چون دیگدان آتش اندود
دهن چو وامداری دیر خشنود
هوش مصنوعی: شکم همانند دیگ بزرگی است که آتش درونش را میجوشاند و دهان همچون وام‌داری است که دیر به رضایت می‌رسد.
خصومت پیشه ای، ابلیس خوئی
عوامی مشت خواری، جنگجوئی
هوش مصنوعی: خصومت و دشمنی را به خود گرفته‌ای، همچون شیطان، و به دلایل بی‌پایه و بی‌اساس، در پی انتقام از دیگران هستی.
کنه در سبلتش بیضه نهاده
به موی سبلتش رشگ اوفتاده
هوش مصنوعی: یک کنه در زیر موهای سرش تخم گذاشته و این باعث حسادت و نگرانی او شده است.
عید و هر کس را ز یار خویش چشم عیدی است
چشم ما پر ز اشگ حسرت، دل پر از نومیدی است
هوش مصنوعی: عید برای هر کسی با دیدن محبوبش معنا پیدا می‌کند، اما ما به جای شادی، چشمان‌مان از اشک حسرت پر شده و قلب‌مان پر از ناامیدی است.
به غبار، گرد روی تو خطی نوشته دیدم
که به حسن از آنچه بوده ی، شده ای هزار چندان
هوش مصنوعی: در میان غبار، متنی بر چهره تو دیدم که نشان می‌داد تو به اندازه‌ای زیبا شده‌ای که به مراتب از زیبایی‌های اولیه خود فراتر رفته‌ای.
گذارید، ترازو میزان نیست.
در محاضرات آمده است: که مأمون ناشناس همی گذشت. کناسی را دید که می گفت: مأمون از زمانی که برادرش را کشت، از چشم من افتاد، مأمون بدره ای بهرش فرستاد و گفت: اگر صواب بینی که از من خشنود شوی، خشنود شو.
هوش مصنوعی: اجازه دهید که میزان و سنجش را کنار بگذاریم. در متون تاریخی آمده است که مأمون در حال عبور بود و شخصی را دید که می‌گفت: از زمانی که مأمون برادرش را کشته، دیگر او را نمی‌پسندم. مأمون تصمیم گرفت برای او هدیه‌ای ارسال کند و گفت: اگر فکر می‌کنی که می‌توانی به خوشنودی من برگردی، این کار را انجام بده.
حسن بصری را گفتند: نماز نمی خوانی؟ بازاریان نمازشان را بخواندند. گفت: بازاریان هر گاه کارشان سود دهد، نماز به تأخیر اندازند و هر وقت کسادی حاصل شود، در آن تعجیل کنند.
هوش مصنوعی: وقتی از حسن بصری سؤال کردند که چرا نماز نمی‌خوانی، او اشاره کرد که بازرگانان در زمان سود کردن کارشان نماز را به تأخیر می‌اندازند و هنگامی که فروش خوبی ندارند، سریع‌تر نماز می‌خوانند.
از امثال عربی که درباره ی حیوانات آمده است:
هوش مصنوعی: مثال‌های عربی متعددی در مورد حیوانات وجود دارد.
ماکیانی کبوتری را سرزنش کرد که ماکیان پرزاد و ولد است اما، کبوتر هر سال جز دو جوجه ننهد. کبوتر گفت: تو به دانه ی جوجه هایت نمی پردازی و بهر آن ها از راه دور خوردنی نمی آوری.
هوش مصنوعی: ماکیانی به کبوتر انتقاد کرد که کبوتر تنها در سال دو جوجه می‌آورد، در حالی که ماکیان هر سال بچه‌های زیادی دارند. کبوتر پاسخ داد که تو هیچ توجهی به جوجه‌های خودت نداری و برای آنها از دور غذایی نمی‌آوری.
چه جوجه های تو همین که از تخم بیرون شدند، دانه برمی چینند. اگر تو نیز چون ما بودی، بجای دو جوجه در سال، یک جوجه می نهادی.
هوش مصنوعی: جوجه‌هایی که به دنیا می‌آیند، بلافاصله به دنبال غذا می‌گردند. اگر تو هم مثل ما بودی، به جای اینکه سالی دو جوجه بیاوری، فقط یک جوجه به دنیا می‌آوردی.
. . . یکی در روزگار کودکی، پرهیزگارتر از ایام پیری بود. و خود این معنی را در شعری گنجانید:
هوش مصنوعی: در دوران کودکی، فردی از لحاظ پرهیزگاری بیشتر از زمانی که پیر شده است، بااحتیاط‌تر بود. و این مفهوم را در شعری بیان کرده است.
آن گاه که کودک بودم، هوای نفس را اطاعت نکردم، اما زمانی که شبان و روزان پیرم کرد، برعکس پیرو هوی گشتم. گوئی که پیر دنیا آمده ام و اندک اندک به کودکی باز می گردم.
هوش مصنوعی: زمانی که کودک بودم، به خواسته‌های نفسانی‌ام توجه نکردم، اما هرچه بزرگ‌تر شدم و روزها و شب‌ها گذشت، به خواسته‌ها و میل‌های نفسیم تن دادم. انگار که به دنیای پیر و کهنه پا گذاشته‌ام و به تدریج در حال بازگشت به دوران کودکی هستم.
در مروج الذهب آمده است که: زمانی از ابوالحسن علی بن محمد الهادی (ع) نزد متوکل سخن چینی کردند و گفتند: در منزل خویش سلاح و نامه ها و چیزهای دیگری از مردمان شیعه ی قم دارد و وی را قصد فرمانروائی است.
هوش مصنوعی: در مروج الذهب ذکر شده است که برخی افراد از ابوالحسن علی بن محمد الهادی (ع) نزد متوکل شکایت کردند و به او گفتند که در خانه‌اش سلاح، نامه‌ها و دیگر چیزهایی از مردم شیعه قم دارد و او قصد دارد تا سلطنت کند.
وی جمعی از غلامان ترک را گسیل داشت. ایشان شب هنگام هجوم بردند اما در خانه ی وی چیزی نیافتند و وی را دیدند در اطاقی تنهاست و قرآن همی خواند.
هوش مصنوعی: او گروهی از خدمتکاران ترک را فرستاد. آنها در شب حمله کردند، اما در خانه‌اش چیزی پیدا نکردند و او را در اتاقی تنها دیدند که قرآن می‌خواند.
پشمینه ای برتن داشت، بر سنگ و شن نشسته بود، بر سر نیز سربندی پشمینه داشت و به درگاه خداوند آیاتی در بیم و امید همی خواند. ویرا همانگونه به نزد متوکل بردند که در مجلس شرب بنشسته بود و جام باده به دست داشت.
هوش مصنوعی: او لباسی از پشم به تن داشت و روی سنگ و شن نشسته بود. بر سرش نیز دستاری از پشم بستنی بود و در برابر خدا آیات با حالتی از بیم و امید می‌خواند. او را به همان شکل به نزد متوکل آوردند، درحالی‌که در مجلس می‌نشست و جام شراب در دستش بود.
متوکل وی را تعظیم بسیار کرد و در کنار خویش بنشاند و جام خویش بدو داد. امام گفت: به خداوند سوگند هرگز گوشت وخون من بدان نیامیخته است، از این رو مرا از آن معذور دار.
هوش مصنوعی: متوکل احترام زیادی به او گذاشت و او را در کنار خود نشاند و جام خود را به او داد. امام جواب داد: به خدا قسم، هرگز گوشت و خون من با این چیزها آمیخته نشده است، بنابراین مرا از آن معاف کن.
متوکل چنان کرد. سپس گفت: مرا چیزی برخوان، امام تلاوت کرد: «کم ترکوا من جنات و عیون ». متوکل گفت: مرا شعری بر خوان که تحسین کنم. فرمود: من شعر چندان به یاد ندارم. متوکل گفت: ناگزیر باید چنین کرد. امام برخواند:
هوش مصنوعی: متوکل این کار را انجام داد و سپس گفت: چیزی برایم بخوان. امام آیاتی را تلاوت کرد: «چند باغ و چشمه را ترک کردند». متوکل گفت: شعری برایم بخوان که بتوانم آن را تحسین کنم. امام جواب داد که شعر زیادی به یاد ندارد. متوکل گفت: ناچار باید این کار را انجام دهی. امام شروع به خواندن شعر کرد.
بر قله های کوه شدند تا ایشان را حراست کند، اما مردان برآنان پیروزی یافتند و قله ها سودشان نبخشید. از ستیغ کوهها فرود آمدند و به حفره ها مقام کردند، چه بدفرجام فرودی! پس از مرگشان منادئی ندا در داد که، آن تاج ها و دستبندها و حله ها چه شد؟ (تا آخر اشعار)
هوش مصنوعی: بر فراز کوه‌ها قرار گرفتند تا از خودشان محافظت کنند، اما مردان بر آنها چیره شدند و قله‌ها به آنها نفعی نداشت. سپس از بالای کوه‌ها پایین آمدند و در گودال‌ها سکنی گزیدند، که پایان بدی برایشان بود! پس از مرگشان ندا شنیده شد که از آنها پرسید که آن تاج‌ها و دستبندها و لباس‌های زیبا چه شدند؟
تمام حاضران بر امام بیمناک شدند که مبادا از متوکل بر او آزاری رسد. اما متوکل زمانی سخت بگریست چنان که محاسنش را آب دیده تر کرد. حضار نیز بگریستند.
هوش مصنوعی: همه افرادی که در آنجا بودند نگران بودند که نکند متوکل به امام آسیبی برساند. در عین حال، متوکل به شدت گریه کرد به طوری که اشک‌هایش صورتش را خیس کرد. دیگر حاضران نیز تحت تأثیر قرار گرفتند و آنها نیز شروع به گریه کردند.
سپس فرمان داد شراب برداشتند و سپس پرسید: ای ابوالحسن ترا وامی هست؟ فرمود: بلی چهار هزار دینار. فرمان داد آن را پردازند و هم در آن ساعت به تکریم وی را به خانه رسانند.
هوش مصنوعی: سپس دستور دادند که شراب بیاورند و بعد پرسید: ای ابوالحسن آیا دینی بر گردن داری؟ او پاسخ داد: بله، چهار هزار دینار. او دستور داد که این مبلغ پرداخت شود و به همین ترتیب بلافاصله به احترام او او را به خانه‌اش رساندند.
دانشمندی گفت: به سالی، حج همی گذاردم. هنگام طواف اعرابئی را دیدم که پوستی بر خود آویخته بود و میگفت: خداوندا تو خالق منی، آیا از این که عریان به مناجات تو بزرگوار آیم شرم نکنی؟
هوش مصنوعی: یک عالم می‌گوید: در سالی به حج رفتم. در حین طواف، عربی را دیدم که فقط یک پوست بر دوش خود انداخته بود و می‌گفت: خدایا، تو خالق من هستی، آیا از این که بدون لباس در حضور تو دعا می‌کنم، شرم نمی‌کنی؟
دانشمند گفت: سال دیگر نیز به حج رفتم و وی را در لباسی نیکو با خدم و حشم دیدم. گفتمش تو همان نیستی که سال پیش چنان همی خواندی؟ گفت: بلی، در کار کریمی حیله به کار زدم، به کار آمد.
هوش مصنوعی: دانشمند گفت: سال آینده دوباره به حج رفتم و او را در لباسی زیبا و با خدمتکارانش دیدم. به او گفتم: آیا تو همانی که سال گذشته چنین می‌خواندی؟ او پاسخ داد: بله، من در کار کریم ترفندهایی به کار بردم و موفق شدم.
ابو حرث را یابوئی ضعیف بود. وی را پرسیدند که آیا پیش آمده است که یابویت بر دیگر چهارپایان پیش افتد؟ گفت: بلی، یک بار. با قافله ای بودیم و به رهگذری تنگ رسیدیم. من در آخر هم رفتم. و زمانی که بازگشتیم، پیش از همه بودم.
هوش مصنوعی: ابو حرث یک یابو داشت که ضعیف بود. از او سوال کردند که آیا پیش آمده که این یابو از دیگر چهارپایان جلوتر بیفتد؟ او پاسخ داد: بله، یک بار چنین شد. ما با یک قافله در حال حرکت بودیم و به یک گذرگاه باریک رسیدیم. من آخرین نفر بودم. ولی وقتی که برگشتیم، یابوی من پیش از همه به مقصد رسید.
در تعبیر خواب کلینی آمده است که: مردی بنزد امام صادق(ع) آمد و گفت: به خواب دیدم در بوستانم درخت انگوری است که بار خربزه بگرفته است. فرمود: زن خویش حفظ کن تا از جز تو بار برندارد.
هوش مصنوعی: مردی به امام صادق(ع) مراجعه کرد و گفت: در خواب دیدم در باغم درختی انگور دارد که میوه‌اش خربزه است. امام فرمودند: همسرت را از دیگران محافظت کن تا از او فرزندی جز تو به دنیا نیاید.
مردی دگر بنزد ایشان آمد و گفت: به سفر بودم، به خواب دیدم که دو قوچ به شرمگاهی همسرم شاخ همی زنند، عزم کرده ام طلاقش دهم. چه فرمائی؟ فرمود: نگاهش دار، چه زمانی که شنیده است همی آیی، موی شرمگاهی خویش با مقراض سترده.
هوش مصنوعی: مردی نزد آن‌ها آمد و گفت: من به سفر رفته بودم و در خواب دیدم که دو قوچ به ناحیه خصوصی همسرم حمله کرده‌اند. تصمیم دارم که او را طلاق دهم. نظر شما چیست؟ آن‌ها پاسخ دادند: او را نگه‌دار، زیرا وقتی که خبر دارد تو می‌آیی، موهای ناحیه خصوصی خود را با قیچی تکه‌تکه می‌کند.
در ربیع الابرار آمده است که: ابلیس گفت: خداوندا، بندگان تو، ترا دوست همی دارند و عصیانیت همی کنند. اما مرا دشمن همی دارند ولی اطاعتم همی کنند.
هوش مصنوعی: در کتاب ربیع الابرار ذکر شده است که ابلیس می‌گوید: «خداوندا، بندگانت تو را دوست دارند اما معصیت می‌کنند. در حالی که نسبت به من دشمنی می‌ورزند اما از من اطاعت می‌کنند.»
جوابش آمد که: ما اطاعت ایشان از تو را به دشمنیشان با تو بخشیدیم. و هر چند که با همه ی عشق اطاعتمان نکنند، ایمانشان را پذیرفتیم.
هوش مصنوعی: جوابش این بود که: ما به خاطر دشمنی‌شان با تو، اطاعتشان از تو را نادیده گرفتیم. حتی اگر با تمام وجود هم به دستورات ما عمل نکنند، ایمانشان را قبول کردیم.
یحیی بن خالد غالبا در خانه ای کوچک و تنگ همی نشست، عیبش کردند. گفت: این خانه، خرد را بیش جمعیت دهد و اندیشه را بیش ضبط بخشد.
هوش مصنوعی: یحیی بن خالد معمولاً در یک خانه کوچک و cramped زندگی می‌کرد و دیگران به او انتقاد می‌کردند. او پاسخ داد که این خانه کوچک، به او کمک می‌کند تا بیشتر فکر کند و ایده‌های بیشتری را جمع‌آوری کند.
ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، صاحب کتاب اغانی، روزی بر در شاهزاده ای با تحفه ای برفت. اما حاجبش اذن ورود نداد. وی سرود:
هوش مصنوعی: ابوالفرج اصفهانی، که نویسنده کتاب «اغانی» است، روزی به در خانه یک شاهزاده رفت و با یک هدیه همراه خود آمده بود. اما دربان آنجا اجازه ورود به او نداد. او در این شرایط شعری سرود.
زمانی در در بارگاهتان بایستادم و تحفه ایم در آستین بود، حاجب اما اذنم نداد. اگر روزی که هدیه تان دهند، چنین هستید؟ روزی که باید عطا کنید، چونید؟
هوش مصنوعی: روزی در حضور شما ایستاده بودم و هدیه‌ای برایتان داشتم، اما نگهبان اجازه نداد. آیا اگر روزی هدیه‌ای به شما داده شود، به همین صورت عمل می‌کنید؟ آیا روزی که باید بخشش کنید، اینگونه رفتار خواهید کرد؟
ابوالفرج به سال سیصد و پنجاه و شش در روزگار خلاف المطیع بالله از میان رفت. وی کتاب اغانی را در پنجاه سال گرد کرده است.
هوش مصنوعی: ابوالفرج در سال ۳۵۶ هجری در زمان حکومت خلاف المطیع بالله درگذشت. او طی پنجاه سال، کتابی به نام "اغانی" را جمع‌آوری کرده بود.
در کتاب جلاء القلوب آمده است که حسن بن علی بن ابیطالب(ع) حسن بصری را دید که نزدیک حجرالاسود، بهر مردم سخن همی گفت: فرمود: ای حسن از مرگ بر خود خشنودی؟ گفت: نه.
هوش مصنوعی: در کتاب جلاء القلوب ذکر شده که حسن بن علی بن ابی‌طالب (ع) حسن بصری را در نزد حجرالأسود مشاهده کرد که به مردم سخنرانی می‌کرد. او از حسن پرسید آیا از مرگ بر خود راضی هستی؟ که حسن بصری پاسخ داد: نه.
فرمود: از اعمال خویش بروز جزا؟ گفت: نه؟ فرمود: آیا جز این جهان، جائی برای کار نیک و بد هست؟ گفت: نه.
هوش مصنوعی: فرمود: آیا اعمال خودت بر تو بازتابی از جزا ندارد؟ او پاسخ داد: نه. فرمود: آیا به جز این دنیا، جایی برای پاداش و کیفر کارهای خوب و بد وجود دارد؟ او دوباره پاسخ داد: نه.
فرمود: آیا بهر زمین پناهگاهی جز این خانه هست؟ گفت: نه. فرمود: ز چه رو مردم را با سخن از طواف بازمی داری؟ راوی گفت: از آن پس حسن دیگر سخن نگفت.
هوش مصنوعی: فرمود: آیا هیچ مکانی روی زمین وجود دارد که به اندازه این خانه امن و پناهگاه باشد؟ پاسخ داد: نه. سپس فرمود: چرا مردم را از طواف با گفتار بازمی‌داری؟ راوی گفت: از آن پس حسن دیگر صحبتی به میان نیاورد.
ابوحیان نحوی، مردی دانشمند بود و کتاب هائی پرفایده تصنیف کرده بود که به آخر عمر، آن ها را بسوزاند. ملامتش کردند.
هوش مصنوعی: ابوحیان نحوی، دانشمندی برجسته بود که کتاب‌های بسیار مفیدی را تألیف کرده بود. اما در پایان عمر خود، تصمیم به سوزاندن آن کتاب‌ها گرفت که باعث شد دیگران او را سرزنش کنند.
گفت: دانش یا آشکار است یاپنهان. دانش پنهانی را کس ندیدم که بدان تحلی یابد و دانش آشکار را ندیدم که کس رغبت کند.
هوش مصنوعی: او گفت: دانش به دو دسته تقسیم می‌شود، یکی دانش آشکار و دیگری دانش پنهان. هیچ‌کس را ندیدم که بتواند دانش پنهان را تحلیل کند و همچنین هیچ‌کس را ندیدم که تمایل داشته باشد به دانش آشکار بپردازد.
اعرابئی، مادر خویش با مردی دید، مادر را بکشت. وی را گفتند: چرا مادر را ننهادی و مرد را نکشتی؟ گفت: از آن که در آن صورت هر روز بایدم مردی را کشت.
هوش مصنوعی: یک مرد عرب، هنگامی که مادرش را با مردی دید، مادرش را کشت. به او گفتند: چرا مادر را نجات ندادی و آن مرد را نکشتی؟ او پاسخ داد: زیرا در چنین حالتی هر روز باید یک مرد را می‌کشتم.
گروهی نزد ابن شبرمه بر درختانی چند خرما، گواهی دادند. از ایشان پرسید: تعدادشان چند است؟ گفتند: ندانیم. شهادت ایشان نپذیرفت.
هوش مصنوعی: گروهی به قصد گواهی دادن درباره چند درخت خرما به ابن شبرمه مراجعه کردند. او از آنها پرسید که تعداد درختان چند تاست و آنها گفتند که نمی‌دانند. به همین خاطر، شهادت آنها مورد قبول واقع نشد.
یکی از ایشان گفت: چه زمان در این مسجد بگذرانده ای؟ گفت: سی سال. پرسید: مسجد را چند ستون است؟ این شبرمه شرمسار شد و شهادت ایشان پذیرفت.
هوش مصنوعی: یکی از آنها پرسید: چه مدت در این مسجد بوده‌ای؟ او پاسخ داد: سی سال. پرسید: این مسجد چند ستون دارد؟ او به خاطر این سوال شرمنده شد و اعتراف کرد که او نمی‌داند.
مرد دیگر نزدش شهادتی بداد و او نپذیرفت. مرد گفت: شنیده ام کنیزکی بهر تو آواز خوانده است و تو گفته ای: احسنت.
هوش مصنوعی: مردی دیگر به او شهادتی داد، اما او آن را نپذیرفت. مرد گفت: شنیده‌ام که کنیزکی برای تو آواز خوانده و تو گفته‌ای: عالی است.
حال برگو بدانم هنگامی که آغاز خواندن کرد چنان گفتی یا در پایانش. گفت: در پایانش. گفت: پس سکوتش را تحسین کرده ای؟ ابن شبرمه، شهادتش بپذیرفت.
هوش مصنوعی: درخواست کرد که بگوید آیا آن جمله را در ابتدای خواندن گفته یا در انتهای آن. جواب داد که در انتها گفته است. سپس پرسید آیا سکوت او را تحسین کرده‌ای؟ ابن شبرمه، حرفش را تأیید کرد.
مردی دیگری را پرسید: آیا مومنی؟ گفت: اگر غرضت این آیه است که: «امنا بالله و ما انزل علینا» بلی، اما اگر این آیه را مراد داری «انما المؤمنون الذین اذا ذکرالله و جلت قلوبهم » نیک ندانم.
هوش مصنوعی: مردی از کسی پرسید آیا او مومن است؟ او در پاسخ گفت: اگر منظورت این آیه است که می‌گوید "ما به خدا و آنچه به ما نازل شده ایمان داریم"، بله، اما اگر منظورت این آیه است که بیان می‌کند "مؤمنان کسانی هستند که وقتی نام خدا برده می‌شود، دل‌هایشان ترسان و لرزان می‌شود"، در این مورد نمی‌توانم مطمئن باشم.
متوکل خلیفه گنجشکی را هدف تیر نهاد، و خطا کرد. ابن حمدون وزیر وی گفت: نیک کردی سرور من. گفت:مرا ریشخند همی کنی، چگونه نیکی کردم؟ گفت: به گنجشک نیکی کردی.
هوش مصنوعی: متوکل، خلیفه، تصمیم گرفت که به یک گنجشک تیر بزند، اما تیرش به هدف نخورد. وزیرش، ابن حمدون، به او گفت: "خیلی خوب عمل کردی، آقای من." متوکل با تعجب پرسید: "چگونه خوب عمل کردم؟" وزیر در پاسخ گفت: "تو به گنجشک نیکی کردی."