صحیفهٔ اول در ذکر سلاطین
۱- حضرت شاه اسمعیل صفوی : لمؤلف: ۲- بهرام میرزا : شاهزاده جوانبخت کثیرالافضال و کامگار خجسته اطوار بی نظیر و همال بوده است و اوقات فرخنده ساعاتش به نیل امانی و آمال و خلاصه حیات خجسته مآلش بالتذاذ حظوظات نفسانی معروف بود.طبعی بغایت متصرف و ذهنی بصفت حدت متصف داشت و در خطه خط خصوصا نستعلیق انگشت نما بود در معموره طراحی و شعر و معمایی قرینه و همتا . ۳- سلطان محمد میرزا : ذات مستجمع الصفاتش گوهریست که از تربیت اشعه آفتاب جهانتاب، در مشیمه کان عنایت ابدی پرورده شده و نهاد کثیر الاستعدادش در شب افروزیست که در جوف صدف تأئیدات سرمدی پرورش یافته، شرح استعدادات آن منبع السعادات بنابر وفور ظهور احتیاج باظهار ندارد. ۴- سلطان حسن : والی گیلان و لاهیجان . مصرع : گلبن انبته الله نباتا حسنا گلدسته بوستان لطافت و صفا، بصفت تهور و شجاعت، و شیوه بذل و سخاوت، از اقران در پیش، و در اضائت انوار رشادت و نجابت از اخوان بیش بود. خلف صدق غفران مآب کار کیا سلطان احمد است و نسبت عالی حسبش به امیر کیای ملاطی که از اجله سادات حسینی است منتهی میشود بنابر سمت سیادت ذکر او بر سایر سلاطین که پایه سبقت دارند تقدیم یافت، القصه، چون پدر بزرگوارش داعی کبیر را لبیک گفت مسند ایالت را خالی گذاشت بنابر وصایت او سلطان علی کیا نام برادر مهینش علم سروری برافراشت و در اندک وقتی میانه برادران بنزاع انجامیده و به نیروی امرا، که بدو گرویده بودند ایشان را از میان برداشت، هیهات! هیهات، مصرع : این از فلکست از حسن نیست. ۵- سلطان حسین میرزا : پادشاه عدل گستر و شهریار رعیت پرور بود، بهار ایام دولتش، چون ایام بهار خرم و خوش، خرمی ایام سلطنتش مانند هنگام خرمی دور از غم و و بیغش بی تکلف مدح گستری، بدانچه او موفق شده کم پادشاهی را میسر شده، چون بسطت زمان سلطنت و توفیق ساختن بقاع خیرات و رعایت علما و طلبه علوم و ادرار وظایف و اشاعه مبرات چنانکه در ایام سلطنت او دوازده هزار طالب علم در هرات موظف بوده اند دیگر معموری بلاد و رفاهیت عباد و رعایت اهل هنر و شعر از این قیاس توان کرد. در واقع کسی را که چون میر علیشیر چاکری و چون مولانا جامی مدح گستری باشد. همانا که از مدحت مادحان غنی و از صفت واصفان مستغنی است.سلسله نسبش به خسرو ایران و توران امیر تیمور گورکان بر این وجه منتهی می شود.سلطان حسین میرزا بن منصور بن بایقرا بن حسن بن عمر شیخ بن امیر تیمور مذکور، و نسبت او به چند واسطه باجداد چنگیز می پیوندد. چنانکه از کتب مفصله تواریخ معلوم میشود، او ببرادر خود بایقرامیرزا که بعد از فوت پدر در صدد تربیت او بوده منسوبست و در اوایل عمر خود مشقت بسیار، از چرخ ستیزه کار کشید بعد از سرگردانی در بوادی و صحاری در شهور سنه خمس و سبعین و ثمانمایه «۸۷۵» بر یادگار محمد بایسنغری دست یافته و او را در هرات دست حیات بر تافته بسلطنت تمام ملک خراسان رسید و مدت سی و هفت «۳۷» سال در مسند سروری غنود بعد از آنکه سنین عمرش از حد ستین گذشته بود و بحدود سبعین مشرف گشته در شهور سنه احدی و عشر و تسعمایه«۹۱۱» در موضع بابا الهی، بجوار رحمت الهی ارتحال یافت گویند که در ایام سلطنت خود جهت ترویح روح پر فتوح امام الثقلین ابی عبدالله الحسین علیه الصلواه والسلم هر روز دو گوسفند آش در عشور عاشورا بر فقرا و مساکین تصدق میکرده اند، در فضل و شجاعت و فهم و سخاوت او هیچکس را خلافی نیست و در خوش طبعی و هنروری او احدی را اختلافی نه و طببعت و سلیقه نظمش از رساله مجالس العشاق که رقم زده کلک بیان آن سرور باستحقاق است معلوم میتوان کرد و این غزل و چند بیت از جمله اشعار آن پادشاه عدالت شعار ثبت افتاد. ۶- بدیع الزمان میرزا : ولد نجیب سلطان مذکور است. با علو طبع و هنرپروری در افواه و السنه مشهور، الحق شهزاده ای عالیمقدار و شهریار کامگار بود. در سخاوت گدای او حاتم، در شجاعت ثالث اسفندیار و رستم، اما چه فایده که بواسطه عدم موافقت بخت، از نهال تاج و تخت بر نخورد و از ناسازگاری روزگار غدار در غربت، جان شیرین بهزار حسرت سپرد، صورت احوال آنکه : بعد از وفات سلطان حسین میرزا عظمای ارکان دولت، اورا با مظفر حسین میرزا برادر کهترش در امر سلطنت شریک نمودند و از مضمون بدایع مکنون لوکان فیهما آلهه الالله لفسدتا فسبحان الله غافل شدند، اگر چه چند روزی باتفاق یکدیگر بساط سلطنت گستردند و صدای عشرت در دادند اما آخر کار بواسطه سوء تدبیر و رفتار، در امر شرکت اختلال تمام بمهام راه یافته محمد شیبانی، چون بلای ناگهانی، در اوایل محرم سنه ثلث و عشر و تسعمایه «۹۱۳» بر سر ایشان ایلغار آورده بنای جمعمیت و اتفاق ایشان را منهدم گردانید . ۷- فریدون حسین میرزا : او نیز از جمله اولاد و امجاد آن سرور ارباب سداد است، بقوت بازو و شوکت و شجاعت و پیل تنی سرور ارباب جدل و عنا بود، قدرت بازوی او در کمانداری تا بحدی بود که اگر کمان رستم بدستش افتادی در یک کشش درهم شکستی، حدت نظرش در تیراندازی در مرتبه ای بود که اگر صد تیر انداختی پیکان بر سوفار آن دیگری نشستی، اما . چون سخت کمان قضا تیر تقدیر جهت فنای او از آماج خانه ی قدر گشادی داد، کشش و کوشش او فایده ای نداد و چون زال روزگار پنجه ی آمال و اقبال او را تاب داده بود، از چابک دستی و کوشش بسیار او هیچ نگشاد و هر چند بعد از پدر کروفری نمود آخر کار بکام و ناکام از استرآباد و دامغان که مقر او بود بجانب دشتی که مسکن یخه ترکمانان است گذشت و به امداد آن طایفه بر قلعه کرات که از امهات قلاع خراسانست مستولی شده آخر بدست مخالفان ازبک گرفتار شده و در شهور سنه خمس و عشر و تسعمایه قلعه بدنش را از ذخیره حیات خالی نمودند و مضمون آیه کریمه. « انما یدرککم الموت و لو کنتم فی بروج مشیده » شامل حال او گشت . این مطلع و بیت از اوست : ۸- شاه غریب میرزا : او نیز از جمله پسران آن سلطان گیتی نشانست، در فنون فضایل و کمالات غریب و در صنوف آداب و خصایل ادیب، همواره همت بلند بر کسب کمال می گماشت اما در عنفوان شباب دست از صحبت شیخ و شاب، باز داشته متوجه بوستان عدم شد این مطلع از اوست : ۹- محمد مومن میرزا : ولد خلف و در صدف بدیع الزمان میرزاست و در حسن و ملاحت نادره ی دوران، و طراوت عذارش غیرت گلبرگ طری و لوامع رخسار خورشید آثارش رشک قمر و مشتری، از رفتار قامت رعنایش سرو سهی پای در گل و از گفتار روح افزایش، غنچه سوری را خون در دل ؛ نقاش ازل چهره پری پیکرش را بقلم بدیع آراسته و مصور قضا، صورت بی نظیرش را برنگ آمیزی غریب پیراسته. ۱۰- بابر پادشاه : از دودمان کثیر الاحسان امیر تیمور کورگانست و نسب او بدین موجب است : با بربن شیخ بن سلطان ابوسعید بن میرانشاه بن امیر تیمور مذکورست صیت سخاوت و شجاعت او بگوش اقاصی و اعالی رسیده و خوان احسانش بر روی روزگار کشیده بعیش دوام، و مجالست خوبان گلندام، اشتهار تمام داشت و در شهور سنه اربع و تسعمایه «۹۰۴» ملک ماوراءالنهر بعد از محاربات بسیار که میان او و شیبک شیبانی واقع شد از دست او بدر رفت و بسلطنت کابل و آن نواحی قناعت نمود. در سنه سبع و عشر و تسعمایه بر امداد صاحب قران مغفور یکبار دیگر بر ماوراءالنهر مستولی گشت و باندک وقتی سلاطین ازبکیه بر او هجوم آوردند . از سر آن ملک درگذشت و بجانب کابل معاودت نمود علم جهانگیری بجانب مملکت هند برافراخت و بعد از استیلا بر پادشاه آنجا شهر آکره را که از معظمات بلدان هندوستان است بحوزه ی تصرف درآورده دارالسلطنت ساخت، در همین فتح بسی زر و زیور، وامتعه نفیسه و گوهر بدست او سایر لشکریان افتاد، از آن جمله گویند هیجده من الماس بود و باقی اجناس را بر آن قیاس توان کرد . بعد از این فتح نامدار در کمال شوکت و اقتدار روزگار گذرانید . در شهور سبع و ثلاثین و تسعمایه «۹۳۷» رخت بقا بباد فنا برداد، در ادوار موسیقی پیشرو اهل روزگار و در شعر خصوصا همچون مطلع انوار، این مطلع ترکی بدو منسوبست :