باب الاسد و ابن آوی
بخش ۱ - باب شیر و شغال : رای گفت: «شنودم مثل دشمن آزرده که دل بر استمالت او نیارامد، اگر چه در ملاطفت مبالغت نماید و در تودد تنوق واجب دارد. اکنون بازگوید داستان ملوک در آنچه میان ایشان و نزدیکان حادث گردد، پس از تقدیم جفا و عقوبت و ظهور جرم و خیانت مراجعت صورت بندد و تازهگردانیدن اعتماد به حزم نزدیک باشد.» بخش ۲ : آوردهاند که در زمین هند شگالی بود روی از دنیا بگردانیده و در میان امثال خویش میبود. اما از خوردن گوشت و ریختن خون و ایذای جانوران تحرز نمودی. یاران بروی مخاصمت بر دست گرفتند و گفتند: «بدین سیرت تو راضی نیستیم و ترا درین مخطی میدانیم، چون از صحبت یکدیگر نمینماییم در عادت و سیرت هم موافقت توقع کنی، و نیز عمر در زحیر گذاشتن را فایدهای صورت نمیتوان کرد. چنانکه آید روزی به پایان میباید رسانید و نصیب خود از لذت دنیا میبرداشت. و لاتنس نصیبک من الدنیا. و به حقیقت بباید شناخت که دی را باز نتوان آورد و ثقت به دریافتن فردا مستحکم نیست.» بخش ۳ : و در آن حالی (؟حوالی) مرغزاری بود که ماهِ رنگآمیز از جمال صحن او نقشبندی آموختی و زهره مشکبیز از نسیم اوج او استمداد گرفتی. بخش ۴ : شیر گفت: «در این مدافعت چه فایده؟ که البته ترا معاف نخواهیم فرمود.» شگال گفت: «کار سلطان بابت دو کس باشد: یکی مکاری مقتحم که غرض خویش به اقتحام حاصل کند و به مکر و شعوذه مسلم ماند، و دیگر غافلی ضعیف که بر خواری کشیدن خو دارد و به هیچ تأویل، منظور و محترم و مطاع و مکرم نگردد. که در معرض حسد و عداوت افتد. و بباید دانست که عاقل همیشه محروم باشد و محسود. و من از اطن هر دو طبقه نیستم، نه آزی غالب است که خیانت کنم. بخش ۵ : شیر فرمود که: «قصد نزدیکان ما این محل ندارد چون رضای ما ترا حاصل آمد، خود را به وهم بیمار مکن که حسن رای ما رد کید و بدسگالی دشمنان را تمام است به یک تعریک راه مکاید ایشان را بسته گردانیم و ترا به نهایت همت و غایت امنیت برسانیم.» شگال گفت: «اگر غرض مَلِک از این تربیت و تقویت، احسانی است که در باب من میفرماید به عاطفت و رحمت و انصاف و معدلت آن لایقتر که بگذارد تا در این صحرا ایمن و بیغم میگردم، و از نعیم دنیا به آب و گیاه قانع شوم، و از معادات و محاسدت جملگی اهل عالم فارغ. و مقرر است که عمر اندک در امن و راحت و فراغ و دعت بهتر که بسیار در خوف و خشیت.» شیر گفت: «این فصل معلوم گشت. ترا ترس از ضمیر و هراس از دل بیرون میباید کرد، که هر آینه به ما نزدیک خواهی گشت.» بخش ۶ : دیگری گفت: «همچنین است، وقوف بر اسرار و اطلاع بر ضمایر صورت نبندد، لکن اگر این گوشت در منزل او یافته شود هر آینه هرچه در افواه است از خیانت او راست باشد.» دیگری گفت: «به دانش خویش مغرور نشاید بود، که غدار هرگز نجهد، چه خیانت به هیچ تأویل پنهان نماند.» بخش ۷ : از این نمط در حال خشم شیر میگفتند تا کراهیتی بدل او راه یافت، و باحضار شگال مثال داد و از وی سوال کرد که: «گوشت چه کردی؟» جواب داد که: «به مطبخی سپردم تا به وقت چاشت پیش ملک آرد.» مطبخی هم از جمله اصحاب بیعت بود، منکر شد و گفت: «البته خبر ندارم.» شیر طایفه ای را از امینان بفرستاد تا گوشت در منزل شگال بجستند، لابد بیافتند و به نزدیک شیر آوردند. پس گرگی که تا آن ساعت سخن نمی گفت، و چنان فرا مینمود که «من از عدولم و بیتحقیق و اتقان قدر در کاری ننهم، و نیز با شگال دوستی دارم و فرصت عنایت میجویم.» پیشتر رفت و گفت: «چون ملک را از زلت این نابکار روشن گشت زود به حکم سیاست تقدیم فرماید، که اگر این باب را مهمل گذارد بیش گناهکاران از فضیحت نترسند.» بخش ۸ : و خبر آن بمادر شیر رسید، دانست که تعجیل کرده ست و جانب تملک و تماسک را بی رعایت گذاشته، با خود اندیشید که زودتر بروم و فرزند خود را از وسوسه دیو لعین برهانم، چه گاهی خشم بر ملک مستولی شود شیطان فتان نیز مسلط گردد. قال النبی صلی الله علیه و سلم اذا استشاط السلطان تسلط الشیطان. بخش ۹ : شیر سخن مادر نیکو استمالت کرد و آن را بر خرد خویش باز انداخت و شگال را پیش خواند و گفت: میل ما، بحکم آزمایش سابق، بقبول عذر تو زیادت ازان است که بتصدیق حوالت خصمان. شگال گفت:من از موونت این تهمت بیرون نیایم تا ملک حیلتی نسازد که صحت حال و روشنی کار بدان بشناسد، با آنکه بیراءت ساحت و کمال دیانت خوطش ثقتی تمام دارم و متیقنم که هرچند احتیاط بیشتر فرموده شود و مزیت و رجحان من در اخلاص و مناصحت برکافه حشم و خدم ظاهرتر گردد. بخش ۱۰ : مادر شیر چون بدانست که صدق شگال از غبار شبهت بیرون آمد و حجاب ریبت از جمال اخلاص برداشته شد شیر را گفت: این جماعت را امانی داده شد و رجوع ازان ممکن نیست. لکن در این واقعه او را تجربتی افتاد بزرگ، بدان عبرت گیرد و بدگمانی بطایفه ای که ببدگفت ناصحان و تقبیح حال ایشان تقرب میکنند مضاعف گرداند، و از هیچ خائن سماع سعایتی جایز نشمرد مگر آن را برهانی بیند که دران از تردد استغنا افتد؛ و بی خطر شناسد ترهات اصحاب اغراض که در نزدیکان و محارم گویند اگر چه موجز و مختصر باشد، که آن بتدریج مایه گیرد و بجایی رسد که تدارک صورت نبندد.