گنجور

باب المحبّة و ما یتعلّق بها

بخش ۱ - باب المحبّة و ما یتعلّق بها : قوله، تعالی: «یا ایّها الّذین آمَنوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِه فَسَوْفَ یأتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُم و یُحِبُّونَه (۵۳/ المائده).» بخش ۲ - فصل : بدان که محبت اندر استعمال علما بر وجوه است: یکی به معنی ارادت به محبوب بی سکون نفس و میل و هوی و تمنای قلب و استیناس و تعلق این جمله بر قدیم روا نباشد و این جمله مخلوقان را باشد با یک‌دیگر و اجناس را و خداوند تعالی متعالی است از این جمله، عُلوّاً کبیراً ودیگر به معنی احسان باشد و تخصیص بنده که ورا برگزیند و به درجهٔ کمال ولایت رساند و به گونه گونه کرامت‌ها مخصوص گرداند و سدیگر به معنای ثنای جمیل باشد بر بنده. بخش ۳ - کیفیّةُ المحبَّةِ مِنَ اللّهِ تعالی بأولیائِهِ و مِن اولیائه إلی حَضْرته : بدان که محبت حق تعالی مر بنده را ارادت خیر بود و رحمت کردن بر وی و محبت اسمی است از اسامی ارادت چون رضا و سخط و رأفت، و آن‌چه بدین ماند. حمل این اسامی جز به ارادت حق تعالی نشاید کرد و آن یک صفت است او را قدیم که بدان خواهان است مر افعال خود را. پس اندر حکم مبالغت و اظهار فعل از این بعضی اخص بعضی است. بخش ۴ - فصل : در جمله محبت اندر میان همه اصناف خلق معروف است، و به همه زبان‌ها مشهور و به همه لغت‌ها متداول و هیچ صنف از عقلا مر آن را بر خود بنتوانند پوشید. بخش ۵ - فصل : اما اندر عشق مشایخ را سخن بسیار است: بخش ۶ - فصل : و مشایخ این طایفه را اندر تحقیق دوستی رموز بیش از آن است که مر آن را احصا توان کرد و من لختی از گفته‌های ایشان بیارم تا وجه تبرک به جای آورده باشم. بخش ۷ - کشفُ الحجاب السّادس فی الزّکوة : قوله، تعالی:«و أقیمُوا الصَّلوةَ و اتُوا الزّکوةَ (۴۳/البقره).» بخش ۸ - فصل : و از مشایخ متصوّفه بوده‌اند که زکات بستده‌اند، و کس بوده است که نستده است؛ از آن‌چه فقرشان به اختیار بوده است نستده‌اند که: «چون مال جمع نکنیم تا زکات نباید داد از ارباب دنیا هم نستانیم تایدشان علیا نباشد و از آنِ ما سُفلی.» و آن که اندر فقر مضطر بوده‌اند بستده‌اند نه مر بایستِ خود را، بل آن خواسته‌اند تا فریضه‌ای از گردن برادر مسلمانی بردارند. چون نیست این بود ید علیا این بود نه آن اگر دست دهنده علیا بودی و دست ستاننده سفلی باطل بودی؛ لقوله، تعالی: «ویَأخُذُ الصّدقاتِ (۱۰۴/التّوبه)»، و بایستی تا زکات دهنده فاضل تر بودی از ستاننده و این اعتقاد عین ضلالت بود. پس ید علیا آن باشد که چیزی به حکم وجوب آن از برادر مسلمان بستاند تا بار آن ازگردن آن کس بردارد و درویشان دنیایی نی‌اند که ایشان عقبایی‌اند.