در جمله محبت اندر میان همه اصناف خلق معروف است، و به همه زبانها مشهور و به همه لغتها متداول و هیچ صنف از عقلا مر آن را بر خود بنتوانند پوشید.
و از مشایخ این طایفه سَمنون المحب رضی اللّه عنه اندر محبت مذهبی و مشربی دارد مخصوص و گوید که: «محبت اصل و قاعدهٔ راه حق تعالی است و احوال و مقامات نازلاند و اندر هر محل که طالب اندر آن باشد زوال بر آن روا باشد، الا در محل محبت و به هیچ حالی زوال بر آن روا نباشد مادام تا راه موجود بود.»
و مشایخ دیگر جمله اندر این معنی با وی موافقت کردند؛ اما به حکم آن که این اسمی عام بود ظاهر، خواستند که حکم این اندر میان خلق بپوشند و اسم را مبدل کنند اندر تحقیق وجود معنی آن، صفای محبت را صفوت نام کردند و محب را صوفی خواندند و گروهی مر ترک اختیار محب را اندر اثبات اختیار حبیب فقر خواندند و محب را فقیر نام کردند؛ از آنچه کمترین درجه اندر محبت موافقت است و موافقت حبیب غیرمخالفت بود.
و من اندر ابتدای کتاب حکم فقرو صفوت را کشف کردهام و اندر این معنی آن پیر بزرگوار گوید: «الحبُّ عندَ الزُّهادِ أظهرُ مِنَ الاجتهاد، حبّ به نزدیک زهّاد ظاهرتر از اجتهاد است به معروفی و عند التّائبینَ أوجدُ من حَنینٍ و أنینٍ، و به نزدیک تایبان آسان یابتر از ناله و فغان است. و عندَ الأتراکِ أشْهَرُ مِنَ الفتراک، و به نزدیک ترکان مشهورتر از آلت سواری ایشان و سَبْیُ الحُبِّ عندَ الهنودِأظهرُ من سَبْیِ محمودٍ و زخم و لهب محبت به نزدیک هندوان اندر شهرگی چون زخم محمود است اندر هندوستان. و قصَّةُ الحُبِّ و الحبیبِ عند الرُّومِ أشهرُ من الصّلیب و قصّهٔ حب و حبیب اندر روم ظاهرتر است از صلیب. و فی العرب فی کلّ حیٍّ منه طربٌ و ویلٌ و حزنٌ، و ازمحبت اندر عرب اندر هر حیی طربی است و یا حزنی و یا نیلی و یا ویلی.»
و مراد از این جمله آن است که هیچ جنس مردم نیست که وی را اندر غیب کاری افتاده نیست که نه اندر دل از محبت فرحی دارد و یا دلش به شراب آن مست است و یا از قهر آن مخمور مانده؛ از آنچه ترکیب دل از انزعاج و اضطراب است و بهجز عقد دوستی اندر آن به جای سراب است و دل را محبت چون طعام و شراب است و هردل که از آن خالی است آن دل خراب است و تکلف را به دفع و جلب آن راه نیست ونفس از لطایف آنچه بر دل گذرد آگاه نیست.
و عمروبن عثمان المکی گوید رحمة اللّه علیه اندر کتاب محبت که: خداوند تعالی دلها را پیش از تنها بیافرید و به هفت هزار سال و اندر مقام قرب بداشت؛ و جانها را پیش از دلها بیافرید به هفت هزار سال و اندر روضهٔ انس بداشت؛ و سرها راپیش از جانها بیافرید به هفت هزار سال و اندر درجهٔ وصل بداشت؛ و هر روز سیصد و شصت بار به کشف جمال بر سر تجلی کرد و سیصد و شصت نظر کرامت کرد و کلمهٔ محبت مر جان را بشنوانید و سیصد و شصت لطیفهٔ انس بر دل ظاهر کرد؛ تا بجمله اندر کون نگاه کردند از خود گرامیتر کسی ندیدند. زَهْوی و فَرَحی اندر میان ایشان پدیدار آمد. حق جل جلاله بدان مر ایشان را امتحان کرد سر را اندر جان به زندان کرد و جان را اندر دل محبوس کرد و دل را اندر تن باز داشت. آنگاه عقل را اندر ایشان مرکب گردانید و انبیاء صلوات اللّه علیهم بفرستاد و فرمانها داد. آنگاه هر کسی از اهل آن مر مقام خود را جویان شدند. حق تعالی نماز بفرمودشان؛ تا تن اندر نماز شد دل به محبت پیوست جان به قربت رسید سر به وصلت قرار گرفت.
و در جمله عبارت از محبت نه محبت بود؛ از آنچه محبت حال است و حال هرگز قال نباشد. و اگر عالمی خواهند که محبت را جلب کنند نتوانند کرد و اگر تکلف کنند تا دفع کنند نتوانند کرد؛ که آن از مواهب است نه از مکاسب و اگر همه عالم مجتمع شوند تا محبت را جلب کنند به کسی که طالب آن بود نتوانند و اگر خواهند تا دفع کنند از کسی که اهل آن بود نتوانند کرد و عاجز شوند؛ که آن الهی است و آدمی لاهی و لاهی الهی را ادراک نتواند کرد. والسّلام.
اطلاعات
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در جمله محبت اندر میان همه اصناف خلق معروف است، و به همه زبانها مشهور و به همه لغتها متداول و هیچ صنف از عقلا مر آن را بر خود بنتوانند پوشید.
هوش مصنوعی: محبت در میان تمام مردم شناخته شده است و به تمامی زبانها معروف و در همهی فرهنگها رایج است و هیچ قشری از عقلای جامعه نمیتواند آن را از خود پنهان کند.
و از مشایخ این طایفه سَمنون المحب رضی اللّه عنه اندر محبت مذهبی و مشربی دارد مخصوص و گوید که: «محبت اصل و قاعدهٔ راه حق تعالی است و احوال و مقامات نازلاند و اندر هر محل که طالب اندر آن باشد زوال بر آن روا باشد، الا در محل محبت و به هیچ حالی زوال بر آن روا نباشد مادام تا راه موجود بود.»
هوش مصنوعی: سَمنون المحب، یکی از بزرگترین علمای این گروه، درباره محبت مذهبی نظر خاصی دارد و میگوید: «محبت اساس و بنیاد مسیر حق تعالی است و حالات و درجات دیگر قابل زوال هستند. هر جا که کسی طالب باشد، زوال بر آن ممکن است، جز در مکان محبت که هیچگاه زوال بر آن روا نیست، تا زمانی که راه وجود دارد.»
و مشایخ دیگر جمله اندر این معنی با وی موافقت کردند؛ اما به حکم آن که این اسمی عام بود ظاهر، خواستند که حکم این اندر میان خلق بپوشند و اسم را مبدل کنند اندر تحقیق وجود معنی آن، صفای محبت را صفوت نام کردند و محب را صوفی خواندند و گروهی مر ترک اختیار محب را اندر اثبات اختیار حبیب فقر خواندند و محب را فقیر نام کردند؛ از آنچه کمترین درجه اندر محبت موافقت است و موافقت حبیب غیرمخالفت بود.
هوش مصنوعی: دیگر مشایخ نیز با او در این موضوع همنظر بودند؛ اما از آنجا که این واژه عمومی و واضح بود، تصمیم گرفتند تا حکم این موضوع را نزد مردم پنهان کنند و نام آن را تغییر دهند. به این ترتیب، صفای محبت را "صفوت" نامیدند و کسی را که محبت میورزد "صوفی" خواندند. برخی نیز زندگی ترکگزیده را در اثبات انتخاب حبیب فقر نامیدند و محب را "فقیر" عنوان کردند؛ زیرا کمترین درجه در محبت، همان همسویی است و همسویی با حبیب، خلافورزی نیست.
و من اندر ابتدای کتاب حکم فقرو صفوت را کشف کردهام و اندر این معنی آن پیر بزرگوار گوید: «الحبُّ عندَ الزُّهادِ أظهرُ مِنَ الاجتهاد، حبّ به نزدیک زهّاد ظاهرتر از اجتهاد است به معروفی و عند التّائبینَ أوجدُ من حَنینٍ و أنینٍ، و به نزدیک تایبان آسان یابتر از ناله و فغان است. و عندَ الأتراکِ أشْهَرُ مِنَ الفتراک، و به نزدیک ترکان مشهورتر از آلت سواری ایشان و سَبْیُ الحُبِّ عندَ الهنودِأظهرُ من سَبْیِ محمودٍ و زخم و لهب محبت به نزدیک هندوان اندر شهرگی چون زخم محمود است اندر هندوستان. و قصَّةُ الحُبِّ و الحبیبِ عند الرُّومِ أشهرُ من الصّلیب و قصّهٔ حب و حبیب اندر روم ظاهرتر است از صلیب. و فی العرب فی کلّ حیٍّ منه طربٌ و ویلٌ و حزنٌ، و ازمحبت اندر عرب اندر هر حیی طربی است و یا حزنی و یا نیلی و یا ویلی.»
هوش مصنوعی: در آغاز کتاب، من مفهوم فقر و خلوص را بیان کردهام و در این رابطه، آن پیر فرزانه میفرماید: «محبت در نزد زاهدان به وضوح بیشتر از تلاش و کوشش است. نزد توبهکنندگان، محبت به روشنی قابل حستر از ناله و دلتنگی است. در میان ترکها، محبت معروفتر از ابزار و وسایل سوارکاری آنهاست، و در نزد هندیها، عشق به وضوح از تاراج و آسیبهای محمود برتر است، بهطوریکه زخم و آتش عشق در هندوستان شبیه زخم محمود است. داستان عشق و محبوب در روم مشهورتر از صلیب است. و در میان عربها، در هر محلهای نشانهای از شادی، غم و اندوهی وجود دارد و عشق در عرب، در هر جایی احساس میشود که یا با شادی همراه است یا با غم و اندوه.»
و مراد از این جمله آن است که هیچ جنس مردم نیست که وی را اندر غیب کاری افتاده نیست که نه اندر دل از محبت فرحی دارد و یا دلش به شراب آن مست است و یا از قهر آن مخمور مانده؛ از آنچه ترکیب دل از انزعاج و اضطراب است و بهجز عقد دوستی اندر آن به جای سراب است و دل را محبت چون طعام و شراب است و هردل که از آن خالی است آن دل خراب است و تکلف را به دفع و جلب آن راه نیست ونفس از لطایف آنچه بر دل گذرد آگاه نیست.
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که هیچ انسانی وجود ندارد که در عمق وجودش، از محبت یا سرور بهرهمند نباشد. هر کسی ممکن است بر اثر عشق، حالتی شاداب داشته باشد یا به خاطر مشکلات و ناکامیها دچار غم و اندوه شده باشد. در حقیقت، دل انسان از احساسات مختلفی مانند اضطراب و نگرانی تشکیل شده است، و به جز دوستی و محبت، هیچ چیز دیگری نمیتواند آن را سیراب کند. محبت مانند غذا و نوشیدنی برای دل است و دلی که از آن خالی باشد، در واقع خراب و ویران است. همچنین، انسان نمیتواند به راحتی از راههایی برای جلب محبت یا دوری از آن استفاده کند، و نفس او از نازککاریها و احساساتی که در دل میگذرد، بیخبر است.
و عمروبن عثمان المکی گوید رحمة اللّه علیه اندر کتاب محبت که: خداوند تعالی دلها را پیش از تنها بیافرید و به هفت هزار سال و اندر مقام قرب بداشت؛ و جانها را پیش از دلها بیافرید به هفت هزار سال و اندر روضهٔ انس بداشت؛ و سرها راپیش از جانها بیافرید به هفت هزار سال و اندر درجهٔ وصل بداشت؛ و هر روز سیصد و شصت بار به کشف جمال بر سر تجلی کرد و سیصد و شصت نظر کرامت کرد و کلمهٔ محبت مر جان را بشنوانید و سیصد و شصت لطیفهٔ انس بر دل ظاهر کرد؛ تا بجمله اندر کون نگاه کردند از خود گرامیتر کسی ندیدند. زَهْوی و فَرَحی اندر میان ایشان پدیدار آمد. حق جل جلاله بدان مر ایشان را امتحان کرد سر را اندر جان به زندان کرد و جان را اندر دل محبوس کرد و دل را اندر تن باز داشت. آنگاه عقل را اندر ایشان مرکب گردانید و انبیاء صلوات اللّه علیهم بفرستاد و فرمانها داد. آنگاه هر کسی از اهل آن مر مقام خود را جویان شدند. حق تعالی نماز بفرمودشان؛ تا تن اندر نماز شد دل به محبت پیوست جان به قربت رسید سر به وصلت قرار گرفت.
هوش مصنوعی: عمرو بن عثمان مکی در کتاب محبت بیان میکند که خداوند تعالی قبل از خلق انسانها، دلها را آفرید و به مدت هفت هزار سال در مقام نزدیکی قرار داد. سپس جانها را پیش از دلها خلق کرد و آنها را به مدت هفت هزار سال در فضایی دلنشین نگه داشت. همچنین سرها را پیش از جانها به همین شیوه آفرید و به مدت هفت هزار سال در درجه وصل قرار داد. او هر روز سیصد و شصت بار به زیباییهای خود نمایان شد و سیصد و شصت نظر فیض و محبت را به جانها ارزانی داشت و سیصد و شصت لطیفه از دلدادگی را به دلها نشان داد. تا آنکه همه موجودات نگاه کردند و هیچ کس را از خود عزیزتر نیافتند. در این میان، احساس سرمستی و شادی به وجود آمد. خداوند برای آزمایش آنها، سر را در جانها محبوس کرد، جانها را در دلها نگه داشت و دلها را در تنها محدود کرد. سپس عقل را در آنها به کار گرفت و پیامبران را فرستاد و دستورات را صادر کرد. در این لحظه، هر کس از اهل آن مقام به جستجوی موقعیت خود پرداخت. خداوند تعالی نماز را بر آنها واجب کرد؛ تا جسم در نماز قرار گرفت، دل به محبت پیوست، جان به نزدیکی رسید و سر به وضعیت وصال دست یافت.
و در جمله عبارت از محبت نه محبت بود؛ از آنچه محبت حال است و حال هرگز قال نباشد. و اگر عالمی خواهند که محبت را جلب کنند نتوانند کرد و اگر تکلف کنند تا دفع کنند نتوانند کرد؛ که آن از مواهب است نه از مکاسب و اگر همه عالم مجتمع شوند تا محبت را جلب کنند به کسی که طالب آن بود نتوانند و اگر خواهند تا دفع کنند از کسی که اهل آن بود نتوانند کرد و عاجز شوند؛ که آن الهی است و آدمی لاهی و لاهی الهی را ادراک نتواند کرد. والسّلام.
هوش مصنوعی: در این متن گفته شده که عشق حقیقی، حالتی درونی است و هرگز نمیتوان آن را به طور مصنوعی به دست آورد یا از کسی سلب کرد. این احساس از نعمتهای الهی است و نمیتوان با تلاش یا معاشرت آن را ایجاد کرد یا از بین برد. حتی اگر همه مردم جمع شوند، نمیتوانند محبت را به کسی جلب کنند یا از کسی بگیرند، زیرا این موضوعی است فراتر از قدرت انسانی و در حوزه الهی قرار دارد. در نهایت، انسانها نمیتوانند این لایههای الهی را درک کنند.