اما اندر عشق مشایخ را سخن بسیار است:
گروهی از آن طایفه آن بر حق روا داشتند، اما از حق تعالی روا نباشد و گفتند که: «عشق صفت منع باشد از محبوب خود و بنده ممنوع است از حق و حق تعالی ممنوع نیست پس عشق بنده را بر وی جایز بود و ازوی روا نباشد.»
و باز گروهی گفتند که: «بر حق تعالی بنده را عشق روا نباشد؛ از آنچه عشق تجاوز حد بود و خداوند تعالی محدود نیست.»
و باز متأخران گفتند: «عشق اندر دو جهان درست نیاید الا بر طلب ادراک ذات و ذات حقتعالی مُدرَک نیست و محبت با صفت درست آید باید که عشق درست نیاید بر وی.»
و نیز گویند که: عشق جز به معاینه صورت نگیرد و محبت به سمع روا باشد. چون آن نظری بود بر حق روا نباشد؛ که اندر دنیا کس وی را نبیند. چون این خبری بود هر یک دعوی کردند که اندر خطاب همه یکساناند پس حق تعالی به ذات مدرَک و محسوس نیست تا خلق را با وی عشق درست آید و به صفات و افعال محسن و مکرم، اولیا را محبت درست آید ندیدی که چون یعقوب را محبت یوسف علیه السّلام مستغرق گردانید در حال فراق چون بوی پیراهن به دماغش رسید چشم نابینا بینا شد. و چون زلیخا را عشق مستهلک گردانید، تا وصلت وی نیافت چشم باز نیافت و این طریقی پس عجب است که یکی هوی پرورد و یکی هوی گذارد.
و نیز گفتهاند که: «عشق را ضد نیست و حق تعالی را ضد نیست تا بر وی آن روا باشد.»
و اندر این، فصول لطیف اید اما مر خوف تطویل را بر این مقدار کفایت کردم و هواعلم.
اطلاعات
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اما اندر عشق مشایخ را سخن بسیار است:
هوش مصنوعی: در مورد عشق، مشایخ و بزرگان صحبتهای زیادی دارند.
گروهی از آن طایفه آن بر حق روا داشتند، اما از حق تعالی روا نباشد و گفتند که: «عشق صفت منع باشد از محبوب خود و بنده ممنوع است از حق و حق تعالی ممنوع نیست پس عشق بنده را بر وی جایز بود و ازوی روا نباشد.»
هوش مصنوعی: گروهی از آن طایفه حق را به گونهای تفسیر کردند که نمیتوان آن را از خداوند برداشت، و گفتند: «عشق به محبوب، مانع از ارتباط با معشوق است، در حالی که بنده از حق ممنوع است، اما حق تعالی خود ممنوع نیست. بنابراین، عشق بنده به خداوند جایز و پذیرفتنی است و از جانب خدا، مانعی ندارد.»
و باز گروهی گفتند که: «بر حق تعالی بنده را عشق روا نباشد؛ از آنچه عشق تجاوز حد بود و خداوند تعالی محدود نیست.»
هوش مصنوعی: عدهای معتقدند که بنده نمیتواند به خداوند محبت و عشق ورزد؛ زیرا که عشق فراتر از حد و مرز است و خداوند بینهایت و محدودیتناپذیر است.
و باز متأخران گفتند: «عشق اندر دو جهان درست نیاید الا بر طلب ادراک ذات و ذات حقتعالی مُدرَک نیست و محبت با صفت درست آید باید که عشق درست نیاید بر وی.»
هوش مصنوعی: افراد بعدی بیان کردند که عشق در دو جهان واقعی نمیشود مگر به خاطر تلاش برای درک ذات. اما ذات حق تعالی قابل درک نیست و محبت تنها با صفات او به وجود میآید، بنابراین عشق نمیتواند با ذات او درست باشد.
و نیز گویند که: عشق جز به معاینه صورت نگیرد و محبت به سمع روا باشد. چون آن نظری بود بر حق روا نباشد؛ که اندر دنیا کس وی را نبیند. چون این خبری بود هر یک دعوی کردند که اندر خطاب همه یکساناند پس حق تعالی به ذات مدرَک و محسوس نیست تا خلق را با وی عشق درست آید و به صفات و افعال محسن و مکرم، اولیا را محبت درست آید ندیدی که چون یعقوب را محبت یوسف علیه السّلام مستغرق گردانید در حال فراق چون بوی پیراهن به دماغش رسید چشم نابینا بینا شد. و چون زلیخا را عشق مستهلک گردانید، تا وصلت وی نیافت چشم باز نیافت و این طریقی پس عجب است که یکی هوی پرورد و یکی هوی گذارد.
هوش مصنوعی: میگویند که عشق فقط از طریق مشاهده حاصل میشود، اما محبت میتواند از طریق شنیدن به وجود آید. زیرا نظر به حقیقت در دنیا ممکن نیست، چرا که کسی نمیتواند او را ببیند. هر یک به نوعی ادعا میکنند که در بیان احساسات همه یکساناند. ولی حقیقت ذاتاً قابل درک و محسوس نیست، از این رو ارتباط عشق با حق برای مخلوقات میسر نمیباشد و محبت اولیا به صفات و افعال پروردگار وابسته است. به عنوان مثال، وقتی یعقوب به یوسف محبت داشت و در جستجوی او بود، با بوی پیراهنش، بیناییاش را بازیافت. همچنین، زلیخا به قدری عاشق شده بود که تا زمانی که به وصالش نرسید، چشمانش باز نشد. این موضوع عجیبی است که برخی در راه عشق پیشرفت میکنند و برخی دیگر از آن دور میشوند.
و نیز گفتهاند که: «عشق را ضد نیست و حق تعالی را ضد نیست تا بر وی آن روا باشد.»
هوش مصنوعی: برخی گفتهاند که عشق و خداوند هیچ چیز مخالفی ندارند که بر آنها این امر صدق کند.
و اندر این، فصول لطیف اید اما مر خوف تطویل را بر این مقدار کفایت کردم و هواعلم.
هوش مصنوعی: در اینجا فصول زیبایی وجود دارد، اما به خاطر ترس از طولانی شدن، به همین مقداری که آوردهام بسنده کردم و دیگر بماند.