گنجور

دفتر اول - قسمت اول

بخش اول - قسمت اول : پروردگار یگانه و یاور را سپاس و درود وی بر سرورمان محمد و تبار او باد. اما بعد، پس از آن که من از تالیف کتاب «المخلاه » فارغ شدم - همان کتاب که از هر چیزی نیک ترین و شیرین ترینش را در خود دارد و در آغاز جوانی بدان پرداخته ام و آن را تکه تکه گرد کرده، انتظام داده و آنچرا که بروزگار حاصلم گشته بود، و چیزهائی که دل خواهد و دیده را لذت دهد، در آن نهاده ام بخش اول - قسمت دوم : ابوالربیع زاهد به داود طائی گفت: مرا پندی ده. گفت: از دنیا روزه بگیر و افطارات را آخرت نه. از مردمان نیز چونان بگریز که از شیر شرزه. بخش دوم - قسمت اول : افلاطون گفت: عشق نیروئی غریزی است که از وسوسه های خواستن و سایه های خیال عاید صورت طبیعی گردد. و دلیران را بزدلی آرد و بزدلان را دلیر کند و هر انسانی را خویی بخشد، که عکس خوی او بود. بخش دوم - قسمت دوم : خبرم مپرس از من چو مقابل من آئی بخش سوم - قسمت اول : گر قسمت ما از تو جفا افتاده است بخش سوم - قسمت دوم : ای ماهتاب شبان تاری، از زمان دوری دمی خیالت رهایم نکرده و بغمانم فزوده است. بخش چهارم - قسمت اول : در کامل پیرامن حوادث سال دویست و هشتاد و پنج آمده است که: در این سال، در بصره بادی وزیدن گرفت زرد، سپس سبز شد و پس از آن سیاه، بعد از آن باران پی درپی آمد و تگرگی بارید که هر دانه اش صد و پنجاه درم وزن داشت. بخش چهارم - قسمت دوم : سخن گرچه هر لحظه دلکش تر است بخش پنجم - قسمت اول : گر ندارم از شکر جز نام بهر بخش پنجم - قسمت دوم : پاک بازم آرزوی دل نمیدانم که چیست