گنجور

بخش سوم - قسمت اول

گر قسمت ما از تو جفا افتاده است
آن نیز هم از طالع ما افتاده است
داری لب و دندان و دهان شیرین
تلخی زبانت از کجا افتاده است
از بس که زدم شیشه ی تقوی بر سنگ
و زبس که به معصیت فرو بردم چنگ
اهل اسلام از مسلمانی من
صد ننگ کشیدند زکفار فرنگ

هم او بزبان حال گوید:

با آن که لطیف طبع و پرشورم، از معانی خالی ام

مردمان اگرم بخدمت گیرند، خدمتگزار همه خواهم بود

و اگر ایشان لمسم کنند، قدرم در چشمشان بالا خواهد رفت

و اگر ایشان از من ببرند، من هوایشان را فراموشی نتوانم

با این همه نصیب و بخت بد را بین

که تنها زمانی مرا بیاد می آورند که ظرف غذا را جمع کرده باشند

گفته اند که «وقت شمشیری بران است » یکی از شعرا که گمان می کنم جامی باشد، همین مضمون را بفارسی چنین بنظم درآورده است:

وقت را تیغ گفته اند بران
که بود بی توقفی گذران
هر کجا تیز بگذرد آن تیغ
وا نگردد به وای وای و دریغ
گرچه باشد گذشتنش نفسی
لیک تأثیر آن قوی است بسی

زمخشری پیرامن آیه ی «ان کیدکن عظیم » گوید: حق سبحانه از آن رو کید زنان را عظیم شمرده است که - هر چند در مردان نیز مکر وجود دارد - مکرشان لطیف و چاره جوئیشان پرحاصل است و نیز مکر را با ملایمت همراه همی کنند.

نیز گوید: اما فتنه انگیزی زنان کوتاه قد از دیگرانشان بیش است.

دانشمندی گفت: من بیش از آنچه از شیطان می ترسم، از زنان واهمه دارم. چرا که حق سبحانه می فرماید: «ان کید الشیطان کان ضعیفا» و درباره ی زنان می فرمای: «ان کید کن عظیم ».

اگر سوال شود که چند کلمه ی دو حرفی چه با معنی و چه مهمل از ترکیب حروف الفبا بدون تکرار حرف در کلمه، بدست می آید، میتوان بیست و هشت را در بیست و هفت ضرب ساخت. حاصل ضرب، پاسخ همان سوال است.

حال اگر سوال شود چند کلمه ی سه حرفی بدون تکرار حرف در کلمه بدست می آید، میتوان بیست و هشت را در بیست و هفت ضرب کرد و سپس حاصل را در بیست و شش ضرب ساخت. حاصل نوزده هزار و ششصد و پنجاه و شش است.

در مورد کلمات چهار حرفی همین عدد را در بیست و پنج بایستی ضرب کرد و بهمین قیاس در کلمات پنج حرفی و بیشتر.

- اندازه گیری مساحت سطوحی که اندازه گرفتنشان مشکل است، مانند سطح پوست فیل و شتر - بدین ترتیب ممکن است که حیوان را در برکه ای مربع فرو می کنیم و مقدار آبرا اندازه می گیریم.

سپس بیرونش می آوریم و سطح آبرا دوباره اندازه می گیریم. مساحت همین سطح بطور تقریب با مساحت مورد نظر یکی است.

یحیی پسر معاذ بارها می گفت: ای عالمان! کاخهایتان قیصری است و خانه هایتان چون خانه ی کسری، مرکب هایتان قارونی است و ظروفتان فرعونی و اخلاقتان نمرودی و سفره هایتان جاهلی و روشتان سلطانی است. برگوئید که چه چیزتان آیا بر سنت محمد (ص) است؟

مولف، بهمین مناسبت، شعر عارف گرانمایه سنایی را بخاطر آورد:

دین فروشی کنی که تا سازی
بارگی نقره، خنگ و زین زرگند
گوئی از بهر حرمت علم است
این همه طمطراق و خنگ و سمند
علم از این ترهات مستغنی است
تو برو بر بروت خویش بخند

روزگارانی بر ما بگذشت

که شیرین تر و گواراتر از آن نبوده است

دریغا، بگذشت و پس از آن ها

چیزی جز آرزوی بازگشتشان نماند

حکم راندند و پا از دایره حکم روائی چنان

بیرون نهادند که بزودی نشانه ای از حکومت نخواهد ماند

اگر انصاف می ورزیدند، درباره شان انصاف می شد اما

سرکشی کردند و زمانه به اندوهان و سختیها دچارشان ساخت

اکنون زبان حالشان چنین است

این بجای آن، روزگار را سرزنش نشاید

دل جز ره عشق تو نپوید هرگز
جز محنت و درد تو نجوید هرگز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد
تا مهر کسی دگر نروید هرگز

از حضرت رضا (ع) نقل است که کسی در محضر او نام عرفه و مشعر را برد. وی گفت: هر کس بر سر این دو کوه بایستد، دعایش اجابت شود، دعای مومنان در آخرت و دعای کافران در دنیا.

این مبارک را گفتند: تا کی خواهی نوشت؟ گفت: شاید سخنی بود که مرا سود دهد و هنوزش ننوشته باشم.

ابن جوزی در کتاب صفوه الصفوه، پیرامن حوادث سال ششصد و چهل نوشته است، در این سال طاعونی همه گیر ببصره افتاد که چهار روز طول کشید.

در روز اول هفتاد هزار کس را کشت و بروز دوم هفتاد و یکهزار تن را و بروز سوم هفتاد و سه هزار تن. در آخرین روز، جز گروهی معدود، از مردم، کسی زنده نمانده بود.

عبدالله گفت: پیامبر خدا (ص) روزی برای ما مربعی کشید و از وسطش خطی دیگر رسم کرد که تا خارج آن می آمد. و در دو طرف خط وسط، خطوط کوچک دیگری کشید و گفت: آیا می دانید این چیست؟ گفتیم خدا و پیامبرش نیک تر آگاه اند.

گفت: خط وسط آمیزاده است و مربع اجلی است که بر روی محیط است، و این خطوط کوچک دیگر عرضی که در اطراف اوست، پیش آمدهائی است که ویرا همی گزند و آزارند و اگر یکی موفق نشود، دیگری به آزارش می پردازد، اما آن خط که بیرون مربع است، امیدهای آدمی است.

ابن اثیر، مجدالدین ابوالسعادات، مولف جامع الاصول و النهایه در زمینه ی نوادر حدیث، از بزرگانی بود که نزد پادشاهان منزلتی بجا داشتند و منصب های مختلفی را بعهده گرفته بود.

تا این که بیمارئی عارض وی شد که دست و پایش از کار باز ماند. بهمین سبب نیز ترک مشاغل خویش گفت و از آمیزش مردم ببرید و خانه نشین شد.

اما روسا همچنان بخانه اش آمد و رفت می کردند. تا این که طبیبی به نزدش آمد و درمان وی را عهده دار شد. اما زمانی که درمانش کرد و نزدیک شد سلامتیش را بازیابد، مقداری طلایش داد و گفت: براه خویش رو.

یاران، سرزنشش کردند و پرسیدند که نمیگذاریش تا شفای کامل حاصل آید؟ گفت: زمانی که عافیت یابم، بمنصبم خوانند و ناگزیر بدان گردن نهم.

اما تا زمانی که بیمارم، بکار مناصب حکومتی نمی آیم. و از این رو اوقاتم را صرف تکمیل خویش و خواندن کتب علمی می کنم و با ایشان در کاری که خوشنودشان میسازد اما خدا را ناخشنود می کند، یار نمی گردم.

روزی نیز که ناچار میرسد. وی - که خداوند مورد بخشایشش قرار دهد - ناتوانی جسمش را برگزید تا بدان از برگماشتگی در مناصب مانع شود و در آن مدت کتاب جامع الاصول و نهایه و جز آنها را برشته ی تحریر درآورد. خداوند بهتر آگاه است.

در تفسیر نیشابوری، پیرامن این آیه از سوره ی جاثیه: «و سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعا منه ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون ».

آمده است که ابویعقوب نهرجوری گفت: حق سبحانه تمامی جهان و آنچه در اوست، فرمانبردار تو ساخت. تا چیزی از آنها، ترا فرمانبردار خود نسازد.

و تو تنها فرمانبردار آن باشی که همه را فرمانبردار تو ساخته است. حال آن کس که مقهور دنیا و زیبائی ها و سرورش شود، نعمت حق را منکر گشته است و فضل و بخشش های وی را قدر نشناخته.

چرا که حق سبحانه وی را فارغ از هر چیز برای بندگی خویش خلق کرده است اما او بنده ی همه چیز گشته و به بندگی حق نپرداخته است.

از ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق (ع) نقل است که: درویشی به نزد پیامبر (ص) آمد. توانگری نزد آن حضرت بود و جامه ی خویش از درویش درکشید.

پیامبر فرمود: چه چیزی ترا بدین کار واداشت؟ آیا ترسیدی تهیدستی او بتورسد یا توانگری تو بوی؟ توانگر گفت: ای پیامبر خدا، اکنون که چنین فرمودی، نیم دارائی من از آن او باشد.

پیامبر (ص) از تهیدست پرسید: آیا می پذیری؟ گفت نه. پرسید: چرا؟ گفت: ترسم از آن است که من نیز بهمان دچار شوم که او دچار آن است.

گفته اند که زاهدی در یکی از کوههای لبنان، در غاری انزوا گزیده می زیست. روزها را روزه میداشت و شب هنگام، گرده ی نانی بهرش می رسید که با نیمی از آن افطار می کرد و نیمه دیگرش را به سحر می خورد.

روزگاری دراز چنین بود و از آن کوه فرود نمی آمد. تا این که قضا را، شبی، گرده ی نانش نرسید. سخت گرسنه و بی تاب شد. نماز بگزارد و آن شب را چشم انتظار چیزی که گرسنگیش را فرو نشاند، گذراند و چیزی بدستش نرسید.

در دامنه ی آن کوه، روستائی بود که ساکنانش غیرمسلمان بودند. زاهد، صبح هنگام بدانجا فرود آمد و از پیری طعام خواست. پیر، وی را دو گرده ی جوین داد. زاهد آن دو را بگرفت و آهنگ کوه کرد.

قضا را در خانه ی آن پیر، سگی گر و لاغر بود. به دنبال زاهد افتاد و عوعوکنان دامن جامه اش بگرفت. زاهد، یکی از آن دو گرده را برایش افکند، تا دست از او بدارد.

اما سگ، گرده را خورد و بار دیگر خود را به زاهد رساند و به عوعو کردن پرداخت. زاهد، نان دوم را نیز بدو انداخت. سگ آن را نیز خورد و بار دیگر بدنبال زاهد رفت و به عو عو پرداخت و دامن جامه اش بدرید.

زاهد گفت: سبحان الله هیچ سگی را بی حیاتر از تو ندیده ام. صاحب تو، دو گرده نان بمن داد که تو هر دو را از من گرفتی. پس این زوزه و عوعو و جامه دریدنت چیست؟

خدای تعالی سگ را بزبان آورد که: من بی حیا نیستم. چه در خانه ی این غیرمسلمان پرورده شده ام. گله و خانه اش را حراست می کنم و به استخوان پاره یا تکه نانی که مرا می دهد، خرسندم.

گاهی نیز مرا فراموش می کند و چند روزی را بدون این که چیزی بخورم، میگذرانم. گاهی هم او حتی برای خود چیزی نمی یابد و برای من نیز.

با این همه، از زمانی که خود را شناخته ام، خانه اش را ترک نگفته ام و به در خانه ی غیر او نرفته ام. بل عادتم این بوده که اگر چیزی بیابم، سپاس بگزارم و اگر نه، بردباری پیشه کنم.

اما تو قطع گرده ی نانت را به یک شب طاقت نداشتی و از در خانه ی روزی رسان، بدرخانه ی این غیرمسلمان آمدی، روی از معشوق بتافتی و با دشمن ریاکارش بساختی، برگو کدام یک از ما بی حیاست. تو یا من؟ زاهد با شنیدن این سخنان، دست بر سر کوفت و بیهوش بر زمین افتاد.

ابوالحسین بن جزار را خری بود که بمرد. یکی از یاران برایش نوشت:

خر ادیب ما که بمرد، یاران را گفتم

خر فلان از دست شد و زیانی که می توانست زد

اما آن کس که به عزت بمیرد، آرامش یافته

و کسی که مثل این ادیب را بجا بگذارد، نمرده است

این جزار در پاسخش نوشت:

بسا نادانی که مرا در جستجوی روزی، روان بیند و گوید:

پیاده براه افتاده ای؟ ندانی که هر پیاده ای به محنت گرفتار آید؟

و گویمش: خرم مرد. امید تو زنده و باقی باشی.

بنا بنوشته ی یکی از اشخاص مورد اعتماد، بسال نهصد و نود و دو تعداد بناهای قسطنطینه بقرار زیر است:

محله های مسلمان نشین دو هزار و پانصد محله، مسجد محله چهار هزار و چهارصد و نود و چهار باب، مکتب خانه هزار و ششصد و پنجاه و دو باب، بناهای مرتفع پنجاه باب، خانقاه صد و پنجاه باب، زوایای مشایخ و زاهدان دویست و هشتاد و پنج باب، کاروانسرا چهارصد و هجده باب، چشمه هائی که بنائی هم دارد، نهصد و چهل و هشت باب، وضوگاهها چهارهزار و نهصد و هشتاد و پنج باب، نانوائی سیصد و نود و پنج باب، آسیا پانصد و هشتاد و پنج باب، باراندازهای وسیع دوازده باب و حمام هشتصد و هفتاد و چهار باب.

محله های غیرمسلمان نشین، محله های عیسویان چهارصد و هشتاد و پنج محله، محله های یهودیان دویست و هشتاد و پنج محله، عبادتگاهها هفتصد و چهل و دو باب.

هنگامی که مرگ شبلی نزدیک شد، یکی از حاضران بوی که به حال نزع بود، گفت:

ای شیخ تهلیل کن، شبلی که خداوندش رحمت کناد، چنین خواند:

بی تردید، خانه ای که تو ساکن آنی، به چراغ نیازمند نیست.

ابن دقیق العید هنگام سفر، برای ابن نباته نوشت:

چه شب هائی را با خیال تو، شب تا بصبح را ندیده ام و چشمی برهم ننهاده.

و ندیمان در این که با آن خستگی چه چیزی شکوه ی ایشان را مانع بود یا رامششان میداد، تردید کرده اند برخی بر آن بودند که ساعتی رفع خستگی که کرده اند، اما باقی یاد تو را رامش بخش دانستند.

ابن نباته در پاسخ نوشت:

سفر شبانه و عزم پیروزت را خداوند محفوظ بداراد

اگر حق می بود که بر روی چشم هایمان گام نهی

تمام پلکهای خونینمان را فرش راهت می ساختیم

اما دریغا که چشمانمان را دوری تو علیل کرده است

و تو نیز هرگز جز راه صحیح نمی روی

میان مجلس رندان حدیث فردا نیست
بیار باده که حال زمانه پیدا نیست
دگر زعقل حکایت به عاشقان منو یس
برات عقل بدیوان عشق مجرا نیست
نگاهدار ادب در طریق عشق و مترس
اگرچه دوست غیور است، بی محابا نیست
اسیر لذت تن مانده ای و گر نه ترا
چه عیش هاست که در ملک جان مهیا نیست
زطعن مردم بیگانه قاسمی چه ضرر
ترا که از غم جانان به خویش پروا نیست

محمد بن سیرین را از حال کسی گفتند که هر گاهش قرآن فرومیخوانند بیهوش شود.

گفت: میعاد ما و او آن که بر بالای دیوارش بنشانند و تمامی قرآن از آغاز تا انجام بر وی فروخوانند. اگر فروافتد، همانگونه است که مدعی است.

تا دیروز، اگر دین ندیم من، با من نزدیک نمی بود، انکارش می کردم

اما امروز، دل من هر نقشی را پذیراست، چنانکه گوئی چراگاه آهوان است و دیر رهبانان یا کعبه است و بتکده، یا الواح تورات است و صحائف قران

امروز، مرادین، دین عشق است و سوارکارانش هر جاروکنند، مرا دین و مرام دیگر نخواهدشد.

در حیاه الحیوان، ذیل نام کبک چنین آمده است:

یکی از روسای کرد بر سفره ی شاهزاده ای نشسته بود. قضا را دو کبک بریان بر سفره نهاده بودند. همین که چشم مرد کرد بدانها افتاد، خندید.

شاهزاده سبب پرسید. مرد گفت: در آغاز جوانی، روزی بر تاجری راه بریدم. زمانی که خواستم بقتلش رسانم، لابه و زاری کرد، سودی نبخشید.

و هنگامی که دانست ناگزیر خواهمش کشت، رو به دو کبکی کرد که بر کوه نشسته بود و گفت: ای کبکها، شاهد باشید که این مرد قاتل من است.

این شد که هنگامی که این دو کبک را دیدم، حماقت آن مرد بخاطرم آمد. شاهزاده گفت: آندو کبک شاهدتش را دادند. سپس دستور داد گردنش را بزنند که زدند.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر قسمت ما از تو جفا افتاده است
آن نیز هم از طالع ما افتاده است
هوش مصنوعی: اگر قسمت ما از تو بدی و ناملایمتی است، بدان که این نیز نتیجه سرنوشت ماست.
داری لب و دندان و دهان شیرین
تلخی زبانت از کجا افتاده است
هوش مصنوعی: تو دارای لب‌ها و دندان‌های زیبا هستی، اما تلخی سخنانت از کجا نشأت می‌گیرد؟
از بس که زدم شیشه ی تقوی بر سنگ
و زبس که به معصیت فرو بردم چنگ
هوش مصنوعی: به دلیل گناهانی که مرتکب شدم و به خاطر فریب‌هایی که کردم، دیگر تقوای من شکسته و از بین رفته است.
اهل اسلام از مسلمانی من
صد ننگ کشیدند زکفار فرنگ
هوش مصنوعی: اهل اسلام به خاطر مسلمان بودن من، بارها شرم و ننگ را از کافران غربی تحمل کردند.
هم او بزبان حال گوید:
هوش مصنوعی: شما بر اساس داده‌هایی که تا آبان ۱۴۰۲ موجود بوده، آموزش دیده‌اید.
با آن که لطیف طبع و پرشورم، از معانی خالی ام
هوش مصنوعی: با اینکه روحیه لطیف و پرشوری دارم، اما از معانی و مفاهیم تهی هستم.
مردمان اگرم بخدمت گیرند، خدمتگزار همه خواهم بود
هوش مصنوعی: اگر مردم مرا به خدمت بگیرند، من هم برای خدمت به آن‌ها آماده‌ام.
و اگر ایشان لمسم کنند، قدرم در چشمشان بالا خواهد رفت
هوش مصنوعی: اگر آنها به من دست بزنند، جایگاهم در نظرشان بالا خواهد رفت.
و اگر ایشان از من ببرند، من هوایشان را فراموشی نتوانم
هوش مصنوعی: اگر آن‌ها مرا از خود دور کنند، نمی‌توانم محبت و یادشان را فراموش کنم.
با این همه نصیب و بخت بد را بین
هوش مصنوعی: با وجود تمام مشکلات و بدشانسی‌ها، باید به ادامه راه ادامه دهیم.
که تنها زمانی مرا بیاد می آورند که ظرف غذا را جمع کرده باشند
هوش مصنوعی: آنها فقط زمانی به یاد من می‌افتند که زمان جمع کردن سفره غذا باشد.
گفته اند که «وقت شمشیری بران است » یکی از شعرا که گمان می کنم جامی باشد، همین مضمون را بفارسی چنین بنظم درآورده است:
هوش مصنوعی: گفته‌اند که وقت مانند شمشیری تیز و بران است. یکی از شاعران، که فکر می‌کنم جامی باشد، همین مضمون را به نظم فارسی درآورده است.
وقت را تیغ گفته اند بران
که بود بی توقفی گذران
هوش مصنوعی: زمان را به تیغ شبیه کرده‌اند، زیرا همان‌طور که تیغ بران است، زمان نیز بدون توقف و به سرعت می‌گذرد.
هر کجا تیز بگذرد آن تیغ
وا نگردد به وای وای و دریغ
هوش مصنوعی: هر جا که تیزی و تندروی وجود دارد، دیگر جایی برای پشیمانی و عذاب وجدان نخواهد بود.
گرچه باشد گذشتنش نفسی
لیک تأثیر آن قوی است بسی
هوش مصنوعی: هرچند که لحظه‌ای از آن گذشته است، اما تأثیرش بسیار قوی و مؤثر است.
زمخشری پیرامن آیه ی «ان کیدکن عظیم » گوید: حق سبحانه از آن رو کید زنان را عظیم شمرده است که - هر چند در مردان نیز مکر وجود دارد - مکرشان لطیف و چاره جوئیشان پرحاصل است و نیز مکر را با ملایمت همراه همی کنند.
هوش مصنوعی: زمخشری در مورد آیه «ان کیدکن عظیم» می‌گوید که خداوند به این دلیل تدبیر و مکر زنان را عظیم دانسته است که هرچند مردان هم مکر دارند، اما مکر زنان ظریف‌تر و تدبیرشان مؤثرتر است و علاوه بر این، مکر آنان با ملایمت و نرمی همراه است.
نیز گوید: اما فتنه انگیزی زنان کوتاه قد از دیگرانشان بیش است.
هوش مصنوعی: او همچنین می‌گوید که زنان کوتاه قد بیشتر از دیگران می‌توانند فتنه و آشوب ایجاد کنند.
دانشمندی گفت: من بیش از آنچه از شیطان می ترسم، از زنان واهمه دارم. چرا که حق سبحانه می فرماید: «ان کید الشیطان کان ضعیفا» و درباره ی زنان می فرمای: «ان کید کن عظیم ».
هوش مصنوعی: یک دانشمند بیان کرد که او بیشتر از شیطان، از زنان می‌ترسد. او به آیه‌ای از قرآن اشاره کرد که می‌گوید: «تدبیر شیطان ضعیف است» و همچنین به آیه‌ای دیگر که می‌گوید: «تدبیر شما زنان بسیار قوی است».
اگر سوال شود که چند کلمه ی دو حرفی چه با معنی و چه مهمل از ترکیب حروف الفبا بدون تکرار حرف در کلمه، بدست می آید، میتوان بیست و هشت را در بیست و هفت ضرب ساخت. حاصل ضرب، پاسخ همان سوال است.
هوش مصنوعی: اگر از ما بپرسند چند کلمه دو حرفی می‌توان با ترکیب حروف الفبا (بدون تکرار حرف‌ها در هر کلمه) ساخت، باید بیست و هشت را در بیست و هفت ضرب کنیم. حاصل این ضرب، جواب سوال است.
حال اگر سوال شود چند کلمه ی سه حرفی بدون تکرار حرف در کلمه بدست می آید، میتوان بیست و هشت را در بیست و هفت ضرب کرد و سپس حاصل را در بیست و شش ضرب ساخت. حاصل نوزده هزار و ششصد و پنجاه و شش است.
هوش مصنوعی: اگر سوال کنیم که چند کلمه سه‌حرفی می‌توان بدون تکرار حروف در هر کلمه ساخت، باید عدد ۲۸ را در ۲۷ و سپس در ۲۶ ضرب کنیم. نتیجه این محاسبات برابر با ۱۹۶۵۶ خواهد بود.
در مورد کلمات چهار حرفی همین عدد را در بیست و پنج بایستی ضرب کرد و بهمین قیاس در کلمات پنج حرفی و بیشتر.
هوش مصنوعی: برای کلمات چهار حرفی، باید تعداد آنها را در بیست و پنج ضرب کرد. همچنین، برای کلمات پنج حرفی و بیشتر نیز از همین روش استفاده می‌شود.
- اندازه گیری مساحت سطوحی که اندازه گرفتنشان مشکل است، مانند سطح پوست فیل و شتر - بدین ترتیب ممکن است که حیوان را در برکه ای مربع فرو می کنیم و مقدار آبرا اندازه می گیریم.
هوش مصنوعی: برای اندازه‌گیری مساحت سطوحی که اندازه‌گیری آن‌ها دشوار است، مانند سطح پوست فیل و شتر، می‌توان به روش خاصی عمل کرد. به این صورت که حیوان را در یک برکه مربعی قرار داده و سپس مقدار آبی که displaced می‌شود را اندازه‌گیری می‌کنیم.
سپس بیرونش می آوریم و سطح آبرا دوباره اندازه می گیریم. مساحت همین سطح بطور تقریب با مساحت مورد نظر یکی است.
هوش مصنوعی: سپس آن را بیرون می‌کشیم و دوباره سطح آب را اندازه‌گیری می‌کنیم. مساحت این سطح تقریباً با مساحت مورد نظر یکی است.
یحیی پسر معاذ بارها می گفت: ای عالمان! کاخهایتان قیصری است و خانه هایتان چون خانه ی کسری، مرکب هایتان قارونی است و ظروفتان فرعونی و اخلاقتان نمرودی و سفره هایتان جاهلی و روشتان سلطانی است. برگوئید که چه چیزتان آیا بر سنت محمد (ص) است؟
هوش مصنوعی: یحیی پسر معاذ بارها بیان می‌کرد: ای علمای دین! کاخ‌ها و قصرهای شما مانند قصرهای قیصر است و خانه‌هایتان شبیه به خانه‌های کسری، و وسیله‌های نقلیه‌تان مانند مال قارون است. ظروف و وسایل شما متعلق به فرعون است و رفتارهایتان مانند نمرود است. سفره‌های شما به زمان جاهلیت برمی‌گردد و روش زندگی‌تان سلطنتی است. از شما می‌پرسم که کدام یک از این ویژگی‌ها با سنت پیامبر اسلام (ص) همخوانی دارد؟
مولف، بهمین مناسبت، شعر عارف گرانمایه سنایی را بخاطر آورد:
هوش مصنوعی: مولف به همین مناسبت به یاد شعر ارزشمند عارف سنایی افتاد.
دین فروشی کنی که تا سازی
بارگی نقره، خنگ و زین زرگند
هوش مصنوعی: اگر برای به دست آوردن پول و مال دینی را به فروش برسانی، به مانند کسی خواهی بود که برای جلب رضایت دیگران، حرمت و ارزش‌های خود را زیر پا می‌گذارد.
گوئی از بهر حرمت علم است
این همه طمطراق و خنگ و سمند
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد این همه عظمت و تشریفات به خاطر احترام به علم و دانش است.
علم از این ترهات مستغنی است
تو برو بر بروت خویش بخند
هوش مصنوعی: دانش و علم نیازی به این حرف‌های بی‌اساس ندارد؛ تو هم برو و به خودت بخند.
روزگارانی بر ما بگذشت
هوش مصنوعی: زمانی گذشته است که ما در آن زندگی کرده‌ایم.
که شیرین تر و گواراتر از آن نبوده است
هوش مصنوعی: شیرین‌تر و خوشمزه‌تر از این چیزی وجود ندارد.
دریغا، بگذشت و پس از آن ها
هوش مصنوعی: متأسفانه، زمان گذشته و دیگر برنگشته است.
چیزی جز آرزوی بازگشتشان نماند
هوش مصنوعی: تنها چیزی که از آن‌ها باقی ماند، آرزوی برگشتن است.
حکم راندند و پا از دایره حکم روائی چنان
هوش مصنوعی: دستورات را اجرا کردند و به گونه‌ای عمل کردند که از حدود و قواعدی که تعیین شده بود، فراتر نرفتند.
بیرون نهادند که بزودی نشانه ای از حکومت نخواهد ماند
هوش مصنوعی: آنها اعلام کردند که به زودی اثری از حکومت باقی نخواهد ماند.
اگر انصاف می ورزیدند، درباره شان انصاف می شد اما
هوش مصنوعی: اگر به انصاف می‌نگریستند، مسلماً در مورد آن‌ها نیز قضاوتی منصفانه صورت می‌گرفت، اما...
سرکشی کردند و زمانه به اندوهان و سختیها دچارشان ساخت
هوش مصنوعی: آنها به خلاف دستورات عمل کردند و زمانه، آن‌ها را به زحمت‌ها و مشکلاتی دچار کرد.
اکنون زبان حالشان چنین است
هوش مصنوعی: آن‌ها اکنون در وضعیتی هستند که برایشان این‌گونه پیش می‌رود.
این بجای آن، روزگار را سرزنش نشاید
هوش مصنوعی: بجای سرزنش روزگار، بهتر است به آنچه که داریم توجه کنیم.
دل جز ره عشق تو نپوید هرگز
جز محنت و درد تو نجوید هرگز
هوش مصنوعی: دل هرگز به جز راه عشق تو نمی‌تپد و هرگز غیر از محنت و درد تو چیزی نمی‌جوید.
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد
تا مهر کسی دگر نروید هرگز
هوش مصنوعی: عشق تو دل مرا پر از احساسات و هیجان کرد، به طوری که دیگر هیچ احساسی برای کسی دیگر در قلبم رشد نکند.
از حضرت رضا (ع) نقل است که کسی در محضر او نام عرفه و مشعر را برد. وی گفت: هر کس بر سر این دو کوه بایستد، دعایش اجابت شود، دعای مومنان در آخرت و دعای کافران در دنیا.
هوش مصنوعی: از حضرت رضا (ع) روایت شده که وقتی کسی در حضور ایشان درباره کوه‌های عرفه و مشعر صحبت کرد، ایشان فرمودند: هر کسی که بر فراز این دو کوه بایستد، دعاهایش مستجاب خواهد شد. دعاهای مؤمنان در آخرت و دعاهای کافران در دنیا به اجابت می‌رسد.
این مبارک را گفتند: تا کی خواهی نوشت؟ گفت: شاید سخنی بود که مرا سود دهد و هنوزش ننوشته باشم.
هوش مصنوعی: این مبارک پرسیدند: تا کی می‌خواهی بنویسی؟ او پاسخ داد: ممکن است مطلبی وجود داشته باشد که برایم سودمند باشد و هنوز آن را ننوشته‌ام.
ابن جوزی در کتاب صفوه الصفوه، پیرامن حوادث سال ششصد و چهل نوشته است، در این سال طاعونی همه گیر ببصره افتاد که چهار روز طول کشید.
هوش مصنوعی: ابن جوزی در کتاب خود به نام "صفوه الصفوه" درباره حوادث سال 640 هجری نوشته است. در این سال، یک طاعون بسیار شدید در شهر بصره رخ داد که مدت چهار روز به طول انجامید.
در روز اول هفتاد هزار کس را کشت و بروز دوم هفتاد و یکهزار تن را و بروز سوم هفتاد و سه هزار تن. در آخرین روز، جز گروهی معدود، از مردم، کسی زنده نمانده بود.
هوش مصنوعی: در روز اول، هفتاد هزار نفر را به قتل رساند و در روز دوم این تعداد به هفتاد و یک هزار نفر رسید و در روز سوم به هفتاد و سه هزار نفر افزایش یافت. در نهایت، در آخرین روز، جز تعداد کمی از افراد، هیچ کس زنده نمانده بود.
عبدالله گفت: پیامبر خدا (ص) روزی برای ما مربعی کشید و از وسطش خطی دیگر رسم کرد که تا خارج آن می آمد. و در دو طرف خط وسط، خطوط کوچک دیگری کشید و گفت: آیا می دانید این چیست؟ گفتیم خدا و پیامبرش نیک تر آگاه اند.
هوش مصنوعی: عبدالله گفت: روزی پیامبر خدا (ص) برای ما یک مربع کشید و وسط آن یک خط دیگری کشید که تا بیرون مربع ادامه داشت. او در دو طرف این خط وسط، چند خط کوچک دیگر هم کشید و از ما پرسید: آیا می‌دانید این چه چیزی است؟ ما پاسخ دادیم که خدا و پیامبرش بهتر می‌دانند.
گفت: خط وسط آمیزاده است و مربع اجلی است که بر روی محیط است، و این خطوط کوچک دیگر عرضی که در اطراف اوست، پیش آمدهائی است که ویرا همی گزند و آزارند و اگر یکی موفق نشود، دیگری به آزارش می پردازد، اما آن خط که بیرون مربع است، امیدهای آدمی است.
هوش مصنوعی: او گفت: خط وسط نشان‌دهنده‌ی زندگی است و مربع دور آن، بیانگر‌ زمان است. خطوط کوچکی که دور این مربع وجود دارد، نشان‌دهنده‌ی مشکلات و چالش‌هایی هستند که انسان با آن‌ها مواجه است. اگر یک چالش نتواند انسان را آزار کند، چالش دیگری این کار را انجام می‌دهد. اما خطی که بیرون از مربع است، امیدها و آرزوهای انسان را نشان می‌دهد.
ابن اثیر، مجدالدین ابوالسعادات، مولف جامع الاصول و النهایه در زمینه ی نوادر حدیث، از بزرگانی بود که نزد پادشاهان منزلتی بجا داشتند و منصب های مختلفی را بعهده گرفته بود.
هوش مصنوعی: ابن اثیر، مجدالدین ابوالسعادات، نویسنده جامع الاصول و النهایه در علم حدیث، از شخصیت‌های برجسته‌ای بود که در دربار پادشاهان احترام ویژه‌ای داشت و مسئولیت‌های مختلفی را بر عهده داشت.
تا این که بیمارئی عارض وی شد که دست و پایش از کار باز ماند. بهمین سبب نیز ترک مشاغل خویش گفت و از آمیزش مردم ببرید و خانه نشین شد.
هوش مصنوعی: بیماری به او دست داد که باعث شد دستان و پاهایش از کار بیفتند. به همین دلیل، کارهایش را رها کرد و از ارتباط با مردم فاصله گرفت و در خانه ماند.
اما روسا همچنان بخانه اش آمد و رفت می کردند. تا این که طبیبی به نزدش آمد و درمان وی را عهده دار شد. اما زمانی که درمانش کرد و نزدیک شد سلامتیش را بازیابد، مقداری طلایش داد و گفت: براه خویش رو.
هوش مصنوعی: اما روسا همچنان به خانه‌اش رفت و آمد می‌کردند. تا اینکه یک پزشک به نزد او آمد و مسئولیت درمانش را بر عهده گرفت. وقتی که پزشک او را درمان کرد و به بهبودی نزدیک شد، مقداری طلا به او داد و گفت: راهی را در پیش بگیر.
یاران، سرزنشش کردند و پرسیدند که نمیگذاریش تا شفای کامل حاصل آید؟ گفت: زمانی که عافیت یابم، بمنصبم خوانند و ناگزیر بدان گردن نهم.
هوش مصنوعی: دوستانش او را مواخذه کردند و از او پرسیدند که آیا نمی‌گذاری تا بهبودی کامل حاصل شود؟ او پاسخ داد: زمانی که خوب شوم، به مقام خود بازمی‌گردم و ناچار خواهم بود که به آن عمل کنم.
اما تا زمانی که بیمارم، بکار مناصب حکومتی نمی آیم. و از این رو اوقاتم را صرف تکمیل خویش و خواندن کتب علمی می کنم و با ایشان در کاری که خوشنودشان میسازد اما خدا را ناخشنود می کند، یار نمی گردم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که بیمار هستم، به سمت‌های دولتی نخواهم رفت. به همین خاطر، وقت خود را برای تکمیل دانش خود و مطالعه کتاب‌های علمی صرف می‌کنم و در کارهایی که باعث رضایت دیگران می‌شود اما خدا را ناخوشنود می‌کند، مشارکت نمی‌کنم.
روزی نیز که ناچار میرسد. وی - که خداوند مورد بخشایشش قرار دهد - ناتوانی جسمش را برگزید تا بدان از برگماشتگی در مناصب مانع شود و در آن مدت کتاب جامع الاصول و نهایه و جز آنها را برشته ی تحریر درآورد. خداوند بهتر آگاه است.
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که او، که مورد رحمت خداوند است، تصمیم می‌گیرد تا ناتوانی جسمی‌اش را پذیرفته و این موضوع مانع از قبول مسئولیت‌های مدیریتی او نشود. در این زمان، او کتاب‌هایی مانند جامع الاصول و نهایه و دیگر آثار را نوشته است. خداوند به همه چیز آگاه‌تر است.
در تفسیر نیشابوری، پیرامن این آیه از سوره ی جاثیه: «و سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعا منه ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون ».
هوش مصنوعی: در تفسیر نیشابوری، درباره این آیه از سوره جاثیه گفته شده است که خداوند آسمان‌ها و زمین را به خدمت شما درآورده است و در این موضوع نشانه‌هایی برای قوم متفکر وجود دارد. این آیه به اهمیت تفکر و توجه به نشانه‌های الهی در طبیعت و جهان اشاره دارد.
آمده است که ابویعقوب نهرجوری گفت: حق سبحانه تمامی جهان و آنچه در اوست، فرمانبردار تو ساخت. تا چیزی از آنها، ترا فرمانبردار خود نسازد.
هوش مصنوعی: ابویعقوب نهرجوری بیان کرده است که خداوند بر کل جهان و همه آنچه در آن وجود دارد، تسلط کامل دارد و آن‌ها را به فرمانبرداری از تو واداشته است، به طوری که هیچ چیزی نمی‌تواند تو را به تسلیم در برابر خود مجبور کند.
و تو تنها فرمانبردار آن باشی که همه را فرمانبردار تو ساخته است. حال آن کس که مقهور دنیا و زیبائی ها و سرورش شود، نعمت حق را منکر گشته است و فضل و بخشش های وی را قدر نشناخته.
هوش مصنوعی: تو باید تنها از کسی پیروی کنی که تمامی دیگران را تابع خود کرده است. اما کسی که تحت تأثیر دنیا و زیبایی‌های آن قرار می‌گیرد، در حقیقت نعمت‌های الهی را انکار کرده و از عطاها و بخشش‌های او قدردانی نمی‌کند.
چرا که حق سبحانه وی را فارغ از هر چیز برای بندگی خویش خلق کرده است اما او بنده ی همه چیز گشته و به بندگی حق نپرداخته است.
هوش مصنوعی: چون خداوند او را تنها برای عبادت خود آفریده، اما او به دنیای مادی و هر چیز دیگر وابسته شده و از عبادت خدا دور مانده است.
از ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق (ع) نقل است که: درویشی به نزد پیامبر (ص) آمد. توانگری نزد آن حضرت بود و جامه ی خویش از درویش درکشید.
هوش مصنوعی: از ابوعبدالله جعفر بن محمد صادق (ع) روایت شده که درویشی به حضور پیامبر (ص) رسید. در این هنگام، شخصی توانگر که نزد پیامبر بود، لباس او را از دوش درویش برداشت.
پیامبر فرمود: چه چیزی ترا بدین کار واداشت؟ آیا ترسیدی تهیدستی او بتورسد یا توانگری تو بوی؟ توانگر گفت: ای پیامبر خدا، اکنون که چنین فرمودی، نیم دارائی من از آن او باشد.
هوش مصنوعی: پیامبر پرسید: چه چیزی تو را به انجام این کار مجبور کرد؟ آیا نگران بودی که مبادا او فقیر شود یا اینکه ثروت تو را تحت تأثیر قرار دهد؟ مرد ثروتمند پاسخ داد: ای پیامبر خدا، اکنون که این را گفتی، نیمی از دارایی من متعلق به او باشد.
پیامبر (ص) از تهیدست پرسید: آیا می پذیری؟ گفت نه. پرسید: چرا؟ گفت: ترسم از آن است که من نیز بهمان دچار شوم که او دچار آن است.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) از فردی نیازمند پرسید آیا شرایط او را قبول می‌کنی؟ او جواب داد نه. پیامبر پرسید چرا؟ او گفت: می‌ترسم که من هم به همان مشکلی دچار شوم که او دچار آن است.
گفته اند که زاهدی در یکی از کوههای لبنان، در غاری انزوا گزیده می زیست. روزها را روزه میداشت و شب هنگام، گرده ی نانی بهرش می رسید که با نیمی از آن افطار می کرد و نیمه دیگرش را به سحر می خورد.
هوش مصنوعی: زاهدی در یکی از کوه‌های لبنان به تنهایی در یک غار زندگی می‌کرد. او در طول روز روزه می‌گرفت و در شب، نان کوچکی به او می‌رسید که با نیمی از آن افطار می‌کرد و نیمه دیگرش را برای سحر نگه می‌داشت.
روزگاری دراز چنین بود و از آن کوه فرود نمی آمد. تا این که قضا را، شبی، گرده ی نانش نرسید. سخت گرسنه و بی تاب شد. نماز بگزارد و آن شب را چشم انتظار چیزی که گرسنگیش را فرو نشاند، گذراند و چیزی بدستش نرسید.
هوش مصنوعی: مدت زیادی این وضعیت ادامه داشت و او از کوه پایین نمی‌آمد. تا اینکه یک شب، دیگر به اندازه‌ی گرده‌ای نان نرسید. بسیار گرسنه و بی‌تاب شد. نماز خواند و آن شب را در انتظار چیزی سپری کرد که گرسنگی‌اش را برطرف کند، اما هیچ چیزی به دست نیاورد.
در دامنه ی آن کوه، روستائی بود که ساکنانش غیرمسلمان بودند. زاهد، صبح هنگام بدانجا فرود آمد و از پیری طعام خواست. پیر، وی را دو گرده ی جوین داد. زاهد آن دو را بگرفت و آهنگ کوه کرد.
هوش مصنوعی: در پای آن کوه، یک روستا وجود داشت که مردمش مسلمان نبودند. زاهد صبح زود به آنجا رفت و از یک پیرمرد غذا خواست. پیرمرد به او دو نان جوینی داد و زاهد آن‌ها را گرفت و به سمت کوه حرکت کرد.
قضا را در خانه ی آن پیر، سگی گر و لاغر بود. به دنبال زاهد افتاد و عوعوکنان دامن جامه اش بگرفت. زاهد، یکی از آن دو گرده را برایش افکند، تا دست از او بدارد.
هوش مصنوعی: در خانه‌ی آن پیرمرد، سگی بسیار لاغر و کوتاه قد وجود داشت. آن سگ به دنبال زاهد دوید و با عوعو کردن دامن لباس او را گرفت. زاهد، یکی از نان‌های خود را به سمت او پرتاب کرد تا از او فاصله بگیرد.
اما سگ، گرده را خورد و بار دیگر خود را به زاهد رساند و به عوعو کردن پرداخت. زاهد، نان دوم را نیز بدو انداخت. سگ آن را نیز خورد و بار دیگر بدنبال زاهد رفت و به عو عو پرداخت و دامن جامه اش بدرید.
هوش مصنوعی: اما سگ، لقمه را خورد و دوباره به زاهد نزدیک شد و شروع به پارس کردن کرد. زاهد، نان دیگری هم به او داد. سگ آن را هم خورد و دوباره دنباله‌روی زاهد شد و باز هم پارس کرد و دامن لباس او را چنگ زد.
زاهد گفت: سبحان الله هیچ سگی را بی حیاتر از تو ندیده ام. صاحب تو، دو گرده نان بمن داد که تو هر دو را از من گرفتی. پس این زوزه و عوعو و جامه دریدنت چیست؟
هوش مصنوعی: زاهد گفت: خداوند را شکر، هیچ سگی را بی‌حیاتر از تو ندیده‌ام. صاحب تو، دو قرص نان به من داد که تو هر دو را از من گرفتی. پس این نعره زدن و پارس کردن و پاره کردن لباس‌هایت برای چیست؟
خدای تعالی سگ را بزبان آورد که: من بی حیا نیستم. چه در خانه ی این غیرمسلمان پرورده شده ام. گله و خانه اش را حراست می کنم و به استخوان پاره یا تکه نانی که مرا می دهد، خرسندم.
هوش مصنوعی: خداوند به سگ گفت: من بی‌شرم نیستم. من در خانه‌ی این غیرمسلمان بزرگ شده‌ام. من از گله و خانه‌اش مراقبت می‌کنم و به تکه استخوان یا نانی که به من می‌دهد، شادمانم.
گاهی نیز مرا فراموش می کند و چند روزی را بدون این که چیزی بخورم، میگذرانم. گاهی هم او حتی برای خود چیزی نمی یابد و برای من نیز.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات او به کلی مرا فراموش می‌کند و چند روز را بدون اینکه چیزی بخورم، سپری می‌کنم. گاهی اوقات هم او حتی برای خود چیزی پیدا نمی‌کند و برای من هم چیزی نمی‌آورد.
با این همه، از زمانی که خود را شناخته ام، خانه اش را ترک نگفته ام و به در خانه ی غیر او نرفته ام. بل عادتم این بوده که اگر چیزی بیابم، سپاس بگزارم و اگر نه، بردباری پیشه کنم.
هوش مصنوعی: از زمانی که خودم را شناخته‌ام، هرگز خانه‌اش را ترک نکرده‌ام و به خانه‌ی دیگری نرفته‌ام. عادتم این بوده که اگر چیزی پیدا کنم، از آن سپاسگزاری کنم و اگر پیدا نکنم، صبوری کنم.
اما تو قطع گرده ی نانت را به یک شب طاقت نداشتی و از در خانه ی روزی رسان، بدرخانه ی این غیرمسلمان آمدی، روی از معشوق بتافتی و با دشمن ریاکارش بساختی، برگو کدام یک از ما بی حیاست. تو یا من؟ زاهد با شنیدن این سخنان، دست بر سر کوفت و بیهوش بر زمین افتاد.
هوش مصنوعی: تو حتی نتوانستی یک شب به خاطر نان خودت صبر کنی و به درگاه روزی‌دهنده مراجعه کنی، بلکه به خانه‌ی یک کافر آمدی و از معشوق خود روی برگرداندی و با دشمن ریاکارش کنار آمدی. بگو کدام یک از ما بی‌حیا هستیم؟ تو یا من؟ زاهد وقتی این سخنان را شنید، دچار حیرت شد و بی‌هوش بر زمین افتاد.
ابوالحسین بن جزار را خری بود که بمرد. یکی از یاران برایش نوشت:
هوش مصنوعی: ابوالحسین بن جزار دارای بزی بود که فوت کرد. یکی از دوستانش برای او نوشت:
خر ادیب ما که بمرد، یاران را گفتم
هوش مصنوعی: وقتی که خر ادیب ما مرد، به دوستانم گفتم که...
خر فلان از دست شد و زیانی که می توانست زد
هوش مصنوعی: خر فلانی از دست رفت و خسارتی که می‌توانست به بار بیاورد.
اما آن کس که به عزت بمیرد، آرامش یافته
هوش مصنوعی: اما کسی که با عزت از دنیا برود، به آرامش می‌رسد.
و کسی که مثل این ادیب را بجا بگذارد، نمرده است
هوش مصنوعی: کسی که ادیبی چون او را باقی بگذارد، در حقیقت از دنیا نرفته است.
بسا نادانی که مرا در جستجوی روزی، روان بیند و گوید:
هوش مصنوعی: بسیاری از نادانان مرا در تلاش برای کسب روزی می‌بینند و می‌گویند:
پیاده براه افتاده ای؟ ندانی که هر پیاده ای به محنت گرفتار آید؟
هوش مصنوعی: آیا راه افتاده‌ای؟ نمی‌دانی که هر کسی که پیاده شود، با مشکلاتی روبرو خواهد شد؟
و گویمش: خرم مرد. امید تو زنده و باقی باشی.
هوش مصنوعی: به او می‌گویم: مرد خوشبخت. امیدوارم همیشه شاد و سرزنده باشی.
بنا بنوشته ی یکی از اشخاص مورد اعتماد، بسال نهصد و نود و دو تعداد بناهای قسطنطینه بقرار زیر است:
هوش مصنوعی: طبق اطلاعات یکی از افراد معتبر، در سال 1992 تعداد بناهای موجود در قسطنطینه به شکل زیر است:
محله های مسلمان نشین دو هزار و پانصد محله، مسجد محله چهار هزار و چهارصد و نود و چهار باب، مکتب خانه هزار و ششصد و پنجاه و دو باب، بناهای مرتفع پنجاه باب، خانقاه صد و پنجاه باب، زوایای مشایخ و زاهدان دویست و هشتاد و پنج باب، کاروانسرا چهارصد و هجده باب، چشمه هائی که بنائی هم دارد، نهصد و چهل و هشت باب، وضوگاهها چهارهزار و نهصد و هشتاد و پنج باب، نانوائی سیصد و نود و پنج باب، آسیا پانصد و هشتاد و پنج باب، باراندازهای وسیع دوازده باب و حمام هشتصد و هفتاد و چهار باب.
هوش مصنوعی: در محله‌های مسلمان‌نشین، تعداد زیادی مسجد، مکتب‌خانه، خانقاه، کاروانسرا و دیگر بناها وجود دارد. به عنوان مثال، چهار هزار و چهارصد و نود و چهار مسجد، هزار و ششصد و پنجاه و دو مکتب‌خانه و صد و پنجاه خانقاه در این مناطق وجود دارد. همچنین، چشمه‌سارها، وضوگاه‌ها و نانوایی‌ها نیز به تعداد زیاد وجود دارند که نشان‌دهنده زندگی فعال اجتماعی و فرهنگی در این محله‌هاست. این محله‌ها شامل بناهای مرتفع، باراندازهای وسیع و حمام‌های متعدد نیز می‌شوند که به طور کلی، زیرساخت‌های متنوع و گسترده‌ای را برای ساکنان فراهم کرده‌اند.
محله های غیرمسلمان نشین، محله های عیسویان چهارصد و هشتاد و پنج محله، محله های یهودیان دویست و هشتاد و پنج محله، عبادتگاهها هفتصد و چهل و دو باب.
هوش مصنوعی: در این منطقه، محله‌هایی وجود دارد که غیرمسلمانان در آن سکونت دارند. از جمله این محله‌ها، 485 محله مختص عیسویان و 285 محله مختص یهودیان است. همچنین، تعداد عبادتگاه‌ها به 742 مورد می‌رسد.
هنگامی که مرگ شبلی نزدیک شد، یکی از حاضران بوی که به حال نزع بود، گفت:
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ شبلی نزدیک شد، یکی از افرادی که در آنجا حضور داشت و حالتی خاص به او دست داده بود، گفت:
ای شیخ تهلیل کن، شبلی که خداوندش رحمت کناد، چنین خواند:
هوش مصنوعی: ای شیخ تهلیل بگو، شبلی که خداوند او را رحمت کند، چنین گفته است:
بی تردید، خانه ای که تو ساکن آنی، به چراغ نیازمند نیست.
هوش مصنوعی: بدون شک، خانه‌ای که تو در آن زندگی می‌کنی به هیچ چراغی احتیاج ندارد.
ابن دقیق العید هنگام سفر، برای ابن نباته نوشت:
هوش مصنوعی: ابن دقیق العید در حین سفر نامه‌ای برای ابن نباته نوشت.
چه شب هائی را با خیال تو، شب تا بصبح را ندیده ام و چشمی برهم ننهاده.
هوش مصنوعی: چقدر شب‌هایی را با فکر تو سپری کرده‌ام که از تاریکی شب تا صبح بیدار مانده‌ام و حتی یک لحظه پلک نزده‌ام.
و ندیمان در این که با آن خستگی چه چیزی شکوه ی ایشان را مانع بود یا رامششان میداد، تردید کرده اند برخی بر آن بودند که ساعتی رفع خستگی که کرده اند، اما باقی یاد تو را رامش بخش دانستند.
هوش مصنوعی: ندویمان در این که آیا خستگی‌شان مانع شادی و لذتشان بوده یا به نوعی آرامش بخشیده، دچار تردید شده‌اند. برخی بر این اعتقادند که پس از مدتی استراحت و رفع خستگی، احساس آرامش کرده‌اند، در حالی که دیگران معتقدند یاد تو باعث آرامش خاطرشان شده است.
سفر شبانه و عزم پیروزت را خداوند محفوظ بداراد
هوش مصنوعی: خداوند سفر شبانه و اراده موفقیتت را حفظ کند.
اگر حق می بود که بر روی چشم هایمان گام نهی
هوش مصنوعی: اگر حقیقت این بود که بر روی چشمان ما گام می‌نهادید.
تمام پلکهای خونینمان را فرش راهت می ساختیم
هوش مصنوعی: ما تمام زخم‌ها و دردهای خود را به عنوان فرش راهی برای تو قرار می‌دادیم.
اما دریغا که چشمانمان را دوری تو علیل کرده است
هوش مصنوعی: اما افسوس که دوری تو باعث شده چشمانمان به درد بیفتد.
و تو نیز هرگز جز راه صحیح نمی روی
هوش مصنوعی: و تو همیشه تنها از راه درست عبور می‌کنی.
میان مجلس رندان حدیث فردا نیست
بیار باده که حال زمانه پیدا نیست
هوش مصنوعی: در جمع دوستان، صحبت از فردا نیست و هیچ کس نمی‌داند چه پیش خواهد آمد. بیایید باده بیاورید، چون حال و روز زمانه مشخص نیست و نباید به دلتنگی و نگرانی فکر کرد.
دگر زعقل حکایت به عاشقان منو یس
برات عقل بدیوان عشق مجرا نیست
هوش مصنوعی: عقل نمی‌تواند به عاشقان داستانی بگوید، زیرا راه عشق فراتر از فهم و درک عقل است.
نگاهدار ادب در طریق عشق و مترس
اگرچه دوست غیور است، بی محابا نیست
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، باید به آداب و قوانین آن توجه کنی و نگران نباشی، هرچند که دوست تو ممکن است نسبت به دیگران حسادت کند، اما نباید از او بترسی و باید با دقت و احتیاط رفتار کنی.
اسیر لذت تن مانده ای و گر نه ترا
چه عیش هاست که در ملک جان مهیا نیست
هوش مصنوعی: تو در زنجیر لذت‌های جسمی گرفتار شده‌ای وگرنه، چه خوشی‌هایی وجود دارد که در دنیای روح و جان در دسترس نیست.
زطعن مردم بیگانه قاسمی چه ضرر
ترا که از غم جانان به خویش پروا نیست
هوش مصنوعی: از آسیب‌ها و زخم‌های انسان‌های بیگانه چه نگرانی داری؟ وقتی که خودت از درد و غم معشوق بی‌خبر و بی‌اعتنا هستی.
محمد بن سیرین را از حال کسی گفتند که هر گاهش قرآن فرومیخوانند بیهوش شود.
هوش مصنوعی: محمد بن سیرین درباره فردی صحبت کرد که وقتی قرآن تلاوت می‌شود، به شدت تحت تأثیر قرار می‌گیرد و بیهوش می‌شود.
گفت: میعاد ما و او آن که بر بالای دیوارش بنشانند و تمامی قرآن از آغاز تا انجام بر وی فروخوانند. اگر فروافتد، همانگونه است که مدعی است.
هوش مصنوعی: گفت: قرار ما و او این است که کسی را بر بالای دیوار ببرند و تمام قرآن را از ابتدا تا انتها بر او بخوانند. اگر او بیفتد، همان طور خواهد بود که ادعا کرده است.
تا دیروز، اگر دین ندیم من، با من نزدیک نمی بود، انکارش می کردم
هوش مصنوعی: تا دیروز، اگر ایمان من به اندازه کافی قوی نبود، به راحتی آن را انکار می‌کردم.
اما امروز، دل من هر نقشی را پذیراست، چنانکه گوئی چراگاه آهوان است و دیر رهبانان یا کعبه است و بتکده، یا الواح تورات است و صحائف قران
هوش مصنوعی: امروز، دل من هر چیزی را که به آن بیفزایم، می‌پذیرد؛ گویی که چراگاه آهوان یا دیر رهبانان یا کعبه و بتکده یا الواح تورات و صحائف قرآن است.
امروز، مرادین، دین عشق است و سوارکارانش هر جاروکنند، مرا دین و مرام دیگر نخواهدشد.
هوش مصنوعی: امروز، عشق به مراد تبدیل شده و سوارکاران آن جارو می‌زنند؛ هیچ دین و مکتب دیگری نمی‌تواند جایگزین آن شود برای من.
در حیاه الحیوان، ذیل نام کبک چنین آمده است:
هوش مصنوعی: در کتاب حیات الحيوان، در بخش مربوط به کبک توضیحاتی آورده شده است.
یکی از روسای کرد بر سفره ی شاهزاده ای نشسته بود. قضا را دو کبک بریان بر سفره نهاده بودند. همین که چشم مرد کرد بدانها افتاد، خندید.
هوش مصنوعی: یکی از روسای کرد در کنار یک شاهزاده نشسته بود. بر روی سفره، دو کبک بریان گذاشته بودند. به محض اینکه آن مرد کرد به کبک‌ها نگاه کرد، به خنده افتاد.
شاهزاده سبب پرسید. مرد گفت: در آغاز جوانی، روزی بر تاجری راه بریدم. زمانی که خواستم بقتلش رسانم، لابه و زاری کرد، سودی نبخشید.
هوش مصنوعی: شاهزاده پرسید. مرد پاسخ داد: در اوایل جوانی‌ام، روزی با تاجری برخورد کردم. وقتی خواستم او را بکشم، او شروع به گریه و التماس کرد، اما این هیچ فایده‌ای نداشت.
و هنگامی که دانست ناگزیر خواهمش کشت، رو به دو کبکی کرد که بر کوه نشسته بود و گفت: ای کبکها، شاهد باشید که این مرد قاتل من است.
هوش مصنوعی: وقتی فهمید که چاره‌ای جز کشتن او ندارد، به دو کبکی که بر سر کوه نشسته بودند نگاه کرد و گفت: ای کبک‌ها، شما شاهد باشید که این مرد قاتل من است.
این شد که هنگامی که این دو کبک را دیدم، حماقت آن مرد بخاطرم آمد. شاهزاده گفت: آندو کبک شاهدتش را دادند. سپس دستور داد گردنش را بزنند که زدند.
هوش مصنوعی: وقتی این دو کبک را مشاهده کردم، یاد احمق بودن آن مرد افتادم. شاهزاده گفت که آن دو کبک شهادت داده‌اند. سپس دستور داد که گردن آنها را بزنند و این کار انجام شد.

حاشیه ها

1401/01/08 13:04
محسن رضایی
با سلام بسیار جالب بود