بیان وادی فقر
بیان وادی فقر : بعد ازین وادی فقرست و فنا گفتار معشوق طوسی (محمد) با مریدش : یک شبی معشوق طوس، آن بحر راز گفتار عاشقی که از بیم قیامت میگریست : عاشقی روزی مگر خون میگریست حکایت پروانگان که از مطلوب خود خبر میخواستند : یک شبی پروانگان جمع آمدند گفتار مردی صوفی با کسی که او را قفا زد : صوفیی میرفت چون بیحاصلی حکایت مفلسی که عاشق پسر پادشاه شد و بدین گناه او را محکوم به مرگ کردند : پادشاهی ماه وش، خورشید فر سؤال پاکدینی از نوری دربارهٔ راه وصال : پاک دینی کرد از نوری سؤال