گنجور

دفتر اول - قسمت سوم

بخش اول - قسمت اول : یاران، برخیزید و پیام مرا بدنیا رسانید که هر دم برنگی درآید. و از من گوییدش، فریبکارا، از ما دور شو. مگر نه این است که ما بکارها و گفتارهایت آشنائیم؟ بهر چشمان ما خود را آرایش مکن، چرا که هر گاه تو حجاب از رخ می کشی ما قناعت پیشه می کنیم. بخش اول - قسمت دوم : این فقیر، محمد بهاالدین عاملی - که خدایش ببخشایاد - گوید: از جمله ی آنچه که اصحابنا - خداوند اسرارشان را قدسی کناد و جایگاهشان را در جنت والابراد - در اثبات وجوب عقلانی سپاسگزاری از منعم می گویند، هر چند در این زمینه منقولی در دست نیست بخش دوم - قسمت اول : حکیمی گفت: هر گاه بدانشی دست یافتی، نور آن دانش به تیرگی گناهان خاموش مساز چه در آن صورت، روزی که دانشمندان به نورد دانش خویش راه سپرند، تو در تاریکی مانی. بخش دوم - قسمت دوم : اسراف کاری به نزع اندر بود. و هر بارش که میگفتند بگو: لاالله الا الله، این بیت همی خواند: بخش سوم : جدلی فلسفی است خاقانی بخش چهارم - قسمت اول : یکی از یاران امیرمؤمنان علیه السّلام را پرسید: ای امیر، آیا بر گناهکاران امّت می‌توانیم سلام کرد؟ پاسخ داد: می‌بینی که خداوند ایشان را شایسته‌ی توحید می‌داند، تو ایشان را شایسته‌ی سلام نمی‌دانی؟ بخش چهارم - قسمت دوم : هان چشمانم، چرا بر عمر من که نادانسته از دست شد، نمی گریید؟ بر عمر منی که پنجاه سال را پشت سرگذاردم و آماده ی رستخیز نگشتم و دیگرم عذری نیست؟ بخش پنجم - قسمت اول : یکی از دانشمندان بنی اسرائیل در دعایش می گفت: پروردگارا! چه اندازه گناه ورزیدم و پادافراهم ندادی! پروردگار بپیامبر معاصرش وحی کرد که: بنده ی مرا بگوی چه اندازه پادافراهت دادم و ندانستی، مگر نه این که شیرینی مناجاتمرا از تو بستندم؟! بخش پنجم - قسمت دوم : نامه ای که یعقوب (ع) به یوسف که بر پیامبر ما و وی دورد بادا، هنگامی که وی برادر کوچکش را باتهام سرقت بگرفته بود بنوشته است، بنقل از کشاف: از یعقوب اسرائیل الله بن اسحاق ذبیح الله بن ابراهیم خلیل الله به عزیز مصر، اما بعد ما خاندانی هستیم که بلایا بر ما گماشته شده، نیایم را دست و پای بستند و در آتش افکندند تا بسوزد.