گنجور

حقّ الیقین فی معرفة رب العالمین

بسم اللّه الرحمن الرحیم و به نستعین : ای پیداتر از هر پیدائی، و ای آشکارتر از هر هویدائی، پیدائی تو با پنهانی تو سازگار، و پنهانی تو چون پیدائی تو آشکار،‌نه پیدائی ترا از پنهانی میان، و نه پنهانی ترا از پیدائی کران. ای هستی که هیچ نیستی در هستی تو فرود نیاید،‌وهیچ نیستی هستی ترا نشاید، نسبت هستی تو با نیستی​ها: کل یوم هو فی شأن، و نسبت نیستی​ها با هستی تو: کل من علیها فان. یگانگی تو در ازل و ابد بر یک قرار، منزه و مبرا از اضافت و نسبت اندک وبسیار. آن کیست که ترا داند تا بر تو ثنا خواند، هم سپاس تست که حضرت عزت ترا سزاوار است، و ستایش تست که بر جناب تو در کار است. و درود و سلام حضرت پاک تو و پاکان حضرت تو بر روان حامد: انت کما اثنیت، و شاهد: و ما رمیت اذرمیت، نقطۀ بدایت جمال: کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین، و زبدۀ نهایت کمال و لکن رسول اللّه و خاتم النبیین، ناظر: لقد رای من آیات ربه الکبری و سامع: فاوحی الی عبده ما اوحی. محرم سرای اسری، صدر صفۀ اصطفی، محمد مصطفی، علیه من الصلوات افضلها- و صد هزاران هزار آفرین، بر اهل بیت پاک و پاک آئین و یاران گزین او، که صف پیشین و صنف گزین ولایت​اند، باد. باب اول در ظهور ذات حضرت حق تعالی و تقدس، که مقام معرفت است مشتمل بر حقایق : حقیقت- هستی حق- تبارک و تعالی- پیداتر از هستی​ها است،‌ که او به خود پیداست، وپیدائی دیگر هستی​ها بدو است: اللّه نور السماوات و الارض. باب دوم در ظهور صفات حق تعالی و بیان مقام علم : چون محقق شد که ادراک هستی جزوی کل هستی​ها را ضروری است بباید دانست که وقت​ها ادراک هستی کلی مظهر و آئینه ادراک جزوی بود و این مقام معرفت است. نص: اولم یکف بربک و اللّه نور السماوات و الارض و من عرف نفسه فقد عرف ربه مبین این مقام است. و گاه عکس این بود که مقام علم است.و آیات: سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسکم افلا تنصرون مبین این مقام است. بلکه بیشتر آیات تنزیل و اخبار و آثار در این قسم وارد است، از آنکه به افهام اقرب است و مستلزم ادراک ادراک است، که حکمت بعثت رسل و انبیا است. آنچنان که بیان کرده شود. انما انت مذکر، کلا انها تذکرة. باب سوم در مظاهر و مراتب آن و بیان مبداء : مقدمه- شدت ظهور مدرک مانع ادراک بود، به مثابت ظلمتی که از ادراک قرص آفتاب به دیده رسد: واضله اللّه علی علم. باب چهارم در وجوب وحدت : حقیقت- ذات هستی اقتضای یگانگی مطلق می​کند که غیرهستی جز نیستی نبود: شهد اللّه لااله الا هو. باب پنجم در بیان ممکن الوجود و کثرت : حقیقت- ممکن امری است اعتباری که عقل بر وفق خویش از ادراک وجود و عدم به هم درذهن ترکیب کند، و چون به نهایت طور خویش رسد که مبداء طور کشف است حکم کند بدانکه اعتباریات را در خارج وجودی نیست: ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباءکم. باب ششم در تعین حرکت و تجدد تعینات : حقیقت- تجدد تعینات، به حسب اقتضای ذاتی، که نسبیه​اند ونسبیت عرض، است و العرض لایبقی زمانین، و به حسب اقتضای منتسبین اعنی الوجود و العدم طالب و مشتاق عدم​اند، و بر سرعت تمام ساری و متحرک به مرکز فطرت ذاتی خوداند که عدم است، به مثابت جواهر به مراکز: و تری الجبال تحسبها جامدة و هی تمرمرالسحاب. باب هفتم در حکمت تکلیف و جبر و قدر و سلوک : حقیقت- حکمت تکلیف اظهار هستی است به ظهور عجز غیر و اضطرار به عبادت و تعظیم ذات معبود حقیقی، و غایت آنست که حصه عدمیت ممکن که عبدیت است از حصۀ الهیت که وجود است ممتاز گردد، و این بود معنی: ما عبدناک حق عبادتک. ما عرفناک حق معرفتک، و ما قدروا اللّه حق قدره. باب هشتم در بیان معاد و بیان حشر و حقیقت فنا و بقا : حقیقت- چون محقق گشت که مبداء عبارت است از ظهور هستی در نیستی، معاد عبارت بود از ظهور نیستی در هستی، چه مبدأ و معاد متقابلانند: کما بدانا اول خلق نعیده.