گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۷۰

مستی امروز من نیست چو مستی دوش
می‌نکنی باورم کاسه بگیر و بنوش
غرق شدم در شراب عقل مرا برد آب
گفت خرد الوداع بازنیایم به هوش
عقل و خرد در جنون رفت ز دنیا برون
چونک ز سر رفت دیگ چونک ز حد رفت جوش
این دل مجنون مست بند بدرید و جست
با سرمستان مپیچ هیچ مگو رو خموش
صبحدم از نردبان گفت مرا پاسبان
کز سوی هفتم فلک دوش شنیدم خروش
گفت زحل زهره را زخمه آهسته زن
وی اسد آن ثور را شاخ بگیر و بدوش
خون شده بین از نهیب شیر به پستان ثور
شیر فلک را نگر گشته ز هیبت چو موش
گرم کن ای شیر تک چند گریزی چو سگ
جلوه کن ای ماه رو چند کنی روی پوش
چشم گشا شش جهت شعشعه نور بین
گوش گشا سوی چرخ ای شده چشم تو گوش
بشنو از جان سلام تا برهی از کلام
بنگر در نقش گر تا برهی از نقوش
گفتمش ای خواجه رو هر چه شود گو بشو
صافم و آزاد نو بنده دردی فروش
ترس و امید تو را هست حواله به عقل
دانه و دام تو را هست شکاری وحوش
دردی دردش مرا چون به حمایت گرفت
با من از این‌ها مگو کار توست آن بکوش

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۲۷۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۲۷۰ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1399/12/02 20:03
همایون

غزل ضدحال، مستی دیگر
این غزل نشان میدهد که جلال دّین ما اهل هیچ مکتب و مذهبی نیست و غزل هایش از درونش که با هستی ارتباط تنگاتنگ دارد سروده میشود
جای خود را به پاسبان سپرده و پاسبان بر سر نردبان نقش دزد را دارد که چون شیر در هستی بدنبال شکار گوهر و دوشیدن شیر معنی از گاو هستی است و هر شب پیام ها و خروش ها از آسمان و کیوان می شنود و ماجرا ها در می یابد
کاری که تاکنون خود جلال دّین میکرده و مستی های او اینگونه بوده است
لیک این وظیفه و کار را به دیگران و شاگردان و پاسبانان و قانون مداران دیروز سپرده است
و خود بجای نور و صافی و آزادی و رهایی به دنبال دُرد و تاریکی هستی است و خود را در پناه دُردی و سیاهی و بی خبری و بی دلی و بی هوشی کامل امن و آسوده می بیند و از همه سو آسوده و سرمست از باده دیگری است که امروز پیش کش میکند

1402/02/02 11:05
یزدانپناه عسکری

چشم گشا شش جهت شعشعه نور بین - گوش گشا سوی چرخ ای شده چشم تو گوش

***

برخواند نقش سکۀ دینار معجزش - آنرا که نور باصره در پردۀ عماست

***

[نامه‌های عین القضات همدانی – ج 1 ص 3]

جان آدمی الوان ادراک کند بی‌آلت باصره

[یزدانپناه عسکری]

مُلکی ترین فرد نیز دید ملکوتی را دارد اما از آن آگاه نیست.

1402/02/02 23:05
رضا از کرمان

سلام جناب یزدانپناه عسکری

میشه لطف کنید معنی (ملکی‌ترین فرد )  را بفرمایید.  متشکرم

1402/02/03 03:05
یزدانپناه عسکری

رضا جان سلام

این دنیایی که می بینیم،  بعنوان زیرمجموعۀ اسماء مقام ذات، نه مُلک است نه ملکوت  بلکه هم مُلک است و هم ملکوت و بستگی به گزینش فرد دارد که آگاهی خود را بر کدام متمرکز کند و حتی معمولی ترین فرد در دنیای ماده نیز دید ملکوتی را دارد اما از آن آگاه نیست.

1402/02/03 07:05
رضا از کرمان

 جناب یزدانپناه عسکری سلام

از توجه شما ممنونم

1402/03/08 05:06
یزدانپناه عسکری

9- چشم گشا شش جهت شعشعه نور بین - گوش گشا سوی چرخ ای شده چشم تو گوش 

***

[قرآن کریم]

قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَیْنَهُمَا ۖ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ - شعراء : 28

 پروردگار مشرق و مغرب است و آنچه بین آنها قرار گرفته اگر تعقل کنید. [و ثانوی به تعقل بفهمید.] 

***

[توشی هیکو ایزوتسو]

دو صورت تجلی خداوندی، قابل رؤیت و غیر قابل رؤیت، با دو نام بزرگ خداوند: الظاهر ( the Outward ) و الباطن ( the Inward ) همگونی دارند.  تجلی قابل رؤیت، عالم عینی اشیاء مادی (عالم الاجسام the world of cocrete material things)، و تجلی غیر قابل رؤیت، فراز عالم روحانی، غیر مادی (عالم الارواح the non-material spiritual world) 

طبعاً «آن چه بین مشرق و مغرب قرار دارد» به آن صوری ارجاع می گردد که نه مادی خالص و نه روحانی خالص می باشند، یعنی به آنچه که ابن عربی، امثال (Images) یا صور خیال در مرتبه خیال می نامد.(1)

[یزدانپناه عسکری]

در سیستم شناخت انسان نوعی دیگر از دقت و پروردن آگاهی وجود دارد که نه مادی در عالم مُلک و نه روحانی در عالم ملکوت است، یعنی آنچه که ابن عربی، امثال (Images) یا صور خیال در مرتبه خیال (دقت رؤیا دیدن) می نامد که ناشی از ثباتِ قلب در بهترین موضع برای بهترین ادراک است. در سیستم شناخت انسان، مولانا دقتِ رؤیا دیدن را فهمیده است ، یعنی فهمیده است با «دقتِ رویا دیدن» هم می شود دید (نگاه کرد) و هم می شود شنید .

چشم گشا شش جهت شعشعه نور بین - گوش گشا سوی چرخ ای شده چشم تو گوش 

[حافظ - غزل 286] : در حریمِ عشق نَتْوان زد دَم از گفت و شنید - زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش 

***

« دیدن »

[ احمد غزالی]

در آن روز روی هاست برافروخته ، به سوی پروردگارشان نگرنده (وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ - قیامه آیه 22) . پرسیدند چرا نگفت : چشم های نگرنده ، بلکه گفت : روی های نگرنده ؟ گفت : تمامِ وجود روی شد و تمام روی چشم . (2)

اگر بشنود پس تمامش گوش است  -  و اگر ببیند پس تمامش چشم است

اگر او را به یادآورم پس تمام  وجود من قلب می شود - یا اگر او را بنگرم تمام وجودم چشم می شود

___________

1- ایزوتسو، توشی هیکو ایزوتسو ،تصوف ابن عربی و تائویسم(Sufism and Taoism) بررسی تطبیقی مفاهیم کلیدی فلسفی، توشی هیکو ایزوتسو(Toshihiko Izutsu) ترجمه، تحشیه و تحقیق: حسین مریدی.

228 ، 227 ، 60 :2+5 

2- مجالس ( تقریرات احمد غزالی عارف متوفای 520 ه‍ ) ( متن عربی با ترجمۀ فارسی)، به اهتمام احمد مجاهد – تهران : مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران 1376 – ص 136

 204:110   6:41      709:379