غزل شمارهٔ ۲۸۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۸۶ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۲۸۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۸۶ به خوانش محسن هاشمی
غزل شمارهٔ ۲۸۶ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۲۸۶ به خوانش م. کریمی
غزل شمارهٔ ۲۸۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۸۶ به خوانش فاطمه نیکو ایجادی
غزل شمارهٔ ۲۸۶ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۸۶ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۲۸۶ به خوانش شاپرک شیرازی
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۲۸۶ به خوانش محمدرضا ضیاء
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
سلام
بیت اول "وز" شما . . . صحیح است.
بیت دوم " سختکوش" صحیح است.
بیت ششم "وز" بهر . . . صحیح است.
بیت هفتم "آنجا" با نیم فاصله صحیح است.
---
پاسخ: به جز مورد آخر، که «اینجا» را سر هم نوشتیم در سایر موارد مطابق نظر شما رسمالخط تصحیح شد.
بیت دوم با توجه به "آسان گیر" "سخت میگیرد" درست است حافظ به سعی سایه
با توجه به موسیقی شعر در بیت اول "پنهان نشاید داشت" به جای "نشاید کرد" .... درست تر به نظر میرسد
---
پاسخ: با تشکر، متن مطابق تصحیح قزوینی است. البته در حاشیه آورده که در بعضی نسخ به جای «میگردد» نقل شده «میگیرد».
در بیت دوم اتفاقاً سخت می گردد عمیق تر و حافظانه تر است چون هم به گردیدن و گردش روزگار اشاره دارد و هم این که سخت شدن زمانه را به روزگار نسبت نمی دهد بلکه آن را از منظر و دید انسان ها می داند در حالی که در سخت گرفتن چنین نیست و این روزگار است که سختی را وارد می آورد و به روش زندگی و دید انسان مربوط نیست و این خلاف توصیه ی بیت است.البته درست است که طنطنه و موسیقی کلام در سخت می گیرد بیش تر است.
باسلام.به لحاظ معنایی درمصراع:بربساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست . به جای «شرط»آوردن «عقل»درست تراست.
باز هم با ناشناس موافقم ، بر بساط نکته دانان خود فروشی عقل نیست( از سر عقل نیست)
شرط نیست شعر را از مانا می اندازد و هم به مصرع دوم نگاه کنیدکه می فرماید: یا سخن دانسته گوی ای مردعاقل ( بر عقل تکیه می فرماید و نیازی و خبری از شرط وشروط نیست )
یا خموش.
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
فکر کنم درستش این باشه:
یا سخن دانسته گو ای مرد "دانا" یا خموش
فراموش نشود در این زمینه شیرازیان تنها نیستند
کرمانیان رقیب سر سخت آنانند!!
از دوستان تثقاضا می شود توضیحی در باره بیت آخر بنویسند. با تشکر
فالی دروصف این غزل:
ای صاحب فال، همیشه قبل ازآنکه سخنی
برزبان آوری تمام ابعادآن رابسنج وبعدآن،
رابرزبان جاری کن.تمامی مشکلات با،،،،،،،،،،،
گفتگووصحبت حل خواهدشدبایدبا،،،،،،،،،
تمامی مساءل به راحتی کناربیاییدتا،،،،،،،،،،،
همیشه موءفق وسربلندباشید،ازجرو،،،،،،،،،
بحث پرهیزکنید.سعی کنیدهمیشه خندان،
باشیدوکمترغصه بخوریدوبامردم مدارا،،،،
کنید،انشاءالله موءفق میشوید.
روفیا و ایران نژاد گرامی
در این جا سخت کوش به معنی سخت گیر است
زنده یاد دهخدا سخت گیر را یکی از معانی سخت کوش دانسته و در واژه نامه خود به شعر زیر از فردوسی بزرگ توجه داده و آنرا به معنی سخت گیر دانسته است:
سخت گیر :
اگر چرخ با من بود سخت کوش
بگرز گرانش بمالم دو گوش .
اشتباه دیگری که در باره شعر حافظ رواج دارد معنی واژه بخشم در بیت:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
به خال هندوش بخشم سمرقند و بخارا را
که در اینجا به معنی گذشتن (ترجیح دادن) است نه عطا کردن
چنانچه فرمود:
عطایش را به لقایش بخشیدم (ندیدن او از عطای او گذشتم)
متن
درویشی را ضرورتی پیش آمد .کسی گفت:فلان نعمتی دارد بی قیاس.اگر به سر حاجت تو واقف گردد همانا که در قضای آن توقف روا ندارد.گفت:من او را ندانم.گفت:منت رهبری کنم.دستش گرفت تا به منزل آن شخص درآورد.
یکی را دید لب فروهشته وتند نشسته برگشت وسخن نگفت. کسی گفتش چه کردی؟ گفت: عطای او را به لقایش بخشیدم.
مبر حاجت بنزدیک ترشروی
که از خوی بدش فرسوده گردی
اگر گویی غم دل با کسی گوی
که از رویش به نقد آسوده گردی
دوش بـا من گفـت پـنـهـان کـاردانی تـیــز هـوش
و ز شما پـنـهـان نـشایـد کـرد سـرّ مـِی فـــروش
شب گذشته کارشناس دل آگاه هوشیاری به من پنهانی گفت : شما اهل معرفت هستید و شایسته نیست راز می فروش را از شما پنهان داشت . می فروش دراشعار حافظ پیر و مرشد ومراد است که مریدانش را ازمی حق وشراب عشق سرمست می سازد. کاردان تیزهوشی قصد دارد پرده ازاسرار این می فروش برداشته ونزدحافظ فاش کند.چراکه حافظ را سزاوار وشایسته ی شنیدن این راز می داند.
گفـت آسان گـیـر بـر خـود کـار ها ، کـز روی طبـع
سخـت میگـردد جـهـان بـر مـردمان سختکوش
این بیت یکی ازهمان رازیست که کاردان تیزهوش بانقل قول ازمی فروش درحال بازگویی آن برای حافظ است .این بیت درعین سادگی آنقدر سازنده وجهت بخش است که بصورت "ضرب المثل"درآمده است . آسان گرفتن کارها موضوعیست که امروزه درکانون توجه روانشناسان ومربیان امورتربیتی قرارگرفته وسعی دارندمردم رانتایج شگفت انگیز آن آشنا نموده وجامعه رابسوی تندرستی وپیشرفت وتوانمندی هدایت نمایند.خندیدن برمشکلات، موهبت تلقی نمودن سختی های زندگی وجدی نگرفتن مرارتها ومشکلات ، از زیرشاخه های این ضرب المثل راهبردی وبنیادین است که هرکدام می تواند به تنهایی زندگی افرادزیادی رامتحول نموده وگزند فشارهای روحی –روانی مشکلات راخنثی سازد.
معنی بیت : گفت کار ها را برخود آسان شمار ،ساده ببین ،مثبت فکر کن،سخت نگیر،چرا که دنیا براساس طبیعت و سرشتی که دارد سخت گیر است و بر انسانهایی که امورات را سهل وساده نگرفته و بیشترنیمه ی خالی لیوان رامی بینند و در طلب جاه و مال دنیا؛ خودواطرافیان را بیش ازاندازه به زحمت میاندازند سخت میگیرد و آنهارابا سختی و ناکامی روبرو میسازد . امروزه می گویند"آدمی همانست که فکر می کند" پس اگرفکرکنیم که مشکلات سهل وساده هستند وبرخود وپیرامون خویش سخت نگیریم،قطعن همانگونه رقم خواهدخورد وروزگارنیز برماسخت نخواهدگرفت. شوخی دانستن زندگی رمز رهایی ازعذابهای تحمل سوزیست که گه گاه همه باآن مواجه میگردند.. بقیه درادامه ی مطلب
دوش بـا من گفـت پـنـهـان کـاردانی تـیــز هـوش
و ز شما پـنـهـان نـشایـد کـرد سـرّ مـِی فـــروش
شب گذشته کارشناس دل آگاه هوشیاری به من پنهانی گفت : شما اهل معرفت هستید و شایسته نیست راز می فروش را از شما پنهان داشت . می فروش دراشعار حافظ پیر و مرشد ومراد است که مریدانش را ازمی حق وشراب عشق سرمست می سازد.کاردان تیزهوشی قصد دارد پرده ازاسرار این می فروش برداشته وپیش حافظ فاش کند.چراکه حافظ را سزاوار وشایسته ی شنیدن این راز می داند.
گفـت آسان گـیـر بـر خـود کـار ها ، کـز روی طبـع
سخـت میگـردد جـهـان بـر مـردمان سختکوش
این بیت یکی ازهمان رازیست که کاردان تیزهوش بانقل قول ازمی فروش درحال بازگویی آن برای حافظ است .این بیت درعین سادگی آنقدر سازنده وجهت بخش است که بصورت "ضرب المثل"درآمده است . آسان گرفتن کارها موضوعیست که امروزه درکانون توجه روانشناسان ومربیان امورتربیتی قرارگرفته وسعی دارندمردم رانتایج شگفت انگیز آن آشنا نموده وجامعه رابسوی تندرستی وپیشرفت وتوانمندی هدایت نمایند.خندیدن برمشکلات، موهبت تلقی نمودن سختی های زندگی وجدی نگرفتن مرارتها ومشکلات ، از زیرشاخه های این ضرب المثل راهبردی وبنیادین است که هرکدام می تواند به تنهایی زندگی افرادزیادی رامتحول نموده وگزند فشارهای روحی –روانی مشکلات راخنثی سازد.
معنی بیت : گفت کار ها را برخود آسان شمار ،ساده ببین ،مثبت فکر کن،سخت نگیر،چرا که دنیا براساس طبیعت و سرشتی که دارد سخت گیر است و بر انسانهایی که امورات را سهل وساده نگرفته و بیشترنیمه ی خالی لیوان رامی بینند و در طلب جاه و مال دنیا؛ خودواطرافیان را بیش ازاندازه به زحمت میاندازند سخت میگیرد و آنهارابا سختی و ناکامی روبرو میسازد . امروزه می گویند"آدمی همانست که فکر می کند" پس اگرفکرکنیم که مشکلات سهل وساده هستند وبرخود وپیرامون خویش سخت نگیریم،قطعن همانگونه رقم خواهدخورد وروزگارنیز برماسخت نخواهدگرفت. شوخی دانستن زندگی رمز رهایی ازعذابهای تحمل سوزیست که گه گاه همه باآن مواجه میگردند.
وانـگـهـم در داد جـامی کــز فـروغـش بـر فـلـــــک
زهـره در رقص آمـد و بـربـط زنـان میگفـت : نوش
وانگه : پس از آن / فروغ : پرتو ، تابش زهره : ناهید که آنرا آوازخوان ، چنگ نوازو رقاصه ی چرخ فلک دانسته اند. بربط: نوعی ساز زهی که عود یا رودنیزگویند.پس ازآن پیرمی فروش جامی از شراب معرفت وعشق به من داد که ازشدت تابش انوارآن ،زهره با شور وشوق بحالت رقص درآمدوبربط زنان [در حال نواختن چنگ ]به من گفت گوارای وجودت باد.
در اشعارحافظ شراب ومی وباده همه نورانی وپرفروغند ."ساقی به نـور باده بر افروز جام ما» ضمن آنکه روشنی و تابشی که در اثر نوشیدن شراب در چهرهی شراب خورده ایجاد میشود نیز بصورت ایهام مدنظرحافظ بوده است ، مخصوصن بادهی عشق و معرفت که نورانیّت خاصی به عارف می بخشد .
بـا دل خـونـیـن لـب خـنــدان بـیـاور هـمـچـــو جـام
نی گـرت زخمی رسد ، آیی چو چنـگ اندر خروش
هرچندکه دلت نالان واندوهناک می باشد سعی کن همانند جام شراب که دلش خونین می باشد [پرازشراب خونرنگ] اما لبش خندان است لب تو هم خندان باشد امروزه روانشناسان به این نتیجه رسیده ومعتقدهستند که خنده برلب داشتن ،یکی ازمهارتهای اساسی زندگی بوده ورازخوشبختی وسعادت در همین نکته نهفته است . تبسم یکی ازنعمتهای الهی بوده وآنقدرپر رمز ورازست که چنانچه برصورت مرده بنشیند صورت اورا دلنشین وفریبا خواهدساخت!
و اگر زخمی یا رنجی به تو رسید همانند چنگ مباش که با زخمهای به صدا در میآید؛ ناله و فریاد سر مکن و درهرشرایط سخت ودردآورخنده برلب داشته باش. "زخمی رسد"واژه ی ایهامیست وباخوانده شدن کلمات بعدی بیت [زخمه ] وسیله ی موسیقی که با آن چنگ می نوازندرابه ذهن متبادر می سازد.
تـا نـگردی آشنـا ، زیـن پـرده رمــــــــزی نـشـنــوی
گـوش نـا مـَحـرم نبـاشد جـــای پـیـغـــــام سـروش
آشنا : ، اهل معرفت ؛ خودی / پرده : حجاب ، مانع بین عاشق و معشوق ، پردهی غیب که مانع میان خداوخالق است سروش : فرشتهی وحی و الهام ،
در اینجا "سروش" استعاره از پیر و مرشد و عارف کامل و دانندهی اسرار یا همان "پیر می فروش" است ، پیر میخانهی معرفت، اسرار را به همهی مریدان نمیگوید مگر به آنان که قابل اطمینان بوده و آشنا و محرم اسرارند . حافظ رندانه میگوید که من نیز جزو کسانی هستم که شایستگی شنیدن اسرار پیرمی فروش را دارند.چراکه تا لیاقت وسزاواری کسی به اثبات نرسد از این پرده ی غیب رمزی نخواهدشنید.گوش نامحرم وغریبه ها و آنهایی که شایستگی لازم را تحصیل نکرده اند جای این قبیل اسرار ورازها نیست.
گوش کن پـند ، ای پـسر ! و ز بهر دنـیـا غم مـخـور
گفتمت چون دُرّ حدیثـی ، گر تـوانی داشت هـوش
دُرّ : مروارید / حدیث : روایت ، سخنان بزرگان
"ای پسر" یا "ای فرزند" معمولن ازسوی بزرگان به مُریدان وتشنگان دانش وعلم خطاب میشود . ای فرزند ! پند واندرز پذیر باش و غم دنیا رانخور ، اگر هوشیار باشی وخوب توجهکنی ، این پند که به تو دادم سخن ارزشمندی بود ارزش آن را درک کن وبکاربگیرکه راه رستگاری وخوشبختی در همین نکته است.
بـر بـساط نـکـتـهدانـان خود فروشی شـرط نیـست
یـا سخن دانستـه گو ، ای مرد عاقل ! یـا خـمـوش !
بساط : سفره ،اسباب سفره و مجلس / نکته دان : نکته سنج ، باریک بین
در مجلس حکیمان و نکته سنجان خودنمایی جایگاهی ندارد وخلاف ادب می باشد . ای کسی که ادعای عقل و فرزانگی داری ! یا حکیمانه سخن بگو و یا اگر قادرنیستی نکته های ظریف ولطیف بگویی بهترآنست که خاموشی گزینی ولب ازسخن گفتن فرو بـنـدی تا ارزش تو محفوظ بماند .
درحریم عشق نتوان دم زد از گفت وشنید
زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بودوگوش
حریم : اطراف ، آستانه ؛پیشگاه / در اطراف آستان عشق و بارگاه پیر می فروش، جای بحث و گفتگو نیست برای اینکه در آنجا بایدتمام اعضای بدن بویژه زبان مبدل به چشم وگوش شوند تابتوانی با تمام وجود به جمال عشق بنگری و پیام او را با گوش جان بشنوی وبهرمندگردی.مبادا غفلت کنی و لحظه ای را باسخنگویی یا پرسش تباه کنی وازدریافت فیض غافل مانی . در محضر عشق فقط وفقط باید مشاهده کرد .
سـاقـیـا ! می ده که رنـدی های حـافــظ فهم کرد
آصـف صـاحـب قـِـران جـُرم بـخـش عـیــب پــــــوش
آصف : آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان و بسیاری اوقات به وزیرانی که دارای فکر وتدبیر ونکته سنج بودندنیزآصف گفته می شده / صاحب قران /صاحب عزت وآنکه ازمادرنیکبخت زاده شده است ،به کسی که هنگام تولدش دو ستارهی زهره و مشتری در یک برج از بروج دوازدهگانهی فلکی قراردارندصاحب قران گویند.
"رندی" یکی ازپرمعناترین واژه ی دیوان حافظ است.دراینجا به معنی رفتارهایی که بظاهر گناهند امادر باطن ثواب وموردقبولند . منظور از "آصف" احتمالاً "جلال الدین تورانشاه" وزیر شاه شجاع است پادشاهی که به حافظ ارادت می ورزیده ومتقابلن حافظ نیز او رادوست می داشته است، زیرادرتمام اشعارخود ازاو به نیکی یادکرده است . شاه شجاع وجلال الدین تورانشاه هردواهل دل و ادیب پروربودند.
ای ساقی می بده تا شادمانی کنیم زیرا که "جلال الدین تورانشاه" که وزیری با گذشت و عیب پوش است دلیل ظاهر گناه آلود و باطن پاک مرا درک کرده است . اومراخوب می شناسدوازبابت این میگساری خشمگین نخواهدشد
در حریم عشق نتوان دم زد، بجای نتوان زد دم... درست است چون وجود دو دال پی در پی، در انتهای زد و ابتدای دم، تنافر پدید می آورد.
مفهوم اصلی در این شعر در بیت
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
نهفته است
واقعا دست کسایی که میان معنی و مفهوپ مینویسن درد نکنه خیلی به درد ما کنکوری ها میخوره واقعا خدا حفظتون کنه همینطور ادامه بدید
خدایی باورم نمیشود چجور کسی شعر حافظ و سعدی و فردوسی را نمی فهمد جر در ان چیزی عربی باشد کسی نداند دیگرش پارسی است
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
را اینگونه نیز می توان خواند :
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش؟
معنی : مگر نه این است که فقط زمانی که زخمه ای بر تو وارد شد می توانی همچون چنگ به خروش دربیایی؟
حدیث کرد مرا برخی شاگردزاده های عارف الهی، سید علی قاضی تبریزی م 1366ق، که به رغم برجستگی های فراوان عده ای از اکابر تلامیذ آن عارف فقید در وادی علم و اقلیم عمل؛ سبب اینکه زنده یاد هاتف قوچانی(رضوان الله علیه) به عنوان وصی رسمی وی شد و حکیم وارسته و مفسر بی بدیلی چون علامه طباطبایی م 1360ش وصی نگشت پاره ای امور بود، از جمله1. افراط(البته ممدوح) مرحوم هاتف در هیچ دیدن خویش، 2.ثقل نوم علامه و به خصوص 3.بحث های نسبتا وسیع علامه در زمان تحصیل اخلاق و عرفان نزد مرحوم قاضی با ایشان، که قاعدتا ناشی از توغل وی در برهانیات حکمی آن روزگار بود.
این ابجد خوان دفتر نادانی را گمان می رود به یک معنا مقصود خواجه حافظ(قدس سره) از این بیت اشاره به مورد سوم مطلب فوق الذکر است؛ و الله هو العالم و ولیه الغائب ایضا کذلک:
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
سخت کوش کسی است که برای رسیدن به خواسته هایش بیشتر کار فیزیکی می کند تا کار ذهنی. چون معتقد است دلیل شرایط بهتر همین است. در حالی که در جامعه می بینیم افرادی که کمتر کار فیزیکی و بیشتر کار ذهنی می کنند شرایط بهتری دارند. جهان و زندگی برای افراد سخت کوش سخت می گردد. جهان با کسی مشکل ندارد. بلکه به قول مولانا سوی ما آید نداهای را صدا. یعنی پاسخ جهان به درخواست ما نسبت به سخت شدن اوضاع باعث می شود اوضاع برای ما سخت بگردد.
در زیر، همین غزل از کهنترین نسخه دیوان حافظ (نگارش 801 هجری، با دیباچه محمد گلندام) باز نویسی میشود.
موارد درون گیومه، تفاوت این نسخه را با نسخههای موجود نشان میدهند.
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
"از" شما پنهان نشاید "داشت" سر می فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت "میگیرد" جهان بر مردمان سختکوش
وان گهم در داد جامی کز فروغش " نُه" فلک
زهره "بر" رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو "نی" اندر خروش
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش
در حریم عشق نتوان "دم زد" از گفت و شنید
"گرچه" آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
در بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد "بخرد" یا خموش
ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کرد
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش
استاد سید علی ساقی/رضا ساقی/ساقی گرامی
با درود و آفرین فراوان
خدا را شکر که توانستم به ارزش نوشته های شما در حاشیه پی ببرم.
باور کنید به عشق حافظ و به امید شرح ساده و کاربردی و درست شما بود.که در مدت 6 ماه به این غزل رسیدم.
امیدوارم هرچه سریعتر این حاشیه ها به کتابی مبدل شود و در دسترس همگان قرار گیرد
در صورت عدم مجوز از وزارت ارشاد امکان چاپ در خارج از ایران قطعا وجود دارد و مور استقبال فارسی زبانان قرار خواهد گرفت.
به امید دیدار
شما را به خدای حافظ می سپارم.
سپاسگزارم
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
دوش در فرهنگِ عارفانه یعنی همین دَم یا لحظه و کاردانِ تیز هوش بزرگان و عرفایی همچون حافظ و مولانا و یا پیامبرانی چون ابراهیم هستند که صدها و یا هزاران سال پیش از این با تیز هوشی و در اوانِ جوانی تشخیص دادند که از جنسِ عالمِ ماده نیستند و بلکه ذات و اصلِ انسان به معنیِ عام از عالمِ بینهایت و معناست که در قالبِ محدودِ جسم به این جهان آمده است اما قابلیتِ متعالی شدن و بازگشت به اصلِ خود را در حالیکه در فُرم و بدنِ خود بسر می بَرَد دارا می باشد، پس سالکِ طریقتی همچون حافظ نیز که با جهد و سعیِ بسیار متعالی شده و پساز آنکه با خداوند به وحدت رسید به اسرارِ هستی واقف میگردد می تواند با کاردانیِ بدست آمده راهنما و پیشاهنگِ سالکانِ کوی عشق شده و دیگران را نیز از میِ معرفت الهی بهرمند کند و البته پیرِ مِی فروش یا خداوند این راز را پنهانی بگوشِ حافظ و یا عاشقان می رساند تا نامحرمان و نا آشنایان با عشق در این کارِ بیان و انتقالِ سِرّ اخلال نکنند، گویی حافظ در این غزل قصدِ بیانِ رازی را دارد که از می فروشِ الست یا زندگی شنیده است و شایسته نمی داند آن را از ما پنهان کند اما خود را در نه در جایگاهِ آن کاردانِ تیز هوش، بلکه در مقامِ پذیرنده و دریافت کنندهٔ سِرّ معرفی می کند.
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش
درس امروزِ حافظ از زبان آن پیرِ می فروش یا هستی مطلق بوده و پیغام این است که انسان باید کارها را برخود آسان گیرد، کارها در اینجا تمامی عوامل بیرونی تاثیر گذار بر درون انسان را شامل میگردند، یعنی ضروری ست سالک و پوینده راه عاشقی آسمانِ درون خود را باز و گسترده کند که این فضا گشاییِ درونی میتواند تا بینهایت خداوند ادامه داشته باشد چرا که انسان نیز از جنسِ معنا یا خداوند است پس او نیز بالقوه دارای چنین قابلیتی میباشد و می تواند آنرا به فعل درآورَد، برای مثال کسی با توهین و ناسزا خویشتنِ دروغین انسان را برانگیخته میکند، پس این خود نیز انسان را تحریک به خشم و ایجاد واکنش میکند و آنوقت است که انسان با باز کردنِ درون یا شرحِ صدر میتواند بر خشم خود مستولی شده و خویشتنِ کاذب و تحریک کننده اش را به حاشیه براند، اما اگر انسان قادر به باز کردن فضای درون نگردد و با سخت کوشی بخواهد آن اهانت را جبران نموده و متقابلاََ دست به انتقامجویی بزند هستی یا زندگی نیز بواسطه طبع یا طبیعتش به این سخت کوشیِ انسان پاسخ میدهد و آن سختگیری متقابل بر چنین انسانی خواهد بود، یعنی درونِ او را که بطورِ فطری عاشق است خالی نموده و دردها را جایگزین آن میکند، دردهایی مانندِ حسادت، بُخل، نفرت، کینه، خشم، حس انتقام جویی و .... پس به همین سبب می فروش توصیه اکید به پرهیز از واکنش به انواعِ اتفاقاتِ بیرونی دارد، ورود به مجادلات سیاسی و امثالهم نیز سخت کوشی ست. مولانا نیز در راستای تبیینِ این معنا میفرماید :
سخت گیری و تعصب خامی است / تا جنینی ، کار خون آشامی است
یعنی دنیایِ جنین محدودیت است و بیشترِ ما انسانها که محبوس در ذهن هستیم نیز خون می خوریم و درد هایی را متحمل می شویم که نتیجه خامی و سخت گیری های متعصبانه ماست .
وانگَهَم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش
میفرماید پس اگر انسان اینچنین درون خود را وسیع و باز نمود آن هنگام است که جامی از مِیِ عشق و خردِ ایزدی به او خواهند داد که از پرتو یا فروغِ آن شراب زهره که نمادِ شادی و طرب است در فلک یا آسمانِ درونِ انسان به رقص آمده و با نوای شادی بخشِ بربط میگوید این می گوارای وجودت باد، یعنی سالکِ عاشق با فضا گشایی و باز کردن درون است که فروغ و نور جامِ مِی را درک میکند، درواقع می فروش همواره جامی لبالب مهیا در دست داشته و این انسان است که با خشم و کینه توزی یا با حسادت و سایر دردها خود را از آن محروم میکند .
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
وقتی انسان هیچگونه غم و ناراحتی ندارد که طبعاً ظاهری خوب و خوشرو دارد، پس حافظ میفرماید مهم آن است که وقتی انسان در شرایط بسیار دشوار قرار میگیرد نیز خوشرو و شادمان باشد و موجب انتقالِ ناراحتیِ خود به دیگران نگردد. درس معنویِ بیت در مصرع دوم هنگامی به اوج میرسد که حافظ از زبانِ پیرِ مِی فروش عدم شِکوه و شکایتِ انسان را در شرایط و اتفاقاتِ تلخ و ناخوشایند گوشزد میکند و میخواهد تا زخم های روزگار را که بازتابِ عملکردِ ماست بپذیریم و این در حالیست که اغلبِ ما انسانها با کمترین خدشه و زخم به پارک خود ساختهٔ ذهنی مان آنچنان برآشفته و خشمگین شده و یکسره می خروشیم که گویی جهان برای ما به پایان رسیده است، درواقع خویشتن داری در هنگام سختی ها نیز آسان گیری به حساب میآید .
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
میفرماید تا کسی در زمرهی عاشقانِ درگاهش در نیاید و خویشِ عشق نگردد رمزِ این سخنانی را که حافظ در پرده میگوید در نخواهد یافت، درواقع سالک باید با حفظ و بکار گیریِ ابیاتِ ذکر شده شرحِ صدر و آسان گیریِ کارها را تمرین کند تا در عمل ببیند چند مرده حلاج است وگرنه صِرفاََ با گفتار و بیانِ سختیِ این فضا گشایی ها برای انسان ملموس نیست، پس باید آشنا شد و در زمره رهروان کویش بود یا آشنا شد به معنی شناگری و به آب زد، تا در عمل این سخنان راتجربه کرد چرا که گوشهای نامحرمان به هیچ وجه چنین سخنان غیبی را نمی شنوند و درک نمیکنند. یعنی با هر کُنشی خویشتنِ برآمده از ذهنِ آنان واکنشی مشابه و یا حتی شدیدتر نشان خواهد داد .
گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون، در حدیثی گر توانی داشت هوش
می فرماید پند دیگر برای بازکردن درون نخوردن غم دنیاست ای جوان و در حدیثی چگونگیِ بی اعتنایی به دنیا و چیره شدن بر تمایلاتِ نفسانی را بیان کردم و شاید منظور حافظ این است که در حدیث و حکایتِ دیگری پیش از این آنرا بیان کرده است و اگر انسان هوشیار و بیدار باشد لابد آنرا بکار خواهد بست. اگر دُرّ حدیثی بخوانیم هم درست است، حدیث به معنیِ پیغام و سخنانِ نقل شده از حضرت رسول است که همچون دُرّ با ارزش و گرانبها هستند و احتمالن در حدیثی ارزشمند از زبانِ پیامبر به لزومِ بی اعتناییِ انسان به دنیا اشاره شده است.
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
هر چیزی ساحت و حریمی دارد که باید رعایت شود و حریمِ عشق بسی والاتر است که بتوان با گفت و شنیدهای مولودِ ذهن و بر مبنایِ عقل به شرح و بیانِ آن پرداخت چنانچه مولانا در بیتی فرموده است ، "هرچه گویی ای دمِ هستی از آن پرده دیگر بر او بستی بدان "درواقع این بیت نیز به سکوت و خاموش کردن ذهن در حریم عشق تاکید داشته و البته که همه عالم و هستی حریم عشق است که باید در ساحتش سکوت رعایت شود، پس حافظ میفرماید انسان سالک کوی عشق پیوسته باید هشیار و با چشم و گوشی کاملن باز در حریم حضرتش حضور دایم داشته باشد تا زیبایی ها را ببیند و نجوا و پیغامها را بشنود و باز هم مولانا که می فرماید؛ "چون تو گوشی او زبان نی جنسِ تو گوش ها را حق بفرمود انصتوا ". ذهنِ مشوش و هرلحظه در فکری بسر بردن بدونِ تردید هشیاریِ حضور را مخدوش میکند. حافظ در غزلی دیگر میفرماید؛
سخنِ عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا مِی ده و کوتاه کن این گفت و شنفت
و یا این بیت که باز هم در حرمتِ عشق سروده است؛
حریمِ عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
توصیه مهم دیگر به سالک کوی عشق خودداری از بیانِ خویشتن در جمع و بخصوص در بین نکته دانان و صاحبنظران است و حافظ مداخله در مباحث آنان را شرط عقل نمیداند مگر اینکه از او سوالی شود یا نکته و سخنی را با علم کامل بیان کند وگرنه بهتر که خاموشی گزیده و از نکته دانان بیاموزد . مولانا نیز در این رابطه میفرماید لزومی ندارد انسان درجمع خود را مطرح کند :
گر نباشی نامدار اندر بلاد گم نه ای الله اعلم بالعباد . یا :
انصتوا را گوش کن خاموش باش چون زبان حق نگشتی گوش باش
ور بگویی شکل استفسار گو با شهنشاهان تو مسکینوار گو
ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کرد
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش
آصف وزیر دانشمند حضرت سلیمان است که پس از آن ضرب المثل شده و هر وزیر دانشمند و مدبر را آصف میخواندند که احتمالاً این غزل درحضور وزیر یکی از حکام وقت سروده و بیان شده است و حافظ میفرماید به شکرانه اینکه معانی عرفانی غزل را این وزیر نیکبخت که دارای صفات غفار و بخشندگی خدا ست درک و فهم نمود پس ای ساقی، مجلس را از می و شراب روحانی بیشتری برخوردار کن .
عرض سلام و وقت به خیر خدمت شما برگ بی برگی بزرگوار. حقیقتا درود بر شما. در اکثر غزلهای حافظ گنجور اول از همه به دنبال حاشیهی شما میگردم برای شرح و معنی ابیات. به شخصه واقعا متشکرم از شما. ان شاء الله همیشه سلامت باشید.
سلام و پوزش از تأخیر در رؤیت و پاسخ ، سپاس خداوند را که در این روزگارِ وانفسا شما و انشالله ما را با حافظ مأنوس و قرین می کند . با تشکر
به نام او
با درود آنچه گفتنی است کمابیش دوست گرامی جناب برگ بی برگی ذکر نموده اند.
آنچه بنده را راغب به تحریر نمود دریافت خویش از نکات پیرامون شعر بود که به اشتراک گذاردن این موارد را خالی از لطف نپنداشتم.
در ابتدا اینکه راه سلوک یکی است! و هر کسی که قدم در این راه می گذارد ناگزیر از طی کوچه پس کوچه ها و زوایای این راه است و تنها راه است که ثابت است و مابقی در خیل متغیر ها دسته بندی می شوند از جمله سالک در حال سلوک! زمان ! مکان ! و غیرو..
دوم دوش زمانیست که سالک در رویای خویش به حقیقتی مشرف می گردد و دی زمانیست که واقعیتی در عالم واقع بوقوع پیوسته است.
بنابراین دسترسی ما به حقایق تنها از طریق رویا ی صادقه و ذهنی است !
سوم زمان برای ما بصورت پیوسته و متوالی متصور است در صورتیکه در عالم حقیقی زمان نقطه ای و همواره زمان حال است پس همه چیز در یک زمان بوقوع پیوسته ولی ذهن برای ما ترتیبی و متوالی جلوه می کند تا منطق ما از درک زمان حاصل شود بنابراین گاهی ما تاوان عملی در آیندهء خویش را می دهیم ولی در زمان حال این رنج ومصیبت قابل درک نیست بنابراین شکوه و ناله سر میدهیم !
نکتهء دیگر اینکه تا انسان در راه سلوک قرار نگیرد هیچیک از این رمز و رازهای زندگی و آفرینش را درک نکرده و نخواهد کرد و تنها دست آویز او منطق و علم ناچیز دنیوی و مادی است که چشمان و گوشهای او را نابینا و ناشنوا کرده است!
شنود
از نظر بنده که بیشتر شعر دوست هستم و علاقمند به ادبیات و مفاهیمی که با ادبیات منتقل میشه در بیت دوم سخت میگیرد وارد تر هستش.از این نظر عرض میکنم که احساس میکنم با شعر مولانا که میفرماید
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر *** آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر *** رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
قرابت معنایی دارند و هردو به این اشاره دارند که جهان سخت میگیرد.
مولوی چنین چیزایی نگفته
این غزل را "در سکوت" بشنوید
گفت: آسان گیربرخود کارها کزروی طبع
سخت میگیردجهان برمردمان سخت گوش
این قرائت حدسی عقلانی من است وبرایش هیچ سندنقلی ندارم.برآنم تا روایتی به دست دهم که محتوای کلام را به ساگی تفهیم کند.درصورتی که پیام این شاه بیت غزل حافظ را گرفته باشیم، هرقرائتی مارا به همین دریافت رهنمون میگردد؛ونباید هیچ تعصّبی روی کلمات داشته باشیم.
اگر به جای «میگیرد» کلمه میگردد نهاده شود بازهم تفاوتی درمعنی ندارد وگردیدن به معنی « واقع شدن» است ونه گردش لیلی ونهار.اگر کلمه آخر بیت را«کوش» بخوانیم باید آنراسخت گیر معنی کنیم. کسی که درذهنش کارهارا سخت میگیرد .نقطه مقابل آسان گیر.امادرحقیقت کارها اصلا سهل وآسان نیست وصعب وسخت است.بیت سوم«بادل خونین..»قرینه ی این تفسیر است.روزگار،طبیعت ومردم روزگا خون به دل وجگر ما میریزند.به قول خودش تا..لقمه نانی نمیدهد.مهم اما این است که ما این همه را ساده بگیریم ولبخند بزنیم وبگذریم.
به قول رابعه قصداری:زهرباید خوردوانگارید قند.
این بیت کاربردی ترین وراهبردی ترین تکنولوژی ذهنی(وحکمی) بشری معطوف به نکات قرآنی حافظ است؛ومعجزه میکند؛«کن فیکون»میکند.عرفای ما روانشناس ترین علمای روزگار اند.الحق که این تکنولوژی معجزه میکند.وقدرت اراده ی مارانشان میدهد.