برگردان به زبان ساده
سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست؟
یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟
هوش مصنوعی: ای سعدی، آیا کسی دیگر مانند تو وجود دارد که چنین سخنانی زیبا بگوید؟ یا آیا مانند تو کسی هست که مانند نخلشکربار شیرینزبانی کند؟
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟
هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست
هوش مصنوعی: آیا در باغ و بوستان تو گلی وجود دارد؟ اگر هم نیست، به هر حال من خواستار تو هستم.
«مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست»
هوش مصنوعی: ای دوست، نگو که جز تو کسی به من کمک میکند. من در شب و روز جز به فکر تو کاری ندارم.
لطفِ گفتار تو شد دام ره مرغ هوس
به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس
هوش مصنوعی: زیبایی و شیرینی گفتار تو همچون دام، مرغ آرزوها را به پرواز درآورد و او در پی آرزوهایش گرفتار قفسی شد.
پایبند تو ندارد سر دمسازی کس
موسی اینجا بنهد رخت به امّید قَبَس
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند به راحتی با تو همراه شود؛ موسی هم در اینجا برای رسیدن به نور و الهام خود، بار و بنهاش را آماده کرده است.
«به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقهٔ زلف تو گرفتاری هست»
هوش مصنوعی: من فقط من نیستم که در دام زلفت گرفتار شدهام، بلکه هر حلقهٔ زلف تو برای دیگران هم اسارت و زندانی ایجاد کرده است.
بی گلستان تو در دست، به جز خاری نیست
به ز گفتار تو بیشائبه، گفتاری نیست
هوش مصنوعی: بدون وجود تو در دل، چیزی جز خار و خارستان نخواهم داشت و بدون کلامی که از تو برآید، هیچ سخن خالص و شفافی وجود ندارد.
فارغ از جلوهٔ حسنت در و دیواری نیست
ای که در دارِ ادب، غیر تو دَیّاری نیست
هوش مصنوعی: هیچ جایی نیست که زیبایی تو جلوهگری کند و اگر بخواهیم در دنیای ادب و هنر به دنبال همتایی برای تو بگردیم، هیچکس دیگر وجود ندارد.
«گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست»
هوش مصنوعی: اگر بگویم که من هیچ ارتباطی با تو ندارم، دیوارها و اطرافیان شهادت میدهند که اینطور نیست.
دل ز باغ سخنت، وَرد کرامت بوید
پیرو مسلک تو راه سلامت پوید
هوش مصنوعی: دل از باغ گفتههای تو خوشبو و سرشار از محبت میشود. بر اساس شیوه زندگیات، راهی به سمت سلامت و راستی پیدا میکند.
دولت نام تو حاشا که تمامت جوید
کاب گفتار تو دامان قیامت شوید
هوش مصنوعی: خوشبختی و سعادت از نام تو جدا نخواهد شد و هرگز نمیتوان گفت که تمام ویژگیهای تو در کلام فراموش شود; چرا که این کلام میتواند به پایانی بزرگ و جاودان برسد.
«هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید
تا ندیده است تو را بر منش انکاری هست»
هوش مصنوعی: هرکس که درباره من عیبجویی کند، از عشق و سرزنش سخن میگوید. اما او هنوز تو را ندیده و به همین دلیل چیزی از زیباییهای تو نمیداند.
روز نَبْوَد که به وصف تو سخن سر نکنم
شب نباشد که ثنای تو مکرر نکنم
هوش مصنوعی: هر روزی نیست که درباره تو صحبت نکنم و هیچ شبی نیست که از تو تعریف نکنم.
منکِر فضل تو را نهی ز منکَر نکنم
نزد اَعْمیٰ، صفت مِهر منور نکنم
هوش مصنوعی: من از بیان خوبیها و فضایل تو نزد کسانی که نمیتوانند آنها را ببینند و درک کنند، خودداری نخواهم کرد. من همواره به بیان عشق و نور وجود تو ادامه میدهم.
«صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست»
هوش مصنوعی: هنگامی که با ظالمی روبرو هستم و نمیتوانم به او پاسخ دهم، چه کنم؟ همه میدانند که در کنار زیباییها (گل)، همیشه مشکلات و سختیها (خار) وجود دارد.
هرکه را عشق نباشد، نتوان زنده شمرد
وانکه جانش ز محبت اثری یافت، نمرد
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق ندارد، نمیتوان او را زنده دانست و کسی که جانش تحت تأثیر محبت قرار گرفته، هرگز نمیمیرد.
تربت پارس چو جان، جسم تو در سینه فشرد
لیک در خاک وطن آتش عشقت نفسرد
هوش مصنوعی: خاک پارس برای تو مانند جان توست، اما بدنت در سینهام جا دارد. ولی آتش عشق تو در خاک وطن خاموش نمیشود.
«باد، خاکی ز مقام تو بیاورد و بِبُرد
آب هر طِیب که در طبلهٔ عطاری هست»
هوش مصنوعی: باد، از مقام تو خاکی به همراه آورد و هر نوع آب خوشبو و معطر را که در عطارها وجود داشت، از بین برد.
سعدیا نیست به کاشانهٔ دل غیر تو کس
تا نفس هست به یاد تو برآریم نفس
هوش مصنوعی: ای سعدی، در خانه دل تنها تو هستی که به یاد تو زندگی میکنیم و هر نفس که میکشیم، نام تو را زنده نگه میداریم.
ما به جز حشمت و جاه تو نداریم هوس
ای دم گرم تو آتش زده در ناکس و کس
هوش مصنوعی: ما هیچ آرزویی جز عظمت و مقام تو نداریم، ای کسی که وجود تو آتش را در دل هر بیاساسی شعلهور کرده است.
«نه منِ خامطمع عشق تو میورزم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست»
هوش مصنوعی: من فقط به عشق تو دل بستهام و این را میگویم که مثل من، انسانهای زیادی وجود دارند که به عشق تو سوختهاند.
کامِ جان، پر شکر از شعر چو قند تو بُوَد
بیت معمور ادب، طبع بلند تو بود
هوش مصنوعی: عشق و زندگیام شیرین و خوش طعم است، همانطور که شعر تو نازک و دلنشین است. این شعر مانند جایی پر رونق و آباد، نشان از ذوق و ذاتی بلند دارد.
زنده، جان بشر از حکمت و پند تو بود
سعدیا! گردن جانها به کمند تو بود
هوش مصنوعی: زندگی و روح انسان از دانش و اندرز تو سرچشمه میگیرد، سعدی! جانها به خاطر آموزههای تو به هم متصل شدهاند و به نوعی به دام افتادهاند.
«من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست»
هوش مصنوعی: من برای تو هر چه دارم را فدای تو میکنم، اما نمیتوانم بگویم چقدر از وجودم در این راه هزینه میکنم، چون این موضوع به اندازۀ زیادی اهمیت دارد.
راستی دفتر سعدی به گلستان ماند
طیِّباتش به گل و لاله و ریحان ماند
هوش مصنوعی: واقعاً کتاب سعدی مانند گلستان است و زیباییهای آن به گلها، لالهها و ریحانها شباهت دارد.
اوست پیغمبر و آن نامه به فُرقان ماند
وانکه او را کند انکار، به شیطان ماند
هوش مصنوعی: او پیامبر است و آن نامه (قرآن) همانند فرقانی باقی مانده است. و کسی که او را انکار کند، همچون شیطان خواهد بود.
«عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند
«داستانی است که بر هر سر بازاری هست»
هوش مصنوعی: عشق سعدی موضوعی نیست که بتوان آن را پنهان کرد. بلکه داستانی است که همه جا و در هر مکانی دربارهاش صحبت میشود.
حاشیه ها
واقعا لذت بردم
بهار با این شعر بسیار زیبا و دلنشین حجت رو بر همه ی منتقدین سعدی بسته است .
هنر به چشم عداوت بزرگتر عیب است
گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است
در بیت 11 غلط املایی وجود دارد:
غلط :
کب گفتار تو دامان قیامت شوید
درست :
که به گفتار تو دامان قیامت شوید
---
پاسخ: ضمن تصحیح بیت مذکور چینش ابیات نیز مطابق قالب شعر تصحیح شد (به این جهت بیت اشاره شده میشود مصرع دوم بند چهارم).
نادرست:
که به گفتار تو دامان قیامت شوید
مصرع صحیح این است:
کآب گفتار تو دامان قیامت شوید
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
1389/04/23 08:06
سعدی ملکی
در برخی نسخه ها این بیت از حضرت اجل نیز آمده که جهت دوستدارانش تقدیم میگردد.
همه را هست همین درد محبت که مراست که نه من مستم و در دور تو هشیاری هست
گر چه شاید در مسمط مرحوم بهار این بیت بیان نشده و این یاد آوری بجهت کسانی است که شاید فقط این مسمط را ملاحظه نمایند و غزل اصلی را مجال خواندن نیابند باشد که حظی از این بابت نسیبشان گردد.بدرود
با تشکر فراوان از سایت بسیار مفیدتان، عرض میکنم که کلمه "کاری" در مصرع "در و دیوار گواهی بدهد کاری هست" به معنی "که آری" است و نه به معنی کلمه کار با یای نکره. پس بهتر است به صورت "که آری" یا "کآری" نوشته شود
به درستی آنکه او را کند انکار کند انکار به شیطان ماند.
در اوراق سعدی نگنجد ملال که دارد پس پرده چندین جمال
مرا کاین سخنهاست مجلس فروز چو آتش در او روشنایی و سوز
نرنجم زخصمان اگر برطپند کزین آتش پارسی در تبند
عاللللللللللللللللللللللللللللللللییییییییییییییییییییییییی:))) مرسی از زحمتاتتتتتونننننننننننننننننننننننننن:)))
1393/12/03 15:03
محمود.دشتستان.
سلام به همه .ملک الشعرا با این اشعار زیبایش ؛ ارزشمندی و بزرگی و خدمات حضرت سعدی را برای ما فهماند.و به راستی چه زیبا ایشان را ستایش کرد.و نشان داد که از ازل شاعر و معلمی مثل سعدی نیامده و تا ابد هم نخواهد آمد..درود بر هر دو بزرگوار...
1394/06/16 09:09
علیرضا صباغ
در دورانی که ملک الشعرای بهار می زیسته،سعدی از جهت بزرگی رغیب نداشته،چه در فن و چه در سخن،چه در نظم و چه در نثر
اما بسیار بحث جالبی در این جا نهفته است که با ضعیف شدن ادبیات عوام و شاید هم خواص !! در کشورما جایگاه حافظ و سعدی با یکدیگر عوض می شود!!
با سلام خداوند رحمت کند حضرت سعدی را که حتی استفاده از بیت های ایشون در این شعر جناب بهار مسمط بسیار زیبایی پیش روی ما نهاده است
بهار دربند آخراین مسمط گفته دفتر سعدی وآن ها را برشمرده وبعدبوستان سعدی رابه قرآن تشبیه کرده است .وآن نامه منظور سعدی نامه است که نام دیگر بوستان است .بهارحتی شاهنامه را هم قرآن عجم نام نهاده است.البته بهار دردوران حیات شعریش گاهی به نعل میزده وگاهی به میخ.لذادراغلب قصایدش مدح شاهان هست وگاهی که پادشاهی عزل میگردد،اورا هجو میکند.
بهارشاعری است باعقاید سیاسی متزلزل.هم به میخ میکوبد وهم به نعل .بدین جهت است که اوتمام شاهان عصرخودرا هم مدح گفته وهم هجو کرده.
در مصرع «صبر بر جور رقیب چه کنم گر نکنم»، «رقیب» باید «رقیبت» باشد.
لطفا تصحیح فرمایید:
صبر بر جور رقیبت
من در مورد سعدی هیچی نمی تونم بگم یعنی من حسرت سعد بن زنگی رو می خورم که کسی چون سعدی براش شعر می گفته خداوندگار شعر سعدیست مثل اینکه خدا با کار هاش بنده رو به حیرت در می آورد سعدی هم همین کار می کرد اما با شعر من زبانم نمی تواند درمورد شگفتی های سعدی بگه چه برسه بخوام کسی یا خودمو با سعدی مقیسه کنم تنها خدای شعر سعدیه
کسی مانند سعدی در روی زمین نبود و نیست و نخواهد بود سعدی خدای شعر است هیچ کس با او قابله قیاس نیست مانند خدا که یگانه است سعدی هم همین طوری است من زبانم درمورد وصف سعدی نمی چرخد چه برسد که خودم یا کسی را با سعدی مقایسه کنم