گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۶۵

ای برده اختیارم تو اختیار مایی
من شاخ زعفرانم تو لاله زار مایی
گفتم غمت مرا کشت گفتا چه زهره دارد
غم این قدر نداند کآخر تو یار مایی
من باغ و بوستانم سوزیده خزانم
باغ مرا بخندان کآخر بهار مایی
گفتا تو چنگ مایی و اندر ترنگ مایی
پس چیست زاری تو چون در کنار مایی
گفتم ز هر خیالی درد سر است ما را
گفتا ببر سرش را تو ذوالفقار مایی
سر را گرفته بودم یعنی که در خمارم
گفت ار چه در خماری نی در خمار مایی
گفتم چو چرخ گردان والله که بی‌قرارم
گفت ار چه بی‌قراری نی بی‌قرار مایی
شکرلبش بگفتم لب را گزید یعنی
آن راز را نهان کن چون رازدار مایی
ای بلبل سحرگه ما را بپرس گه گه
آخر تو هم غریبی هم از دیار مایی
تو مرغ آسمانی نی مرغ خاکدانی
تو صید آن جهانی وز مرغزار مایی
از خویش نیست گشته وز دوست هست گشته
تو نور کردگاری یا کردگار مایی
از آب و گل بزادی در آتشی فتادی
سود و زیان یکی دان چون در قمار مایی
این جا دوی نگنجد این ما و تو چه باشد
این هر دو را یکی دان چون در شمار مایی
خاموش کن که دارد هر نکته تو جانی
مسپار جان به هر کس چون جان سپار مایی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای برده اختیارم تو اختیار مایی
من شاخ زعفرانم تو لاله زار مایی
هوش مصنوعی: ای محبوب من، تو کسی هستی که بر زندگی‌ام تسلط داری، من مانند شاخه‌ای از زعفران هستم و تو باغی هستی که در آن گل‌های زیبا و رنگارنگی مثل لاله می‌رویند.
گفتم غمت مرا کشت گفتا چه زهره دارد
غم این قدر نداند کآخر تو یار مایی
هوش مصنوعی: به او گفتم که غم تو مرا از پای درآورده است و او پاسخ داد که غم چه قدرتی دارد؟ این را بدان که در نهایت، تو همچنان محبوب من هستی.
من باغ و بوستانم سوزیده خزانم
باغ مرا بخندان کآخر بهار مایی
هوش مصنوعی: من در حال حاضر در اندوه و افسردگی به سر می‌برم و مانند یک باغ در خزان سوخته‌ام. ای بهار، تو بخند و مرا شاد کن، زیرا تو نشان‌گر آغاز زندگی و شادی هستی.
گفتا تو چنگ مایی و اندر ترنگ مایی
پس چیست زاری تو چون در کنار مایی
هوش مصنوعی: او گفت: تو مانند چنگ هستی و در نغمه و موسیقی حضور داری. پس بی‌دلی و ناله‌ی تو چیست وقتی که در کنار من هستی؟
گفتم ز هر خیالی درد سر است ما را
گفتا ببر سرش را تو ذوالفقار مایی
هوش مصنوعی: در حالی که من از هر فکر و خیال نگران هستم، او به من گفت که تو باید به این نگرانی‌ها با قدرت و شجاعت مقابله کنی، زیرا تو از افرادی هستی که می‌توانند با چالش‌ها روبرو شوند.
سر را گرفته بودم یعنی که در خمارم
گفت ار چه در خماری نی در خمار مایی
هوش مصنوعی: سرم را در دست گرفته بودم، یعنی در حالت خماری به سر می‌بردم. او گفت: اگرچه در خماری هستی، اما نباید فراموش کنی که ما در این حالت با هم هستیم.
گفتم چو چرخ گردان والله که بی‌قرارم
گفت ار چه بی‌قراری نی بی‌قرار مایی
هوش مصنوعی: گفتم که در این دنیا بسیار ناآرام و بی‌قرار هستم، او پاسخ داد که این ناآرامی بیهوده است، چون خود ما هم همیشه در حال حرکت و تغییر هستیم و نمی‌توانیم ثابت بمانیم.
شکرلبش بگفتم لب را گزید یعنی
آن راز را نهان کن چون رازدار مایی
هوش مصنوعی: من به او گفتم که لب‌هایش را به دندان گزد، یعنی این راز را در دل نگه‌دار، زیرا ما رازدار هستیم.
ای بلبل سحرگه ما را بپرس گه گه
آخر تو هم غریبی هم از دیار مایی
هوش مصنوعی: ای بلبل، در صبحگاهان از ما حال بپرس، چون تو نیز مانند ما، در سرزمین خود غریب هستی.
تو مرغ آسمانی نی مرغ خاکدانی
تو صید آن جهانی وز مرغزار مایی
هوش مصنوعی: تو پرنده‌ای هستی که در آسمان پرواز می‌کنی و نه پرنده‌ای از خاک. تو شکار دنیای دیگری هستی و از دشت و دمن ما نیستی.
از خویش نیست گشته وز دوست هست گشته
تو نور کردگاری یا کردگار مایی
هوش مصنوعی: از خودت دور شده‌ای و به دوست نزدیک گشته‌ای. تو مانند نوری هستی که از خالق می‌تابد یا همان خالق تویی.
از آب و گل بزادی در آتشی فتادی
سود و زیان یکی دان چون در قمار مایی
هوش مصنوعی: تو از دنیای طبیعی و مادی به وجود آمدی و حالا در چالشی بزرگ قرار داری. خوب و بد را یکی می‌دانی، درست مثل وقتی که در قمار هستی و نمی‌توانی جز به ریسک فکر کنی.
این جا دوی نگنجد این ما و تو چه باشد
این هر دو را یکی دان چون در شمار مایی
هوش مصنوعی: در اینجا، دو نفر نمی‌توانند به اندازه کافی در کنار هم باشند و در واقع، هیچ‌کدام از ما با دیگری متفاوت نیستیم. هنگامی که ما را در یک جمع به شمار می‌آوریم، هر دو به یک معنا یکی هستیم.
خاموش کن که دارد هر نکته تو جانی
مسپار جان به هر کس چون جان سپار مایی
هوش مصنوعی: سکوت کن و نگذار کسی از رازهایت باخبر شود، زیرا زندگی‌ات را به هر کسی که خواست، نده. تنها به کسانی که شایسته‌اند، زندگی‌ات را بسپار.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۹۶۵ به خوانش فاطمه زندی

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"جان جان"
با صدای فرشاد جمالی (آلبوم دیار مهر)

حاشیه ها

1395/03/29 21:05
محمدرضا

در مصرع اول بیت آخر به نظر می رسد "جایی" مناسب تر از "جانی" باشد.

با توجه در معنی مصرع اول بیت اخر همان"جانی"درست است.

1399/10/10 07:01
احسان آسیابان زاده

وای که فرشاد جمالی چقدر زیبا این شعر را در تصنیف، خونده دمش گرم...

1400/01/15 19:04
نهال

آقای پرویز شهبازی در برنامه گنج حضور این غزل را به خوبی توضیح داده اند،با سپاس از گردانندگان گنجور

1402/12/29 10:02
احد

سلام

ابیات نهم و دهم اشاره دارد به آن بیت از غزل معروف

«مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

                   دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم»