گنجور

شمارهٔ ۸۹

(آتشین جانی چو من بر صفحه ایام نیست
بخیه را بر خرقه من چون سپند آرام نیست)
(دل چه گستاخانه با آن زلف بازی می کند
مرغ نوپرواز را اندیشه ای از دام نیست)

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

(آتشین جانی چو من بر صفحه ایام نیست
بخیه را بر خرقه من چون سپند آرام نیست)
هوش مصنوعی: جانی مانند من که پرشور و آتشین است، در روزگار وجود ندارد. مانند این است که بخیه‌ای بر روی لباس من دوخته شده باشد، ولی حرارتی مثل آتش در آن وجود ندارد.
(دل چه گستاخانه با آن زلف بازی می کند
مرغ نوپرواز را اندیشه ای از دام نیست)
هوش مصنوعی: دل با بی‌پروایی به بازی زلف معشوق می‌پردازد، در حالی که پرنده تازه‌پرواز هیچ اندیشه‌ای از دام و خطرات ندارد.