شمارهٔ ۷۵
دل به دام زلف آن مشکین کمند افتاده است
مرغ بی بال و پری در کوچه بند افتاده است
در حریم خاکساری سرکشی را بار نیست
شعله این بزم در پای سپند افتاده است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل به دام زلف آن مشکین کمند افتاده است
مرغ بی بال و پری در کوچه بند افتاده است
هوش مصنوعی: دل در دام زلف آن معشوق افتاده و حالتی از عشق و وابستگی دارد. به مانند پرندهای بیپر و بال که در کوچهها به دام افتاده است، بیتاب و بیحالش مانده است.
در حریم خاکساری سرکشی را بار نیست
شعله این بزم در پای سپند افتاده است
هوش مصنوعی: در محیط فروتنی، نافرمانی جایگاهی ندارد، چرا که آتش این مهمانی بر زانوی درخت مقدس افتاده است.

صائب