گنجور

شمارهٔ ۵۶۲

نگه از چشم کبود تو چه خوش می آید
یوسف از نیل به این آب نیاید بیرون
در چنین فصل بهاری که گل از سنگ دمید
زاهد از گوشه محراب نیاید بیرون
نیست از ورطهٔ افلاک خلاصی ممکن
به شنا موج ز گرداب نیاید بیرون
نیست از ورطهٔ افلاک خلاصی ممکن

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگه از چشم کبود تو چه خوش می آید
یوسف از نیل به این آب نیاید بیرون
هوش مصنوعی: نگاه تو که چشمانت کبود است، برایم بسیار زیباست. یوسف که از نیل بیرون آمده، هیچ‌گاه نمی‌تواند به این آب جذاب بپردازد.
در چنین فصل بهاری که گل از سنگ دمید
زاهد از گوشه محراب نیاید بیرون
هوش مصنوعی: در این فصل زیبا و پر از طراوت بهار که حتی گل‌ها هم از دل سنگ‌ها بیرون می‌آیند، عابد و زاهد از گوشه عبادتگاه خود بیرون نمی‌آید.
نیست از ورطهٔ افلاک خلاصی ممکن
به شنا موج ز گرداب نیاید بیرون
هوش مصنوعی: هنگامی که انسان در چنگال مشکلات و چالش‌های بزرگ باشد، رهایی از آن‌ها دشوار است. مانند اینکه در عمق یک گرداب گرفتار شده‌ایم و به سادگی نمی‌توان از آن خارج شد.
نیست از ورطهٔ افلاک خلاصی ممکن
هوش مصنوعی: نجات از چنگال آسمان‌ها و عالم بالا غیرممکن است.