گنجور

شمارهٔ ۵۶۱

راز عشق از دل بی تاب نیاید بیرون
گل از آتش، شکر از آب نیاید بیرون
نگه از چشم کبود تو چه خوش می آید
یوسف از نیل به این آب نیاید بیرون
در چنین فصل بهاری که گل از سنگ دمید
زاهد از گوشه محراب نیاید بیرون
نیست از ورطه افلاک خلاصی ممکن
به شنا موج ز گرداب نیاید بیرون

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

راز عشق از دل بی تاب نیاید بیرون
گل از آتش، شکر از آب نیاید بیرون
هوش مصنوعی: راز عشق تنها از دل‌های بی‌تاب و مضطرب بیرون نمی‌آید؛ همان‌طور که گل از آتش نمی‌روید و شکر هم از آب حاصل نمی‌شود.
نگه از چشم کبود تو چه خوش می آید
یوسف از نیل به این آب نیاید بیرون
هوش مصنوعی: نگاه زیبا و دلنشین تو مانند چشمان کبود یوسف است و به همین خاطر، او هرگز از آب نیل خارج نمی‌شود. این به معنای آن است که زیبایی و جذابیت تو به حدی است که دل نمی‌خواهد از آن جدا شود.
در چنین فصل بهاری که گل از سنگ دمید
زاهد از گوشه محراب نیاید بیرون
هوش مصنوعی: در این فصل بهار که گل‌ها از دل سنگ نیز می‌روید، عابد از گوشه عبادت‌گاه خود بیرون نمی‌آید.
نیست از ورطه افلاک خلاصی ممکن
به شنا موج ز گرداب نیاید بیرون
هوش مصنوعی: نجات از چنگال افلاک ممکن نیست، زیرا هیچ‌گاه نمی‌توان با شنا کردن از این گرداب خارج شد.