شمارهٔ ۵۵۹
نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من
خدا ناکرده در دل رنجشی داری مگر از من؟
بگو تا گریه را دامان کوشش بر کمر بندم
اگر بر دل غباری داری ای روشن گهر از من
شمارهٔ ۵۵۸: بیا ای عشق جان پای در گل را به راه افکنشمارهٔ ۵۶۰: به فکر از عقده افلاک نتوان کرد سر بیرون
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من
خدا ناکرده در دل رنجشی داری مگر از من؟
هوش مصنوعی: حضور نداری، مرا نمیخوانی و از احوالم آگاهی نمیجویی. امیدوارم خدای نکرده دلخوریای از من نداری!
بگو تا گریه را دامان کوشش بر کمر بندم
اگر بر دل غباری داری ای روشن گهر از من
هوش مصنوعی: بگو تا با تلاش و کوشش، گریه را کنار بگذارم. اگر بر دل تو غمی وجود دارد، ای گوهر درخشان، از من بگذر.