شمارهٔ ۵۵۸
بیا ای عشق جان پای در گل را به راه افکن
ز آه سردی آتش در دلم چون صبحگاه افکن
رگ خواب است از افسردگی ها رشته اشکم
به هویی این گرانخوابان غفلت را به راه افکن
ندارد راهی از افتادگی نزدیکتر دولت
چو یوسف خویش را در منزل اول به چاه افکن
شمارهٔ ۵۵۷: به تنهایی گل از وصل گلستان می توان چیدنشمارهٔ ۵۵۹: نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا ای عشق جان پای در گل را به راه افکن
ز آه سردی آتش در دلم چون صبحگاه افکن
هوش مصنوعی: بیا ای عشق، جانم را که در مشکلات گرفتار است، به راهی برسان. از حسرت و درد درونم که همچون آتش سوزان است، بگذر و آن را آرام کن مانند سپیدهدمی که نورش را بر زمین میافکند.
رگ خواب است از افسردگی ها رشته اشکم
به هویی این گرانخوابان غفلت را به راه افکن
هوش مصنوعی: احساسات تلخ و دردناک درونم مانند رگ خواب است و باعث میشود که اشکهایم به راحتی بریزند. باید این خوابآلودگی و غفلت را بیدار کرده و به مسیر درست هدایت کنم.
ندارد راهی از افتادگی نزدیکتر دولت
چو یوسف خویش را در منزل اول به چاه افکن
هوش مصنوعی: برای رسیدن به موفقیت و ترقی، گاهی باید در شرایط سخت و افتادهای قرار بگیریم. مانند یوسف که در ابتدا به چاه افتاد، اما این شکستها مسیر موفقیت او را هموار کرد.