شمارهٔ ۲۵۱
یاد ایامی که رویش را بهار شرم بود
با حیا هنگامه نظاره او گرم بود
یک ته پیراهن آمد تا به کنعان باد مصر
بس که روی دشت از آواز زلیخا گرم بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یاد ایامی که رویش را بهار شرم بود
با حیا هنگامه نظاره او گرم بود
هوش مصنوعی: به یاد روزهایی میافتم که زیبایی او چنان دلربا بود که بهار هم از او شرم میکرد و دیدن او لحظهای پر از عشق و نشاط بود.
یک ته پیراهن آمد تا به کنعان باد مصر
بس که روی دشت از آواز زلیخا گرم بود
هوش مصنوعی: یکی از لبههای پیراهن به کنعان رسید، در حالی که باد مصر میوزید، چون صدای زلیخا در دشت به شدت شنیده میشد.

صائب