گنجور

شمارهٔ ۱۹۲

بوی خون از غنچه گل بر دماغم می خورد
سوده مشک از خط ریحان به داغم می خورد
زلف سنبل گرچه شد سر حلقه آشفتگان
پیچ و تاب رشک از دود چراغم می خورد
روی گرمی هرگز از داغ نمکسودم ندید
پنبه گر فرصت بیابد خون داغم می خورد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بوی خون از غنچه گل بر دماغم می خورد
سوده مشک از خط ریحان به داغم می خورد
هوش مصنوعی: بوی خون از گل‌های تازه، حس عجیبی را به من منتقل می‌کند و عطر مشک از روی ریحان، یاد و خاطره‌ای تلخ را در من زنده می‌کند.
زلف سنبل گرچه شد سر حلقه آشفتگان
پیچ و تاب رشک از دود چراغم می خورد
هوش مصنوعی: زلف سنبل اگرچه در میان آشفتگان قرار گرفته است، ولی زیبایی و جاذبه‌اش به قدری است که باعث حسادت من می‌شود و این حسادت از نور شمع و روشنایی آن ناشی می‌گردد.
روی گرمی هرگز از داغ نمکسودم ندید
پنبه گر فرصت بیابد خون داغم می خورد
هوش مصنوعی: هرگز از گرمایی که ناشی از درد و رنج است، سودی نبردم. پنبه، اگر فرصتی به دست آورد، به آرامی زخم دلم را می‌خورد و آن را تندتر می‌کند.