گنجور

شمارهٔ ۱۲۳

تبسمی که دهد یار ازان دهن جان است
میی که بوسه بر آن لب زد آب حیوان است
دمی که بی سخن عاشقی است شمشیرست
دلی که آب ز تیغی نخورده پیکان است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تبسمی که دهد یار ازان دهن جان است
میی که بوسه بر آن لب زد آب حیوان است
هوش مصنوعی: لبخندی که معشوق با آن لبانش می‌زند، جان‌افزاست و می‌خوردن از آن لب‌ها مانند نوشیدن آبی است که حیات را به بدن برمی‌گرداند.
دمی که بی سخن عاشقی است شمشیرست
دلی که آب ز تیغی نخورده پیکان است
هوش مصنوعی: لحظه‌ای که عاشقی بی‌سخن باشد، مانند شمشیری است که تیز و خطرناک است. دلی که از تیغی آبی نچشیده، مانند تیری است که به هدف نمی‌رسد.