غزل شمارهٔ ۹۹۷
خاکساری پشتبان ویرانه ما را بس است
بی سرانجامی نگهبان خانه ما را بس است
لشکر بیگانه ای این ملک را در کار نیست
آمد و رفت نفس ویرانه ما را بس است
ابر اگر چون برق، خشک از مزرع ما بگذرد
آبروی خود چو گوهر دانه ما را بس است
نقش در سیماب نتواند گرفتن خویش را
بی قراری بت شکن بتخانه ما را بس است
گنج در ویرانه صائب جمع سازد خویش را
از دو عالم گوشه ای ویرانه ما را بس است
غزل شمارهٔ ۹۹۶: نوخطی از تازه رویان جهان ما را بس استغزل شمارهٔ ۹۹۸: تلخی عالم شراب خوشگوار ما بس است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خاکساری پشتبان ویرانه ما را بس است
بی سرانجامی نگهبان خانه ما را بس است
هوش مصنوعی: تکیهگاه و حمایت از ویرانی که به دوش داریم، کافی است. دیگر نمیخواهیم که نگهبان بینتیجه و بیپایان خانهمان باشیم.
لشکر بیگانه ای این ملک را در کار نیست
آمد و رفت نفس ویرانه ما را بس است
هوش مصنوعی: سرزمین ما نیازی به لشکر بیگانه ندارد، فقط آمد و رفت نفس های ما کافی است تا ویرانی را حس کنیم.
ابر اگر چون برق، خشک از مزرع ما بگذرد
آبروی خود چو گوهر دانه ما را بس است
هوش مصنوعی: اگر ابر به سرعت و خشک از سرزمین ما بگذرد، برای ما کافی است که آبروی خود را مانند دانهای گرانبها حفظ کنیم.
نقش در سیماب نتواند گرفتن خویش را
بی قراری بت شکن بتخانه ما را بس است
هوش مصنوعی: نقش روی آب نمیتواند خود را به دست آورد، بیقراری ما در بتکده برای خود ما کافی است.
گنج در ویرانه صائب جمع سازد خویش را
از دو عالم گوشه ای ویرانه ما را بس است
هوش مصنوعی: صائب به ما میگوید که در دل ویرانیها و مشکلات، گنج و زیباییهای ارزشمندی وجود دارد. او از ما میخواهد که در این ویرانهها به دنبال آرامش و خویشسازی باشیم و در واقع، تنها یک گوشه از دنیا برای ما کافی است تا در آن به آرامش برسیم.