غزل شمارهٔ ۹۹۴
عشق را بی دست و پایی دست و پای دیگرست
راه گم کردن درین ره رهنمای دیگرست
بس که حسن شوخ او هر دم به رنگی می شود
چشم من در هر نظر محو لقای دیگرست
شسته رویان گرچه میشویند از دلها غبار
چهره خوبان نوخط را صفای دیگرست
ساده رویی را که عصمت دیده بانی کرده است
سبزه خط پرده شرم و حیای دیگرست
جامه گلگونی که می خواهم ز تیغش جان برم
هر کف خاکی ز کویش کربلای دیگرست
خون عاشق چون تواند دامن او را گرفت؟
نازک اندامی که هر دم در قبای دیگرست
این دل صد پاره من، همچو اوراق خزان
هر نفس در عالمی، هر دم به جای دیگرست
روزگار خوشدلی چون خنده گل بی بقاست
با گلاب تلخکامی ها وفای دیگرست
مرد را هر چند تنهایی کند کامل عیار
صحبت یاران یکدل کیمیای دیگرست
طعنه نا آشنایی گوشه گیران را مزن
کز جهان بیگانگان را آشنای دیگرست
چون خطایی از تو سر زد در پشیمانی گریز
کز خطا نادم نگردیدن خطای دیگرست
ترک دنیا کرده را بر فرق سر ترک کلاه
بر سپهر سروری بال همای دیگرست
گرچه می گردد علم هر کس که از دنیا گذشت
از دو عالم هر که برخیزد لوای دیگرست
در چنین بحری که موج اوست تیغ آبدار
خویش را فانی ندانستن فنای دیگرست
گرچه صائب آب حیوان می دهد عمر ابد
حفظ آب روی خود آب بقای دیگرست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق را بی دست و پایی دست و پای دیگرست
راه گم کردن درین ره رهنمای دیگرست
هوش مصنوعی: عشق بدون اینکه آدم را به جایی برساند، خودش یک نوع راهنمایی برای گم کردن مسیر است. در واقع، این احساس میتواند شما را به سمت چیزهایی راهنمایی کند که شاید در ابتدا در نظر نداشتهاید.
بس که حسن شوخ او هر دم به رنگی می شود
چشم من در هر نظر محو لقای دیگرست
هوش مصنوعی: هر لحظه زیبایی و شیطنت او به گونهای متفاوت جلوه میکند و به همین خاطر، چشمان من در هر نگاه، رازی جدید از ملاقات او را فراموش کرده و به زیبایی دیگری جذب میشود.
شسته رویان گرچه میشویند از دلها غبار
چهره خوبان نوخط را صفای دیگرست
هوش مصنوعی: اگرچه شستهشدگان از دلها غبار و کدورتها را دور میکنند، اما پاکی و زیبایی چهره کسانی که خوب و نو هستند، حال و هوای دیگری دارند.
ساده رویی را که عصمت دیده بانی کرده است
سبزه خط پرده شرم و حیای دیگرست
هوش مصنوعی: سادهلوحی را که معصومیت محافظت کرده، روی سبز و پردهای از شرم و حیا به همراه دارد.
جامه گلگونی که می خواهم ز تیغش جان برم
هر کف خاکی ز کویش کربلای دیگرست
هوش مصنوعی: جامهای رنگین که میخواهم از شدت درد و زخمهایش جان بدهم، هر ذره خاکی که از این کوچه میچینم، برایم یادآور کربلا و حماسهاش است.
خون عاشق چون تواند دامن او را گرفت؟
نازک اندامی که هر دم در قبای دیگرست
هوش مصنوعی: عاشق چگونه میتواند به معشوقش نزدیک شود و او را در آغوش بگیرد؟ معشوقی که هر لحظه با زیبایی و نازک اندامی خود در لباسهای جدید ظاهر میشود و دلها را میرباید.
این دل صد پاره من، همچو اوراق خزان
هر نفس در عالمی، هر دم به جای دیگرست
هوش مصنوعی: دل من که پر از غم و اندوه است، مانند برگههای پاییزی که در هر لحظه از جایی به جایی دیگر میافتند، هر نفس در حال تغییر و تحول است و به دنیایی جدید میرود.
روزگار خوشدلی چون خنده گل بی بقاست
با گلاب تلخکامی ها وفای دیگرست
هوش مصنوعی: زندگی شاد و خوشرو مانند خنده گل است که پایدار نیست، اما با وجود تلخیها و ناامیدیها، وفاداری و درستکاری چیز دیگری است.
مرد را هر چند تنهایی کند کامل عیار
صحبت یاران یکدل کیمیای دیگرست
هوش مصنوعی: مرد هرچقدر هم که تنها باشد، صحبت و همنشینی با یاران صمیمی و یکدل، ارزش و اهمیت زیادی دارد و شبیه به گنجی باارزش است.
طعنه نا آشنایی گوشه گیران را مزن
کز جهان بیگانگان را آشنای دیگرست
هوش مصنوعی: به دیگران خرده نگیر که آنها که دور از تو هستند، ارتباطاتی با دنیای دیگر دارند و ممکن است آشناهایی برایشان به شمار بیایند.
چون خطایی از تو سر زد در پشیمانی گریز
کز خطا نادم نگردیدن خطای دیگرست
هوش مصنوعی: اگر خطایی از تو سر زد، از پشیمانی فرار کن، زیرا اینکه از خطا پشیمان نشوی، خود یک خطای دیگر است.
ترک دنیا کرده را بر فرق سر ترک کلاه
بر سپهر سروری بال همای دیگرست
هوش مصنوعی: کسی که از دنیا فاصله گرفته و دلبسته آن نیست، در اوج مقام و افتخار قرار دارد و مانند کلاه بر سر، برای او ارزشی ویژه دارد. این شخص به عنوان یک فرشته به نظر میرسد و جایگاهش در آسمان سروری بالاتر از دیگران است.
گرچه می گردد علم هر کس که از دنیا گذشت
از دو عالم هر که برخیزد لوای دیگرست
هوش مصنوعی: زمانی که کسی از این دنیا میرود، علم و دانش او مانند پرچم به اهتزاز در میآید، ولی برای هر کسی که از دنیای دیگری برمیخیزد، حقیقت و واقعیت متفاوتی وجود دارد.
در چنین بحری که موج اوست تیغ آبدار
خویش را فانی ندانستن فنای دیگرست
هوش مصنوعی: در چنین دریا که امواجش به شدت در حال حرکت است، نادیده گرفتن تأثیر تیغ تیز و بران خود، به معنی نادیده گرفتن فنا و زوال دیگری است.
گرچه صائب آب حیوان می دهد عمر ابد
حفظ آب روی خود آب بقای دیگرست
هوش مصنوعی: هرچند که صائب بقا و زندگی طولانی را از آب حیات میداند و این آب میتواند عمر جاودانی به ما بدهد، ولی باید توجه داشت که زیبایی و جذابیت ظاهری و حفظ آبرو و ویژگیهای دیگر انسان، باعث ماندگاری و بقای واقعی او خواهد شد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۹۹۴ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1397/04/05 11:07
حمید رضا ایرج
گر چه صائب آب حیوان می دهد عمر ابد
حفظ آب روی خود آب بقای دیگرست
حفظ آب روی بنظرم همان حفظ رابطه عاشقانه با خدا و اشک و حال در مناجات های شبانه با خداست