غزل شمارهٔ ۹۸
نیست ماه و آفتابی آسمانِ عشق را
روشنی از آه باشد دودمانِ عشق را
فیضِ ماه نو ز شمشیرِ شهادت میبرند
خون حنای عید باشد کشتگانِ عشق را
از دلِ سرگشتهام هر ذرهای در عالمی است
اخترِ ثابت نباشد آسمانِ عشق را
غوطه زد حلاج در خون، این کمان را تا کشید
چون کند زه هر گرانجانی کمانِ عشق را؟
بوی این می آسمانها را به چرخ انداخته است
کیست تا بر سر کشد رطلِ گرانِ عشق را
رهنوردِ شوق آسایش نمیداند که چیست
سنگِ ره، منزل نگردد کاروانِ عشق را
نیست غیر از گرمرفتاری، درین ظلمت سرا
پیشِ پای خود چراغی شبروانِ عشق را
گرچه باشد آسمان سرحلقهٔ گردنکشان
هست چون خاتم به فرمان، قهرمانِ عشق را
نگسلد چون حلقهٔ زنجیر، داغِ او ز هم
میرسد نعمت مسلسل، میهمانِ عشق را
خار و گل یکرنگ باشد در جهانِ اتحاد
نیست فرق از یکدگر پیر و جوانِ عشق را
بر زمین چسبیدگان را شهپرِ معراج نیست
در نیابد هر گرانجانی مکانِ عشق را
گل عبث گوشی درین بستانسرا کرده است پهن
هر هواجویی نمیفهمد زبانِ عشق را
عالمی چون برگ شد خرجِ خزانِ بیبهار
تا که دریابد بهارِ بیخزانِ عشق را؟
در زمینِ شور، تخمِ خویش را باطل مکن
گوشِ زاهد نیست در خور، داستانِ عشق را
خار و خس را موجهٔ سیلاب گردد بال و پر
زینهار از کف مده صائب عنانِ عشق را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نیست ماه و آفتابی آسمانِ عشق را
روشنی از آه باشد دودمانِ عشق را
هوش مصنوعی: در آسمان عشق، نه ماهی وجود دارد و نه خورشیدی؛ روشنایی این آسمان از حسرت و آه حاصل میشود و نسل عشق به همین شکل ادامه دارد.
فیضِ ماه نو ز شمشیرِ شهادت میبرند
خون حنای عید باشد کشتگانِ عشق را
هوش مصنوعی: نور ماه نو از جانب شمشیر شهادت میتابد و خون شهیدان عشق باعث میشود که جشن عید رنگین و زیبا شود.
از دلِ سرگشتهام هر ذرهای در عالمی است
اخترِ ثابت نباشد آسمانِ عشق را
هوش مصنوعی: دل سرگشتهام، هر ذرهای از وجودم، در جهانی وجود دارد که ستارههای آن ثابت نیستند؛ یعنی در آسمان عشق، هیچ چیزی پایدار و ثابت نیست.
غوطه زد حلاج در خون، این کمان را تا کشید
چون کند زه هر گرانجانی کمانِ عشق را؟
هوش مصنوعی: حلاج در خون فرو رفت و کمان را در دست گرفت. آیا مثل این است که هر عاشق پرشوری کمان عشق را با قدرت کشیده باشد؟
بوی این می آسمانها را به چرخ انداخته است
کیست تا بر سر کشد رطلِ گرانِ عشق را
هوش مصنوعی: عطر این شراب تمام آسمانها را به حرکت درآورده است. چه کسی هست که بار سنگین عشق را به دوش بکشد؟
رهنوردِ شوق آسایش نمیداند که چیست
سنگِ ره، منزل نگردد کاروانِ عشق را
هوش مصنوعی: عاشق به خاطر شوق و آرزوها هیچگاه از راحتی و آسایش خبری ندارد، زیرا در مسیر عشق، مشکلات و چالشها مانند سنگهایی در راه هستند و در این مسیر، عشق به سوی مقصد نمیرسد.
نیست غیر از گرمرفتاری، درین ظلمت سرا
پیشِ پای خود چراغی شبروانِ عشق را
هوش مصنوعی: تنها چیزی که در این دنیای تاریک وجود دارد، مهربانی و محبت است که مانند چراغی درخشان، راه عشق را روشن میکند.
گرچه باشد آسمان سرحلقهٔ گردنکشان
هست چون خاتم به فرمان، قهرمانِ عشق را
هوش مصنوعی: اگرچه آسمان مقام و مرتبهی بالایی دارد، اما مانند خاتم که در دستان صاحبش است، تحت کنترل و فرمان قهرمان عشق قرار دارد.
نگسلد چون حلقهٔ زنجیر، داغِ او ز هم
میرسد نعمت مسلسل، میهمانِ عشق را
هوش مصنوعی: درد و احساس عمیق عشق مانند یک حلقه زنجیر است که نمیتواند پاره شود. این احساس همواره ادامه دارد و به عشقهایی که نصیب میشود، میرسد و آن را مثل یک نعمت پیوسته به میهمان ارائه میدهد.
خار و گل یکرنگ باشد در جهانِ اتحاد
نیست فرق از یکدگر پیر و جوانِ عشق را
هوش مصنوعی: در جهانِ اتحاد، خار و گل هیچ تفاوتی ندارند و عشق را نه به سن و سال، بل به یکدلیاش میشناسند.
بر زمین چسبیدگان را شهپرِ معراج نیست
در نیابد هر گرانجانی مکانِ عشق را
هوش مصنوعی: افرادی که به دنیای مادی و ظاهری وابستهاند، نمیتوانند به مقام و عالیمقامی عشق دست یابند؛ چرا که عشق در مکان و مرتبهای بالاتر از آنها قرار دارد و تنها کسانی که توانایی پرواز روحانی دارند میتوانند آن را درک کنند.
گل عبث گوشی درین بستانسرا کرده است پهن
هر هواجویی نمیفهمد زبانِ عشق را
هوش مصنوعی: در این باغ پر از زیبایی، گل زیبا به طور بیهودهای خود را گسترش داده است و هیچکس نمیتواند زبان عشق را درک کند.
عالمی چون برگ شد خرجِ خزانِ بیبهار
تا که دریابد بهارِ بیخزانِ عشق را؟
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که در زندگی مانند برگ پاییزی به نابودی برسد تا بتواند زیبایی و نشاط عشق را که هیچگاه کم نمیشود، درک کند؟
در زمینِ شور، تخمِ خویش را باطل مکن
گوشِ زاهد نیست در خور، داستانِ عشق را
هوش مصنوعی: در دنیایی که بیاحساس و بیعلاقگی حاکم است، تلاش نکن که عشق و احساسات عمیق خود را به دیگران نشان دهی؛ چرا که گوش کسانی که فقط به ظاهر روحانی و زاهدانه مینگرند، شنوندهی داستانهای عاشقانه نیست.
خار و خس را موجهٔ سیلاب گردد بال و پر
زینهار از کف مده صائب عنانِ عشق را
هوش مصنوعی: خار و خس در سیلابها و طوفانها آسیبپذیر میشوند، پس باید مراقب بود و اجازه نداد عشق کنترل را از دست بدهد.

صائب