غزل شمارهٔ ۹۶۰
درد بی درمان پیری منتهای دردهاست
مغز پوچ و رنگ زردش کهربای دردهاست
هیچ راهی چون به حق نزدیکتر از درد نیست
می برم غیرت به هر کس مبتلای دردهاست
کاسه دریوزه داغ است سر تا پای من
بس که هر عضو از وجود من گدای دردهاست
از جهان آب و گل امید آسایش خطاست
چار دیوار بدن مهمانسرای دردهاست
می کند آیینه خود را به ناخن صیقلی
سینه من بس که مشتاق لقای دردهاست
غوطه زد در خون خود دردی که پا در وی نهاد
سینه ما دردمندان کربلای دردهاست
گوشمال درد می سازد مسلمان نفس را
وای بر آن کس که کافر ماجرای دردهاست
چون کریم از میهمان سیری نمی باشد مرا
ناله ای گر می کنم گاهی صلای دردهاست
نیل چشم زخم باشد گنج را ویرانه ها
ورنه دل با این خرابی کی سزای دردهاست؟
می زنم چون مار نعل واژگون از پیچ و تاب
ورنه گنج عافیت در زیر پای دردهاست
می شود مایل به عاشق درد در هر جا که هست
جان سخت عاشقان آهن ربای دردهاست
درد ناقص را کند کامل، وجود کاملان
چهره زرین عاشق کیمیای دردهاست
نیست امروزی به ما پیوند درد و داغ عشق
از ازل صائب دل ما آشنای دردهاست
غزل شمارهٔ ۹۵۹: لنگر از صاحبدلان، شوخی ز خوبان خوشنماستغزل شمارهٔ ۹۶۱: خال یا در گوشه چشم است یا کنج لب است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درد بی درمان پیری منتهای دردهاست
مغز پوچ و رنگ زردش کهربای دردهاست
هوش مصنوعی: دردی که ناشی از پیری است، از تمام دردها سختتر و بیپاسخ است. مغز خسته و رنگ زرد آن، نشاندهندهی رنجهای فراوانی است که با آن دست و پنجه نرم کرده است.
هیچ راهی چون به حق نزدیکتر از درد نیست
می برم غیرت به هر کس مبتلای دردهاست
هوش مصنوعی: هیچ چیزی به اندازه درد نمیتواند ما را به حق و حقیقت نزدیک کند. من هم برای هر کسی که درگیر مشکلات و رنجهاست، ارزش و احترام خاصی قائل هستم.
کاسه دریوزه داغ است سر تا پای من
بس که هر عضو از وجود من گدای دردهاست
هوش مصنوعی: من به شدت تحت تأثیر دردها هستم، به گونهای که هر بخشی از وجودم به نوعی گدا و نیازمند دردی است که بر من سایه انداخته.
از جهان آب و گل امید آسایش خطاست
چار دیوار بدن مهمانسرای دردهاست
هوش مصنوعی: در این دنیا، امید به آرامش و راحتی یک اشتباه است، چون بدن انسان تنها یک محل موقتی برای تحمل و تجربه دردهاست.
می کند آیینه خود را به ناخن صیقلی
سینه من بس که مشتاق لقای دردهاست
هوش مصنوعی: آیینه به آرامی به سطح صاف سینهام نگاهی میاندازد، چرا که دلش به شدت خواهان دیدار با دردهاست.
غوطه زد در خون خود دردی که پا در وی نهاد
سینه ما دردمندان کربلای دردهاست
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف وضعیتی دردناک و عمیق میپردازد. فردی که رنج و درد را تجربه کرده، در خود غوطهور است، و این درد به اندازهای عمیق و قابل لمس است که به آن اشاره میشود. سینهی افرادی که به رنجها و مصائب دچار شدهاند، محل دردهای فراوانی است که در زندگیشان وجود دارد و در واقع، نماد بسترهای سخت و تلخ زندگی آنهاست.
گوشمال درد می سازد مسلمان نفس را
وای بر آن کس که کافر ماجرای دردهاست
هوش مصنوعی: درد و رنج باعث میشود که انسان مسلمان، نفس خود را تحت کنترل درآورد و از آن مراقبت کند. اما وای بر کسی که در این دردها و مشکلات، بدون توجه به الهیات و ایمان، فقط به زندگی دنیا مینگرد و کافر باقی میماند.
چون کریم از میهمان سیری نمی باشد مرا
ناله ای گر می کنم گاهی صلای دردهاست
هوش مصنوعی: وقتی که کریم و بخشندهای از میهمان خود خسته و سیر نمیشود، اگر گاهی شکایت و نالهای کنم، این ناله در حقیقت فریادی از دردهایم است.
نیل چشم زخم باشد گنج را ویرانه ها
ورنه دل با این خرابی کی سزای دردهاست؟
هوش مصنوعی: چشم زخم باعث افول و نابودی گنج و ثروت است؛ در غیر این صورت، با این همه ویرانی و خرابی، دل چگونه میتواند جوابگوی این همه درد باشد؟
می زنم چون مار نعل واژگون از پیچ و تاب
ورنه گنج عافیت در زیر پای دردهاست
هوش مصنوعی: من به سرعت و چالاکی حرکت میکنم مانند ماری که از روی نعل خود میگذرد، زیرا در زندگی اگر پیچ و تاب و دشواریها را نچشم، به آرامش و آسایش واقعی دست نخواهم یافت.
می شود مایل به عاشق درد در هر جا که هست
جان سخت عاشقان آهن ربای دردهاست
هوش مصنوعی: عاشقانی که به درد عشق دچارند، در هر مکان و زمانی به آن جذب میشوند و از سختیها و رنجهای عشق نمیگریزند.
درد ناقص را کند کامل، وجود کاملان
چهره زرین عاشق کیمیای دردهاست
هوش مصنوعی: درد ناقص با وجود کسانی که کامل و بینقص هستند، تکمیل میشود. چهره محبتآمیز و ارزشمند عاشق، مانند کیمیا، میتواند دردها را به نوعی تسکین دهد و ارزشمند کند.
نیست امروزی به ما پیوند درد و داغ عشق
از ازل صائب دل ما آشنای دردهاست
هوش مصنوعی: امروز هیچ ارتباطی بین ما و رنج و غم عشق وجود ندارد، زیرا دل ما از زمانهای دور با دردها آشناست.