گنجور

غزل شمارهٔ ۹۶

بر نمی آید مراد از کعبه گل عشق را
هست محراب دعا از رخنه دل عشق را
می چو خون گرم جوشد از ته دل عشق را
مطرب از خانه است چون مرغان بسمل عشق را
موج سازد خوش عنان دریای لنگردار را
از دویدن کی شود مانع سلاسل عشق را
حسن عالمگیر لیلی نیست در جایی که نیست
دامن صحرا غبار از عالم گل عشق را
می کند گرد یتیمی آب گوهر را زیاد
نیست در خاطر غبار از عالم گل عشق را
حسن و عشق صافدل آیینه یکدیگرند
می کند یکرنگی معشوق، یکدل عشق را
برق را خاشاک در زنجیر نتواند کشید
کی شکار خود کند دنیای باطل عشق را
پشت کردن بر دو عالم، رو به حق آوردن است
می برد این نعل وارون تا به منزل عشق را
گردش پرگار را در نقطه بیند خرده بین
در دل هر دانه خرمنهاست حاصل عشق را
می برد در سنگ، لعل از پرتو خورشید فیض
چشم بستن، از تماشا نیست حایل عشق را
از دل عاشق به منزل برنیاید خارخار
می شود سنگ فسان، چون موج، ساحل عشق را
وصل آب زندگانی در سیاهی بسته است
دامن شبهاست دامان وسایل عشق را
نیست پروای تماشا عاشقان را، ورنه هست
باغ های دلگشا در غنچه دل عشق را
عشق چون دریا به تلخی بود در عالم مثل
شکرستان ساخت آن شیرین شمایل عشق را
گرچه غیر از دل ندارد منزلی این راه دور
گر به ظاهر پای رفتارست در گل عشق را
ساده رویان چون زمین شور خصم دانه اند
جز غبار خط زمینی نیست قابل عشق را
دیدن عاشق دلی از سنگ خواهد سخت تر
هست از هر زخم، شمشیری حمایل عشق را
عشق رسوا آب سازد حسن شرم آلود را
چند چون پروانه سازی شمع محفل عشق را
موج را دست از عنان برداشت دریا و همان
حسن دوراندیش دارد در سلاسل عشق را
خودفروشان دیگر و آزادمردان دیگرند
نیست چشم خونبها از تیغ قاتل عشق را
جذبه دریا ندارد سیل را دست از عنان
اختیاری نیست در قطع مراحل عشق را
نعمت روی زمین ارزانی تن پروران
می کند سیر از دو عالم، خوردن دل عشق را
می کند زنجیر، فیل مست را دیوانه تر
می شود شور جنون بیش از سلاسل عشق را
دام راه خضر نتواند شدن موج سراب
دامن افشاندن ز دنیا نیست مشکل عشق را
پیش ازین عشق و جنون بازیچه اطفال بود
عشق بازی های صائب کرد کامل عشق را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر نمی آید مراد از کعبه گل عشق را
هست محراب دعا از رخنه دل عشق را
هوش مصنوعی: محبت و عشق حقیقی در دل انسان جا دارد و تنها به مکان‌های خاصی مانند کعبه یا مکان‌های عبادت محدود نمی‌شود. انسان می‌تواند در دلش برای عشق و محبت دعا کند و آن را درک کند.
می چو خون گرم جوشد از ته دل عشق را
مطرب از خانه است چون مرغان بسمل عشق را
هوش مصنوعی: شراب داغی از عمق دل به جوش می‌آید، و مانند پرندگان زخمی که در قفس هستند، عشق نیز از داغی درون خود خبر می‌دهد و به صدا درمی‌آید.
موج سازد خوش عنان دریای لنگردار را
از دویدن کی شود مانع سلاسل عشق را
هوش مصنوعی: موج دَرَیا که با خوشی و آزادی حرکت می‌کند، نمی‌تواند مانع دویدن و شوق عشق شود. بازداشتن عشق مانند زنجیرهایی است که نمی‌توانند احساسات عمیق را محدود کنند.
حسن عالمگیر لیلی نیست در جایی که نیست
دامن صحرا غبار از عالم گل عشق را
هوش مصنوعی: هستی زیبای لیلی در جایی که دامن صحرا غبار دارد، وجود ندارد. در واقع، زیبایی عشق مانند گلی است که در این غبار پنهان شده و به چشم نمی‌آید.
می کند گرد یتیمی آب گوهر را زیاد
نیست در خاطر غبار از عالم گل عشق را
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به احساس تنهایی و یتیمی اشاره می‌کند که مانند گرد و غبار در ذهن او باقی مانده است. او می‌گوید که عشق و زیبایی، مانند جوهر گرانبها، در دل او وجود دارد و با وجود غبارها و مشکلات، ارزش واقعی عشق از بین نمی‌رود. به عبارتی، حتی در میان دشواری‌ها، عشق همیشه در خاطر و دل باقی می‌ماند.
حسن و عشق صافدل آیینه یکدیگرند
می کند یکرنگی معشوق، یکدل عشق را
هوش مصنوعی: زیبایی و عشق مانند دو آینه هستند که یکدیگر را منعکس می‌کنند. عشق را معشوق با رنگ و درون خود یکسان می‌کند.
برق را خاشاک در زنجیر نتواند کشید
کی شکار خود کند دنیای باطل عشق را
هوش مصنوعی: برق و جلوه‌های درخشان را نمی‌توان با چیزهای بی‌اهمیت و کوچک محبوس کرد. عشق، با تمام زیبایی‌ها و پیچیدگی‌هایش، دنیایی باطل و فانی است که نمی‌توان آن را به سادگی به دام انداخت.
پشت کردن بر دو عالم، رو به حق آوردن است
می برد این نعل وارون تا به منزل عشق را
هوش مصنوعی: روی برگرداندن از هر آنچه که در این دنیا وجود دارد و توجه کردن به حقیقت، باعث می‌شود که انسان به آرامش و عشق واقعی دست یابد. این مسیر، یک نوع حرکت معکوس است که به انسان کمک می‌کند تا به مقصد عشق برسد.
گردش پرگار را در نقطه بیند خرده بین
در دل هر دانه خرمنهاست حاصل عشق را
هوش مصنوعی: چرخش پرگار را در نقطهٔ خاصی ببین، در دل هر دانه از خرمن‌ها می‌توان نتیجهٔ عشق را یافت.
می برد در سنگ، لعل از پرتو خورشید فیض
چشم بستن، از تماشا نیست حایل عشق را
هوش مصنوعی: خورشید با تابش نورش در دل سنگ‌های سخت، زیبایی و ارزش را می‌سازد. عشق به ما اجازه می‌دهد که با بستن چشم‌هایمان از دنیای ملموس فاصله بگیریم و به عمق احساسات و زیبایی‌های واقعی دست یابیم، بدون اینکه هیچ مانعی در این راه وجود داشته باشد.
از دل عاشق به منزل برنیاید خارخار
می شود سنگ فسان، چون موج، ساحل عشق را
هوش مصنوعی: دل عاشق نمی‌تواند از خود غم و درد را دور کند، همان‌طور که سنگ‌ها در برابر عواطف توفانی، شبیه امواج دریا بر ساحل عشق می‌شوند.
وصل آب زندگانی در سیاهی بسته است
دامن شبهاست دامان وسایل عشق را
هوش مصنوعی: رابطه‌ی عمیق و زندگی‌بخش عشق، در تاریکی و شب‌ها به وجود می‌آید و این شب‌ها همچون دامن وسیع عشق، زمینه‌ساز وصالی است که به زندگی همراه می‌آورد.
نیست پروای تماشا عاشقان را، ورنه هست
باغ های دلگشا در غنچه دل عشق را
هوش مصنوعی: عاشقان نگران تماشا نیستند، وگرنه در دل‌های عاشق، باغ‌هایی زیبا و دل‌انگیز از غنچه‌های عشق وجود دارد.
عشق چون دریا به تلخی بود در عالم مثل
شکرستان ساخت آن شیرین شمایل عشق را
هوش مصنوعی: عشق مانند دریا تلخ و دشوار است، اما در این جهان مانند محلی پر از شیرینی، آن چهره‌ای شیرین و زیبا از عشق را می‌سازد.
گرچه غیر از دل ندارد منزلی این راه دور
گر به ظاهر پای رفتارست در گل عشق را
هوش مصنوعی: هرچند که این سفر دشوار به نظر می‌رسد و به نظر می‌رسد که هیچ جایی برای دل نیست، اما اگر به ظاهر نگاه کنیم، در مسیر عشق، هر چه جلوتر می‌رویم، موانع و مشکلات را باید تحمل کنیم.
ساده رویان چون زمین شور خصم دانه اند
جز غبار خط زمینی نیست قابل عشق را
هوش مصنوعی: ساده‌دل‌ها مانند زمین خشک و شور، بی‌خاصیت هستند و فقط می‌توانند گرد و غبار را به نمایش بگذارند، و چیزی بیشتر از این برای عشق قابل قبول نیست.
دیدن عاشق دلی از سنگ خواهد سخت تر
هست از هر زخم، شمشیری حمایل عشق را
هوش مصنوعی: دیدن عاشقانی که دل‌های سنگی دارند، از هر زخم و آسیب سخت‌تر است؛ مانند زخمی که شمشیری به عشق بر دوش دارد.
عشق رسوا آب سازد حسن شرم آلود را
چند چون پروانه سازی شمع محفل عشق را
هوش مصنوعی: عشق به خوبی می‌تواند زیبایی را که شرم دارد، در معرض آشکار شدن قرار دهد. پس چرا مانند پروانه، خود را به شمع محبت نسپاریم و وارد دنیای عشق نشویم؟
موج را دست از عنان برداشت دریا و همان
حسن دوراندیش دارد در سلاسل عشق را
هوش مصنوعی: دریا اقدام به رها کردن موج‌ها کرده و همینطور زیبایی و عقلانیت عمیق خود را در زنجیرهای عشق حفظ کرده است.
خودفروشان دیگر و آزادمردان دیگرند
نیست چشم خونبها از تیغ قاتل عشق را
هوش مصنوعی: افرادی که خود را به دیگران می‌فروشند و آزادمردان در روزگار ما تفاوت زیادی دارند. در عشق، دیگر نمی‌توان انتظار داشت که با نگاه کردن به چهره قاتل، خونبهای آن را دریافت کرد.
جذبه دریا ندارد سیل را دست از عنان
اختیاری نیست در قطع مراحل عشق را
هوش مصنوعی: دریا نمی‌تواند سیل را مهار کند و در عشق، انسان اختیاری بر دوری و نزدیک شدن ندارد.
نعمت روی زمین ارزانی تن پروران
می کند سیر از دو عالم، خوردن دل عشق را
هوش مصنوعی: خداوند نعمت‌های زمین را به کسانی می‌دهد که به دنبال راحتی و لذت هستند، اما این نعمت‌ها آنها را به عشق و محبت درونشان هدایت می‌کند.
می کند زنجیر، فیل مست را دیوانه تر
می شود شور جنون بیش از سلاسل عشق را
هوش مصنوعی: زنجیر می‌سازد، فیل مست را دیوانه‌تر می‌کند و جنون او شدت می‌گیرد، بیشتر از زنجیرهای عشق.
دام راه خضر نتواند شدن موج سراب
دامن افشاندن ز دنیا نیست مشکل عشق را
هوش مصنوعی: در اینجا به این معناست که در عشق و محبت، سختی‌ها و چالش‌هایی وجود دارد که نمی‌توان به راحتی از آن‌ها عبور کرد. عشق واقعی نیازمند تلاش و صبر است و نمی‌توان به سادگی به آن دست یافت. دنیا پر از فریب و توهم است و باید با دقت و آگاهی به آن نگاه کرد.
پیش ازین عشق و جنون بازیچه اطفال بود
عشق بازی های صائب کرد کامل عشق را
هوش مصنوعی: قبل از این، عشق و جنون مانند اسباب بازی‌هایی برای بچه‌ها بود، اما صائب به شکلی کامل و واقعی به عشق پرداخته است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۶ به خوانش عندلیب