گنجور

غزل شمارهٔ ۹۵۸

صیقل آیینه ما گوشه ابروی ماست
عینک ما چون حباب از کاسه زانوی ماست
گرچه در صحرای امکان پای خواب آلوده‌ایم
لامکان پر گرد وحشت از رم آهوی ماست
از شبیخون اجل منصور ما را باک نیست
دار مانند کمان حلقه بر بازوی ماست
از کمینگاه حوادث طبل وحشت خورده ایم
کار پیکان می کند هر کس که در پهلوی ماست
غنچه سان هر چند سر در جیب خود دزدیده ایم
عطسه بی اختیار صبحدم از بوی ماست
فکر رنگین از بهار خاطر ما لاله ای است
مصرع برجسته سروی از کنار جوی ماست
گرچه ما صائب زبان لاف را پیچیده‌ایم
گوش بر هر جا که اندازند گفت و گوی ماست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صیقل آیینه ما گوشه ابروی ماست
عینک ما چون حباب از کاسه زانوی ماست
هوش مصنوعی: آینه‌ی ما با زیبایی ابروی‌مان جلا پیدا می‌کند، و عینک‌مان مانند حبابی از زانوی ماست.
گرچه در صحرای امکان پای خواب آلوده‌ایم
لامکان پر گرد وحشت از رم آهوی ماست
هوش مصنوعی: اگرچه در دنیای ممکنات به خواب و بی‌تحرکی هستیم، اما مکان نامحدود و ناشناخته ما را به وحشت انداخته است؛ چراکه روح و وجود ما همچون آهویی در حال فرار از ترس است.
از شبیخون اجل منصور ما را باک نیست
دار مانند کمان حلقه بر بازوی ماست
هوش مصنوعی: ما از حمله و حمله ناگهانی مرگ نگران نیستیم، چون زندگی‌مان مانند کمان است که بر روی بازوی ما قرار دارد.
از کمینگاه حوادث طبل وحشت خورده ایم
کار پیکان می کند هر کس که در پهلوی ماست
هوش مصنوعی: ما در انتظار خطرات و مشکلات هستیم و احساس امنیت نداریم. هر کسی که در کنار ماست، ممکن است به ما آسیب برساند.
غنچه سان هر چند سر در جیب خود دزدیده ایم
عطسه بی اختیار صبحدم از بوی ماست
هوش مصنوعی: هرچند با احتیاط و درسته‌ای از自己 محافظت کنیم، اما در صبح زود بوی خوش ما را نمی‌توان پنهان کرد و به طور ناخواسته خود را نشان می‌دهد.
فکر رنگین از بهار خاطر ما لاله ای است
مصرع برجسته سروی از کنار جوی ماست
هوش مصنوعی: خاطره‌ های زیبا و شاداب ما مانند لاله‌ای در بهار است و سرو ایستاده در کنار جوی، نمادی از برجستگی و زیبایی آن خاطرات است.
گرچه ما صائب زبان لاف را پیچیده‌ایم
گوش بر هر جا که اندازند گفت و گوی ماست
هوش مصنوعی: با این که ما به صائب به زبان لاف و گزاف می‌پردازیم، اما به هر طرف که گوش دهیم، گفت‌وگوی ما شنیده می‌شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۵۸ به خوانش عندلیب