گنجور

غزل شمارهٔ ۹۱۴

ای خوشه چین سنبل زلف تو مشک ناب
شبنم گدای گلشن حسن تو آفتاب
در محفل تو ناله فرامش کند سپند
در آتش تو گریه شادی کند کباب
از وصل گشت گریه من جانگدازتر
از آفتاب، تلخ شود بیشتر گلاب
دیوانه قلمرو صحرای وحشتیم
ما را سواد شهر بود آیه عذاب
بر دیده های پاک، روان است حکم عشق
هر شبنمی که هست، بود خرج آفتاب
پیوسته از هوای خود آزار می کشم
در خانه است دشمن من فرش چون حباب
دست از طمع بشوی که از شومی طمع
در حق خود دعای گدا نیست مستجاب
از عیب می فتد به هنر چشم ها پاک
از بحر تلخ، آب گهر می برد سحاب
شد غفلتم ز عمر سبکسیر بیشتر
سنگین نمود خواب مرا این صدای آب
شاهی که بر رعیت خود می کند ستم
مستی بود که می کند از ران خود کباب
زان دم که دید گوشه ابروی یار را
شد ماه عید ناخنه چشم آفتاب
صائب مکن توقع آسایش از جهان
دلهای آب کرده بود موج این سراب

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خوشه چین سنبل زلف تو مشک ناب
شبنم گدای گلشن حسن تو آفتاب
هوش مصنوعی: ای خوشه‌چین سنبل زلف تو، همانند مشکی خالص است که در شبنم نشسته، و گدای گلشن حسن تو، همچون آفتاب است.
در محفل تو ناله فرامش کند سپند
در آتش تو گریه شادی کند کباب
هوش مصنوعی: در جمع تو، درخت سپند می‌سوزد و ناله می‌زند، و در آتش عشق تو، کباب به شادی می‌خندد.
از وصل گشت گریه من جانگدازتر
از آفتاب، تلخ شود بیشتر گلاب
هوش مصنوعی: وقتی که به معشوق نزدیک می‌شوم، درد و گریه‌ام از تابش آفتاب هم سخت‌تر می‌شود و این نزدیکی باعث می‌شود شیرینی و زیبایی زندگی‌ام بیشتر تلخ به نظر برسد.
دیوانه قلمرو صحرای وحشتیم
ما را سواد شهر بود آیه عذاب
هوش مصنوعی: ما در دنیای پرهراس و نگرانی زندگی می‌کنیم و همچنان که دیوانگان هستیم، دلمان می‌خواهد از این وضعیت رهایی یابیم. اما ما به شناخت و آگاهی از عذاب‌هایی که در این زندگی وجود دارد، آشنا هستیم.
بر دیده های پاک، روان است حکم عشق
هر شبنمی که هست، بود خرج آفتاب
هوش مصنوعی: عشق مانند شبنم روی چشمان پاک و بی‌آلایش نشسته است و هر شبنم، نشانه‌ای از روشنایی و نور آفتاب است که به زندگی می‌بخشد.
پیوسته از هوای خود آزار می کشم
در خانه است دشمن من فرش چون حباب
هوش مصنوعی: همیشه از خواسته‌ها و آرزوهای خود رنج می‌برم. در خانه‌ی من، فرشی به رنگ حباب وجود دارد که نماد دشمنی با من است.
دست از طمع بشوی که از شومی طمع
در حق خود دعای گدا نیست مستجاب
هوش مصنوعی: از آرزوی بی‌جا دست بکش، زیرا طمع می‌تواند بدی‌هایی برایت به‌دنبال داشته باشد و در حق خود دعای یک گدا هم به اجابت نخواهد رسید.
از عیب می فتد به هنر چشم ها پاک
از بحر تلخ، آب گهر می برد سحاب
هوش مصنوعی: از عیب و نقص های زندگی انسان به هنر و زیبایی می‌رسد. هنگامی که چشم‌ها از تلخی‌ها و مشکلات زندگی دور شوند، مانند ابر که آب با ارزش و گرانبها را از دریا می‌برد.
شد غفلتم ز عمر سبکسیر بیشتر
سنگین نمود خواب مرا این صدای آب
هوش مصنوعی: زمانی که از عمر کوتاه خود غافل شدم، خواب سنگینی بر من چیره شد و صدای آب این خواب را تقویت کرد.
شاهی که بر رعیت خود می کند ستم
مستی بود که می کند از ران خود کباب
هوش مصنوعی: سلطانی که بر ملت خود ظلم می‌کند، مانند فرد هوسبازی است که از گوشت خود غذا درست می‌کند.
زان دم که دید گوشه ابروی یار را
شد ماه عید ناخنه چشم آفتاب
هوش مصنوعی: از زمانی که گوشه ابروی محبوبم را دیدم، ماه عید از زیبایی و درخشانی چشمان آفتاب کم رنگ‌تر شد.
صائب مکن توقع آسایش از جهان
دلهای آب کرده بود موج این سراب
هوش مصنوعی: از دنیا توقع آرامش نداشته باش، زیرا دل‌ها همچون آب در دستان ما هستند و این دنیای فریبنده مانند سرابی است که در آن آرامش واقعی یافت نمی‌شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۱۴ به خوانش عندلیب