گنجور

غزل شمارهٔ ۹۱۳

از اشک بلبل است رگ تلخی گلاب
نادان کند حواله ز غفلت به آفتاب
از روی آتشین تو دل آب می شود
از روی آفتاب شود چشم اگر پر آب
نتوان به هیچ وجه عنانش نگاه داشت
حسنی که شد ز حلقه خط پای در رکاب
از نازکی به موی میانش نمی رسد
هر چند زلف بیش کند مشق پیچ و تاب
در ابر از آفتاب توان فیض بیش برد
ما می بریم لذت دیدار از نقاب
از موجه سراب شود بیش تشنگی
پروانه را خنک نشود دل ز ماهتاب
اشک ندامت است سیه کار را فزون
در تیرگی زیاده بود ریزش سحاب
موی سفید ریشه طول امل بود
در شوره زار بیش بود موجه سراب
آرام نیست آبله پایان شوق را
مانع نگردد از حرکت آب را حباب
همت عطای خویش نگیرد ز سایلان
یاقوت و لعل رنگ نبازد ز آفتاب
در رد سایلند بزرگان زبان دراز
باشد دلیر کوه گرانسنگ در جواب
گر نیست نشأه سخن افزون ز می، چرا
مستی شود زیاده ز گفتار در شراب؟
در روی آفتاب توان بی حجاب دید
نتوان دلیر روی ترا دید از حجاب
بی مهری سپهر سیه دل به نیکوان
روشن شد از گرفتگی ماه و آفتاب
کامل عیار نیست به میزان دوستی
هر کس که هم خمار نگردد به هم شراب
مویش به روزگار جوانی شود سفید
چون نافه خون خویش کند هر که مشک ناب
این روی شرمناک که من دیده ام ز یار
صائب ز خط عجب که برون آید از حجاب

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از اشک بلبل است رگ تلخی گلاب
نادان کند حواله ز غفلت به آفتاب
هوش مصنوعی: رگ تلخی گلاب به خاطر اشک‌های بلبل است و انسانی نادان غفلت کرده و راه را به سمت آفتاب می‌فرستد.
از روی آتشین تو دل آب می شود
از روی آفتاب شود چشم اگر پر آب
هوش مصنوعی: از زیبایی‌های سوزان تو، دل مثل آب گرم می‌شود و اگر چشمانم پر از اشک شود، مانند آفتابی که بر دل می‌تابد، این اشک‌ها هم به خاطر زیبایی توست.
نتوان به هیچ وجه عنانش نگاه داشت
حسنی که شد ز حلقه خط پای در رکاب
هوش مصنوعی: نمی‌توان به هیچ طریقی کنترل کرد آن زیبایی که با یک خطا به افساری در دست و پا افتاده است.
از نازکی به موی میانش نمی رسد
هر چند زلف بیش کند مشق پیچ و تاب
هوش مصنوعی: به خاطر نازکی موی وسط سرش، کسی نمی‌تواند به آن دست پیدا کند، حتی اگر زلفش را به زیبایی و پیچ و تاب بیاراید.
در ابر از آفتاب توان فیض بیش برد
ما می بریم لذت دیدار از نقاب
هوش مصنوعی: در سایه ابرها، از تابش آفتاب می‌توان بهره‌های بیشتری برد، ما نیز از دیدار لذت می‌بریم، هر چند که دیدارمان به واسطه یک پوشش یا حجاب باشد.
از موجه سراب شود بیش تشنگی
پروانه را خنک نشود دل ز ماهتاب
هوش مصنوعی: برخی از موجودات، به خصوص پروانه‌ها، به‌دلیل زیبایی و جذابیت نور ماه و سراب، در پی ارضای تشنگی خود به سراب می‌روند. اما در واقع این سراب نمی‌تواند آنها را سیراب کند و دل آن‌ها را از زیبایی آن نور سرد بکند. در حقیقت، این جست و جو برای سیراب شدن، نتیجه‌ای جز افزایش تشنگی و ناامیدی نخواهد داشت.
اشک ندامت است سیه کار را فزون
در تیرگی زیاده بود ریزش سحاب
هوش مصنوعی: اشک‌های پشیمانی فرد گناهکار به اندازه بارش باران در روزهای تاریک است و احساس ندامت او در این لحظات بسیار بیشتر می‌باشد.
موی سفید ریشه طول امل بود
در شوره زار بیش بود موجه سراب
هوش مصنوعی: موهای سفید نشانه طولانی شدن عمر و آرزوهای دست نیافتنی است، مانند آب دریاست که در زمین‌های نمک‌زار ظاهر می‌شود و واقعی نیست.
آرام نیست آبله پایان شوق را
مانع نگردد از حرکت آب را حباب
هوش مصنوعی: آبله نمی‌تواند مانع شوق و اشتیاق شود و حتی با وجود این مانع، حرکت و جنبش آب همچنان ادامه دارد. حباب‌ها نشان‌دهنده‌ی این حرکت و سرزندگی هستند.
همت عطای خویش نگیرد ز سایلان
یاقوت و لعل رنگ نبازد ز آفتاب
هوش مصنوعی: کوشش و اراده‌ی انسان نمی‌تواند از دیگران هدیه بگیرد و مانند یاقوت و لعل تحت تأثیر نور آفتاب محو و کم‌رنگ نمی‌شود.
در رد سایلند بزرگان زبان دراز
باشد دلیر کوه گرانسنگ در جواب
هوش مصنوعی: در برابر سکوت، بزرگان به بیان افکار و نظرات خود می‌پردازند، همانطور که دلیران در مقابل چالش‌ها و موانع، با قدرت و استقامت پاسخ می‌دهند.
گر نیست نشأه سخن افزون ز می، چرا
مستی شود زیاده ز گفتار در شراب؟
هوش مصنوعی: اگر خاصیت و اثر گفتار از شراب بیشتر نیست، پس چرا انسان وقتی درباره شراب صحبت می‌کند، بیشتر مست و شیدا می‌شود؟
در روی آفتاب توان بی حجاب دید
نتوان دلیر روی ترا دید از حجاب
هوش مصنوعی: در نور آفتاب نمی‌توان با درد و حجب و حیا به چهرهٔ دلیر تو نگاه کرد.
بی مهری سپهر سیه دل به نیکوان
روشن شد از گرفتگی ماه و آفتاب
هوش مصنوعی: جفا و بی‌محبتی آسمان تاریک نسبت به انسان‌های نیکو، با تاریکی و کسوف ماه و خورشید روشن شد.
کامل عیار نیست به میزان دوستی
هر کس که هم خمار نگردد به هم شراب
هوش مصنوعی: هر کس که در دوستی سنجیده نشود و به همدلی نرسد، نمی‌تواند به طول واقعی عشق و دوستی دست یابد.
مویش به روزگار جوانی شود سفید
چون نافه خون خویش کند هر که مشک ناب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در دوره جوانی، موهای انسان به رنگ سفید در می‌آید، مانند کرکی که در جوانی قرمز است و به آنجا می‌رسد که فقط کسانی می‌توانند خود را در این مسیر نگه دارند که ویژگی‌های خوب و ناب داشته باشند.
این روی شرمناک که من دیده ام ز یار
صائب ز خط عجب که برون آید از حجاب
هوش مصنوعی: من چهره شرمگین یار را دیده‌ام و از این خطی که بر چهره‌اش نقش بسته، شگفت‌زده‌ام که چطور چنین زیبایی از پرده حجاب بیرون آمده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۱۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1399/05/28 11:07
امیر

درود
دوستان میشه یکی معنی بیت
کامل عیار نیست به میزان دوستی
هر کس که هم خمار نگردد به هم شراب
رو شرح بدهد

1399/06/31 13:08
مظفر محمدی الموتی خشکچالی


کامل عیار نیست به میزان دوستی / هر کس که هم‌خمار نگردد، به‌هم شراب:
✍ اگر دوستی‌ها را، میزان و ترازو قرار دهیم، هرکسی که ادعای دوستی می‌کند (و با دوستی هم‌پیاله و همنشین و همراه است)، و با مستیِ آن دوست، او هم، خمار نمی‌شود، آن دوست، عیارِ دوستی‌اش، کامل نیست و دوستی خوب نیست. یعنی: اگر دوستی، حالتی خاص داشته، آن دیگری که ادعای دوستی می‌کند، باید آن حالات، به او هم سرایت کند؛ و اگر او، شراب خورده است، تو هم، باید مست شوی.