گنجور

غزل شمارهٔ ۹۰

روح پاک من کند پاکیزه گوهر تیغ را
مشک گردد خون من در ناف جوهر تیغ را
خون گرمم گر شود در دل مصور تیغ را
موی آتش دیده گردد زلف جوهر تیغ را
بس که آن بیدادگر در قتل من دارد شتاب
شیون زنجیر می‌آید ز جوهر تیغ را
گر شود در کشتن من گرم قاتل، دور نیست
خون گرمم می‌کند بال سمندر تیغ را
برنمی‌آید به آن مژگان خواب‌آلود صبر
می‌کند فرمانروا در سنگ، لنگر تیغ را
هیچ خضری نیست سالک را به از صدق طلب
از برش بهتر نباشد هیچ شهپر تیغ را
ساده لوحان زود می‌گیرند رنگ همنشین
پیچ و تاب آن کمر دارد به جوهر تیغ را
از شبستان عدم چون صبح طالع تا شدم
سینه من بود میدان سراسر تیغ را
زنگ کلفت از دل من گریه نتوانست برد
پاک نتوان ساختن با دامن تر تیغ را
عشق سرکش وقت استغنا بود خونریزتر
مد احسان در کشش باشد رساتر تیغ را
مد عمر جاودان، تیر شهابی بیش نیست
گر به این تمکین برآرد آن ستمگر تیغ را
بس که خون گرم من جوشید با شمشیر او
حلقهٔ بیرونِ در گردید جوهر تیغ را
در گذر از کشتنم کز جوش خون گرم من
می‌شود سوراخ ها در دل چو مجمر تیغ را
سر مپیچ از بی دلی زنهار ازان بیدادگر
کان بهشتی روی سازد آب کوثر تیغ را
زان نگردد کند شمشیرش که آن بیدادگر
می‌دهد از هر نگاهی آب دیگر تیغ را
بگذر از آزار من، کز سخت جانی کرده‌ام
زیر تیغ انگشت زنهاری مکرر تیغ را
می‌کند بی‌تابی گوهر صدف را سینه چاک
کرد چون مقراض خون من دو پیکر تیغ را
گر نریزد عشق خون عقل را از عجز نیست
داغ نامردی است خون صید لاغر تیغ را
دعوی خون با بتان کم کن که این سنگین دلان
پاک می‌سازند با دامان محشر تیغ را
عالمی چون زخم آغوش طمع وا کرده‌اند
تا کجا خواباند آن مژگان کافر تیغ را
آب را از تشنگان کافر نمی‌دارد دریغ
چند خواهی داشت در زنجیر جوهر تیغ را
پیش ازین، چندین به خون اهل دین راغب نبود
شد به عهدت بر میان زنار، جوهر تیغ را
قهرمان عشق بر گردنفرازان غالب است
کیست تا آرد برون، از دست حیدر تیغ را
خشکسال التفات از بس که دارد تشنه‌م
مد احسان می‌شمارم زان ستمگر تیغ را
بس کز آب زندگانی چین ابرو دیده‌ام
بی محابا می‌کشم چون زخم در بر تیغ را
جوهر ذاتی بود از لعل و گوهر بی نیاز
بر برش یک مو نیفزاید ز زیور تیغ را
چون شهادت، دولتی در عالم ایجاد نیست
عاشقان بال هما دانند بر سر تیغ را
از چراغ عمر تا دامان محشر برخورد
هر که چون خورشید تابان ساخت افسر تیغ را
رو مگردان از دم شمشیر چون جوهر که هست
صد بشارت در لب خاموش مضمر تیغ را
گرچه پیش راه دشمن شمع بردن رسم نیست
ما ز خون گرم می‌گردیم رهبر تیغ را
صائب از زخم زبان چون بید می‌لرزم به خود
من که چون جوهر کنم بالین و بستر تیغ را
راه دین دارد خطر بسیار صائب، زان خطیب
می‌برد با خویشتن دایم به منبر تیغ را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روح پاک من کند پاکیزه گوهر تیغ را
مشک گردد خون من در ناف جوهر تیغ را
هوش مصنوعی: روح پاک من، گوهر تیغ را به پاکیزگی تبدیل می‌کند. خون من در دل این تیغ مانند مشک می‌شود، به طوری که عطر و بویی دلپذیر پیدا می‌کند.
خون گرمم گر شود در دل مصور تیغ را
موی آتش دیده گردد زلف جوهر تیغ را
هوش مصنوعی: اگر خون من در دل سرخ شود، مویی که شبیه آتش است، زلفی را که چکیده‌ای از تیغ است، به تصویر می‌کشد.
بس که آن بیدادگر در قتل من دارد شتاب
شیون زنجیر می‌آید ز جوهر تیغ را
هوش مصنوعی: بیدادگری که در کشتن من عجله دارد، صدای زنجیر به علت تیزی تیغش به گوش می‌رسد.
گر شود در کشتن من گرم قاتل، دور نیست
خون گرمم می‌کند بال سمندر تیغ را
هوش مصنوعی: اگر قاتل در کشتن من گرم و اقدام کند، خون گرم من دور نیست، که مانند پرنده‌ای بال‌دار، تیغ را نیز گرم می‌کند.
برنمی‌آید به آن مژگان خواب‌آلود صبر
می‌کند فرمانروا در سنگ، لنگر تیغ را
هوش مصنوعی: چشمان خواب‌آلود و لطیف نمی‌توانند از جایشان بلند شوند، در حالی که در سکوت و استواری، قدرتی از درون در انتظار فرصت است تا خود را نشان دهد.
هیچ خضری نیست سالک را به از صدق طلب
از برش بهتر نباشد هیچ شهپر تیغ را
هوش مصنوعی: هیچ چیز برای راه‌یاران بهتر از صداقت در جستجو نیست، زیرا این صداقت از هر پرواز و حرکت تند و تیز به سوی هدف، ارزشمندتر است.
ساده لوحان زود می‌گیرند رنگ همنشین
پیچ و تاب آن کمر دارد به جوهر تیغ را
هوش مصنوعی: ساده‌دل‌ها به سرعت تحت تأثیر کسانی که در کنارشان هستند قرار می‌گیرند و جذابیت و فریبندگی آن‌ها می‌تواند تأثیر زیادی بر روح و شخصیت آن‌ها بگذارد.
از شبستان عدم چون صبح طالع تا شدم
سینه من بود میدان سراسر تیغ را
هوش مصنوعی: زمانی که از تاریکی شب وجود بیرون آمدم و به روشنی صبح رسیدم، احساس کردم که در سینه‌ام فضای گسترده‌ای هست که پر از تیزی و چالش‌هاست.
زنگ کلفت از دل من گریه نتوانست برد
پاک نتوان ساختن با دامن تر تیغ را
هوش مصنوعی: این بیت به بیان احساسات و عواطف عمیق اشاره دارد. گوینده از درد و رنجی صحبت می‌کند که از دلش بر می‌خیزد و می‌گوید حتی اگر گریه کند، نمی‌تواند این درد را از دلش خارج کند. همچنین به این نکته می‌پردازد که پاک کردن یا فراموش کردن زخم‌ها و شکست‌ها کاری دشوار است و به سادگی نمی‌توان آنها را نادیده گرفت. در واقع، او احساسات عمیق و زخم‌های روحی را با تصویرسازی‌هایی از زنگ و تیغ به تصویر می‌کشد.
عشق سرکش وقت استغنا بود خونریزتر
مد احسان در کشش باشد رساتر تیغ را
هوش مصنوعی: عشق در زمان‌هایی که انسان احساس نیاز نمی‌کند، قوی‌تر و خطرناک‌تر از همیشه است. در چنین حالاتی، محبت و نیکی به دیگران نیز تأثیر بیشتری دارد، به گونه‌ای که مانند تیغی تیز احساسات را برمی‌انگیزد.
مد عمر جاودان، تیر شهابی بیش نیست
گر به این تمکین برآرد آن ستمگر تیغ را
هوش مصنوعی: عمر طولانی و ابدی فقط به اندازه یک تیر شهاب است، اگر ستمگری به قدرت خود بیندیشد، مانند تیغی می‌شود که در دست او است.
بس که خون گرم من جوشید با شمشیر او
حلقهٔ بیرونِ در گردید جوهر تیغ را
هوش مصنوعی: به قدری احساسات و خشم من با ضربه‌های شمشیر او شعله‌ور شد که حلقه‌ای از خونی که بر زمین ریخت، دور در را در بر گرفت.
در گذر از کشتنم کز جوش خون گرم من
می‌شود سوراخ ها در دل چو مجمر تیغ را
هوش مصنوعی: در مسیر کشتنم، خون گرم من باعث می‌شود که در دل سوراخ‌هایی ایجاد شود، مانند اثر تیغ بر روی مجمر.
سر مپیچ از بی دلی زنهار ازان بیدادگر
کان بهشتی روی سازد آب کوثر تیغ را
هوش مصنوعی: از بی‌حالی و ناامیدی روی برنتاب، که این ستمگر همان کسی است که می‌تواند چهره بهشتی بسازد و با تیغی که چون آب کوثر است، به شدت به کسی آسیب برساند.
زان نگردد کند شمشیرش که آن بیدادگر
می‌دهد از هر نگاهی آب دیگر تیغ را
هوش مصنوعی: این شخص با ظلم و ستمی که انجام می‌دهد، نمی‌تواند قدرت و توانایی شمشیرش را از دست بدهد، زیرا او به هر نگاهی و از هر جهتی، بر تیغ خود رونق و شدت می‌بخشد.
بگذر از آزار من، کز سخت جانی کرده‌ام
زیر تیغ انگشت زنهاری مکرر تیغ را
هوش مصنوعی: از آزار من درگذران، زیرا به خاطر شجاعتی که دارم، بارها زیر تیغ قرار گرفته‌ام.
می‌کند بی‌تابی گوهر صدف را سینه چاک
کرد چون مقراض خون من دو پیکر تیغ را
هوش مصنوعی: احساس شدید و بی‌تابی همچون درخشش یک الماس درون صدف باعث می‌شود که صدف خود را بشکافد. به همین ترتیب، درد و رنج من مانند دو تکه تیغ به من صدمه می‌زند.
گر نریزد عشق خون عقل را از عجز نیست
داغ نامردی است خون صید لاغر تیغ را
هوش مصنوعی: اگر عشق نتواند عقل را به خاطر ناتوانی به گریه وادارد، پس داغی که بر دل می‌نشیند، نشانه‌ی نامردی است. خون صید لاغر که زیر تیغ قرار دارد.
دعوی خون با بتان کم کن که این سنگین دلان
پاک می‌سازند با دامان محشر تیغ را
هوش مصنوعی: شکایت و دشمنی با بت‌ها را کاهش بده، زیرا این دل‌های سنگین به‌زودی در روز قیامت با تیغ خود، پاکی و نیکی را به نمایش خواهند گذاشت.
عالمی چون زخم آغوش طمع وا کرده‌اند
تا کجا خواباند آن مژگان کافر تیغ را
هوش مصنوعی: جهانی مانند زخمی در آغوش آرزوها باز شده است و نمی‌داند تا کجا می‌تواند آن مژگان کافر را که مانند تیغی تند هستند، بخواباند.
آب را از تشنگان کافر نمی‌دارد دریغ
چند خواهی داشت در زنجیر جوهر تیغ را
هوش مصنوعی: آب جلوی تشنگان کافر گرفته نمی‌شود. پس چقدر می‌توانی از جوهر تیغ کم داشته باشی وقتی که در زنجیر است؟
پیش ازین، چندین به خون اهل دین راغب نبود
شد به عهدت بر میان زنار، جوهر تیغ را
هوش مصنوعی: قبل از این، بسیاری از کسانی که به دین علاقه‌مند بودند، خون اهل دین را نمی‌ریختند، اما حالا که به عهد و پیمان خود پایبند هستی، قساوت قلبشان مانند زر و جواهر تیز شده است.
قهرمان عشق بر گردنفرازان غالب است
کیست تا آرد برون، از دست حیدر تیغ را
هوش مصنوعی: عاشق واقعی بر افرادی که خود را بالا می‌دانند، پیروز می‌شود. چه کسی می‌تواند شمشیر حیدر را از دست او خارج کند؟
خشکسال التفات از بس که دارد تشنه‌م
مد احسان می‌شمارم زان ستمگر تیغ را
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر از شدت تشنگی و خشک‌سالی سخن می‌گوید و به وضوح احساس کم‌محلی و بی‌مهری را از جانب کسی که ظالم به نظر می‌رسد، بیان می‌کند. او به خاطر نیاز و دشواری‌هایش، هر احسانی را که دریافت می‌کند، ارزشمند و قابل توجه می‌شمارد. در واقع، شاعر به نوعی ناامیدی و فشار روحی اشاره دارد که ناشی از ناآرامی‌ها و مشکلاتی است که با آن مواجه است.
بس کز آب زندگانی چین ابرو دیده‌ام
بی محابا می‌کشم چون زخم در بر تیغ را
هوش مصنوعی: از زندگی با عشق و زیبایی‌های آن بسیار دیده‌ام، بی‌پروا و بدون ترس، مانند زخمی که بر تیغ می‌زنند، ادامه می‌دهم.
جوهر ذاتی بود از لعل و گوهر بی نیاز
بر برش یک مو نیفزاید ز زیور تیغ را
هوش مصنوعی: ماهیت اصلی او همانند لعل و جوهر ارزشمند است و نیازی به زیورآلات ندارد، چرا که زیبایی او به خودی خود کامل و بی‌نظیر است.
چون شهادت، دولتی در عالم ایجاد نیست
عاشقان بال هما دانند بر سر تیغ را
هوش مصنوعی: محبت و عشق به حقیقت و خداوند، برای عاشقان به نوعی حالت خاص و برتری ایجاد می‌کند. آنها مانند پرندگانی که بال دارند، می‌توانند از خطرات و چالش‌ها عبور کنند و بر سختی‌ها غلبه کنند. پس در دنیا، هیچ قدرت و سلطنتی به اندازه عشق و فدای دل در مقابل مشکلات وجود ندارد.
از چراغ عمر تا دامان محشر برخورد
هر که چون خورشید تابان ساخت افسر تیغ را
هوش مصنوعی: هر کس که در زندگی خود مانند خورشید درخشان و درخشان عمل کرده باشد، از زمان زندگی‌اش تا روز حساب و محشر مورد احترام و توجه قرار خواهد گرفت.
رو مگردان از دم شمشیر چون جوهر که هست
صد بشارت در لب خاموش مضمر تیغ را
هوش مصنوعی: به انسانی که در خطر است و در حالتی حساس قرار دارد، نباید بی‌توجهی کرد. در سکوت و آرامش ظاهری او، ممکن است که امیدها و بشارت‌های زیادی نهفته باشد، درست مانند تیغی که به رغم بی‌صدا بودنش، قدرت و تهدیدی پنهان در خود دارد. بنابراین، بهتر است به جزئیات و حالت‌های پنهان او توجه کنیم تا از نکات مثبت موجود در موقعیت‌های دشوار بهره‌مند شویم.
گرچه پیش راه دشمن شمع بردن رسم نیست
ما ز خون گرم می‌گردیم رهبر تیغ را
هوش مصنوعی: اگرچه بردن شمع در مسیر دشمن عادت نیست، اما ما با خون گرم خود، مسیر تیغ را روشن می‌کنیم.
صائب از زخم زبان چون بید می‌لرزم به خود
من که چون جوهر کنم بالین و بستر تیغ را
هوش مصنوعی: من از زخم زبان دیگران به شدت می‌لرزم، مانند درخت بیدی که در باد می‌لرزد. اما خودم به قدری قوی هستم که می‌توانم مانند یک ریشه محکم، تیغ‌ها را با قدرت تحمل کنم و بر مشکلات غلبه کنم.
راه دین دارد خطر بسیار صائب، زان خطیب
می‌برد با خویشتن دایم به منبر تیغ را
هوش مصنوعی: راه دین پر از خطرات زیادی است، بنابراین آن خطیب همیشه باید با احتیاط و تیزبینی در سخنرانی‌هایش حاضر شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۰ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/03/25 02:05
امید سلماسی

ما ز خون گرم می گردیم رهبر تیغ را صحیح نیست ، صحیح ایم مصرع به شکل زیر است: ما ز خون گرمِ «می» کردیم رهبر تیغ را

1395/03/25 03:05
سیدمحمد

امید جان ، مثل اینکه مانای بیت را متوجه نشدی که ایراد میگیری ، همان می گردیم ، درست است
زنده باشی

1396/10/24 14:12
کاظم اکبری - دبیر ادبیات

سلام - نظر استاد امید سلماسی صائب تر است