گنجور

غزل شمارهٔ ۸۸۲

چشم عاشق خاک کوی دلستان بیند به خواب
هر چه هر کس در نظر دارد، همان بیند به خواب
گل که در بیداری دولت غم بلبل نخورد
ناله مستانه اش را در خزان بیند به خواب
هر کسی را صبح امیدی است در دلهای شب
تشنه آب و خواجه زر، سگ استخوان بیند به خواب
دل ز یاد زلف زد بر کوچه دیوانگی
مست گردد فیل چون هندوستان بیند به خواب
جان چنان وحشت نکرد از تن که رو واپس کند
گرد یوسف را دگر این کاروان بیند به خواب
از دل بیدار، عارف می کند سیر بهشت
زاهد کوتاه بین باغ جنان بیند به خواب
نیست سیرابی ز خون خلق، ظالم را به مرگ
هر که خسبد تشنه لب، آب روان بیند به خواب
در خیال خویشتن هر دور گردی واصل است
ذره با خورشید خود را همعنان بیند به خواب
بلبلی کز فکر گلشن غنچه سازد خویش را
در قفس خود را همان در گلستان بیند به خواب
نیست ممکن جان روشن را ز حق غافل شدن
قطره روشن محیط بیکران بیند به خواب
نعمت دنیای دون خواب و خیالی بیش نیست
نیست ممکن سیر گردد هر که نان بیند به خواب
عشق جای عقل شد فرمانروای کاینات
بعد ازین آسودگی را آسمان بیند به خواب!

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشم عاشق خاک کوی دلستان بیند به خواب
هر چه هر کس در نظر دارد، همان بیند به خواب
هوش مصنوعی: چشمی که عاشق است، در خواب فقط زیبایی‌های مسیر معشوق را می‌بیند و هر شخصی که بخواهد چیزی را در خواب ببیند، همان را مشاهده می‌کند.
گل که در بیداری دولت غم بلبل نخورد
ناله مستانه اش را در خزان بیند به خواب
هوش مصنوعی: زمانی که گل در روزهای خوش و با شکوهش، غمبلبل را فراموش کرده است، در فصل پاییز و در خواب، ناله‌های شاد و مستانه‌اش را می‌بیند.
هر کسی را صبح امیدی است در دلهای شب
تشنه آب و خواجه زر، سگ استخوان بیند به خواب
هوش مصنوعی: هر فردی در دل خود برای فردا و آینده‌ای بهتر امیدی دارد، حتی در تاریکی شب و در شرایط سخت. در حالی که کسی مثل خواجه، که به مال و ثروت خود افتخار می‌کند، تنها به دنبال لذتی زودگذر است و مانند سگی که در خواب به دنبال استخوان می‌گردد، فقط به فکر چیزهای بی‌اهمیت است.
دل ز یاد زلف زد بر کوچه دیوانگی
مست گردد فیل چون هندوستان بیند به خواب
هوش مصنوعی: دل به یاد زلف عشق در کوچه دیوانگی سرگردان می‌شود، مانند فیل که خواب هندوستان را می‌بیند و به وجد می‌آید.
جان چنان وحشت نکرد از تن که رو واپس کند
گرد یوسف را دگر این کاروان بیند به خواب
هوش مصنوعی: جان چنان از تن بریده و نگران شد که گویی یوسف، دگر در خواب این کاروان را نخواهد دید.
از دل بیدار، عارف می کند سیر بهشت
زاهد کوتاه بین باغ جنان بیند به خواب
هوش مصنوعی: دل بیدار و آگاه، به سیر و سفر در بهشت می‌پردازد، در حالی که زاهدی که دیدگاه محدودی دارد، باغی از بهشت را فقط در خواب می‌بیند.
نیست سیرابی ز خون خلق، ظالم را به مرگ
هر که خسبد تشنه لب، آب روان بیند به خواب
هوش مصنوعی: هیچ سیرابی از خون مردم وجود ندارد، و برای ظالم هر کس که به خواب برود، تشنه لب می‌میرد. در خواب، او آب زلال را می‌بیند.
در خیال خویشتن هر دور گردی واصل است
ذره با خورشید خود را همعنان بیند به خواب
هوش مصنوعی: در تصور خود، هر دوری به هم پیوند خورده است و هر ذره‌ای در خواب خود را همتراز با خورشیدش می‌بیند.
بلبلی کز فکر گلشن غنچه سازد خویش را
در قفس خود را همان در گلستان بیند به خواب
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در خیال گلستان، برای خود غنچه می‌سازد، در قفس خود خواب می‌بیند که همان قفس در گلستان است.
نیست ممکن جان روشن را ز حق غافل شدن
قطره روشن محیط بیکران بیند به خواب
هوش مصنوعی: زنده بودن و آگاهی به حقیقت نمی‌تواند انسان را از شناسایی خداوند غافل کند، همان‌طور که قطره‌ای در خواب نمی‌تواند وجود وسیع و بی‌پایان دریا را نادیده بگیرد.
نعمت دنیای دون خواب و خیالی بیش نیست
نیست ممکن سیر گردد هر که نان بیند به خواب
هوش مصنوعی: دنیا و نعمت‌های آن تنها یک خواب و خیال هستند و هیچ‌کس نمی‌تواند به خوبی و خوشی دست یابد، اگر فقط در خواب به فکر نان و روزی باشد.
عشق جای عقل شد فرمانروای کاینات
بعد ازین آسودگی را آسمان بیند به خواب!
هوش مصنوعی: عشق بر عقل چیره شد و اکنون سلطنت بر همه چیز را به دست گرفته است؛ از این پس آسمان آسودگی و آرامش را در خواب خواهد دید!

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۸۲ به خوانش عندلیب