گنجور

غزل شمارهٔ ۸۸

حسن چون آرد به جنگِ دل سپاهِ خویش را
بشکند بهرِ شگون اول کلاهِ خویش را
سوختم، چند از حجابِ عشق دارم زیرِ لب
چون الف در بَسمِ پنهان مَد آهِ خویش را؟
تا کی از تر‌دامنی در پرده باشی چون حباب؟
می‌توان کردن به آهی پاک، راهِ خویش را
می‌برد غم ره به سر‌وقتِ دلِ ما بی‌دلیل
ابرِ نیسان می‌شناسد خانه‌خواهِ خویش را
تا قدِ موزونِ او را در خرامِ ناز دید
کبک از حیرت فرامش کرد راهِ خویش را
رو نمی‌آرد به مهر و ماه تا آیینه هست
می‌شناسد یارِ ما قدرِ نگاهِ خویش را
رهروی کز راه و رسمِ دردمندی آگه است
گردِ سر چون کعبه گردد سنگِ راهِ خویش را
هر که نیشِ منت از اربابِ همّت خورده است
بهْ شمارد از گُلِ مردم گیاهِ خویش را
این جوابِ آن غزل صائب که اهلی گفته است
بر فلک هر شب رسانم برقِ آهِ خویش را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حسن چون آرد به جنگِ دل سپاهِ خویش را
بشکند بهرِ شگون اول کلاهِ خویش را
هوش مصنوعی: وقتی حسن به جنگ عشق می‌آید، سپاه دلش را می‌شکند و برای خوش‌یمنی، کلاه خود را به زمین می‌اندازد.
سوختم، چند از حجابِ عشق دارم زیرِ لب
چون الف در بَسمِ پنهان مَد آهِ خویش را؟
هوش مصنوعی: من در آتش عشق می‌سوزم و از حجاب‌های آن رنج می‌برم. می‌خواهم آهی را که در درونم دارم، به آرامی بیان کنم، اما مثل الفی که در آغاز کلمه پنهان است، نتوانم صدا بزنم.
تا کی از تر‌دامنی در پرده باشی چون حباب؟
می‌توان کردن به آهی پاک، راهِ خویش را
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی در خفا و بی‌خبری بگذاری و مانند حبابی ناچیز باقی بمانی؟ می‌توان با یک آه پاک و خالص، مسیر خود را پیدا کرد.
می‌برد غم ره به سر‌وقتِ دلِ ما بی‌دلیل
ابرِ نیسان می‌شناسد خانه‌خواهِ خویش را
هوش مصنوعی: غم بدون دلیل، به سراغ دل ما می‌آید و مانند ابر نیسان، به طور ناگهانی، نشانه‌ای از خودش نشان می‌دهد و می‌داند که خانه‌اش کجاست.
تا قدِ موزونِ او را در خرامِ ناز دید
کبک از حیرت فرامش کرد راهِ خویش را
هوش مصنوعی: وقتی کبک قد و اندام زیبا و لخت او را در حال ناز و آمد و شد دید، آن‌قدر حیرت‌زده شد که راه خود را فراموش کرد.
رو نمی‌آرد به مهر و ماه تا آیینه هست
می‌شناسد یارِ ما قدرِ نگاهِ خویش را
هوش مصنوعی: دوست ما به دلیل وجود آینه، به خوبی قدر و ارزش نگاه خودش را می‌داند و به همین خاطر، به زیبایی‌های مهر و ماه نمی‌تواند توجه کند.
رهروی کز راه و رسمِ دردمندی آگه است
گردِ سر چون کعبه گردد سنگِ راهِ خویش را
هوش مصنوعی: رهروی که از نشانه‌ها و شیوه‌های رنج و درد آگاه است، مانند سنگی خواهد شد که در دورِ کعبه می‌چرخد و به مسیر خود وفادار می‌ماند.
هر که نیشِ منت از اربابِ همّت خورده است
بهْ شمارد از گُلِ مردم گیاهِ خویش را
هوش مصنوعی: هر کسی که از بزرگان و افراد با اراده و همت، نقد و انتقادی دریافت کرده باشد، باید نعمت و زیبایی‌های زندگی خود را بیشتر از گل و زیبایی دیگران بداند.
این جوابِ آن غزل صائب که اهلی گفته است
بر فلک هر شب رسانم برقِ آهِ خویش را
هوش مصنوعی: شب‌ها درد و آه خود را به آسمان می‌فرستم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۸ به خوانش عندلیب