گنجور

غزل شمارهٔ ۸۷

غنچه‌سان پر گل اگر خواهی دهانِ خویش را
پرهٔ قفلِ خموشی کن زبانِ خویش را
کاروانگاهِ حوادث جای خوابِ امن نیست
در رهِ سیلِ خطر مگشا میانِ خویش را
چون شرر بشمر به دامانِ عدم، آسوده شو
در گره تا چند داری نقدِ جانِ خویش را
برنمی‌آیی به زخمِ آسیایِ آسمان
نرم کن زنهار چون مغز استخوانِ خویش را
مرگ را بر خود گوارا کن در ایامِ حیات
در بهاران بگذران فصلِ خزانِ خویش را
هر سرِ موی تو از غفلت به راهی می‌رود
جمع کن پیش از گذشتن کاروانِ خویش را
وحشیِ فرصت چو تیر از شَست بیرون جسته است
تا تو زه می‌سازی ای غافل کمانِ خویش را
چاهِ صحرایِ طلب از نقشِ پا افزون‌تر است
زینهار از کف مده صائب عنانِ خویش را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غنچه‌سان پر گل اگر خواهی دهانِ خویش را
پرهٔ قفلِ خموشی کن زبانِ خویش را
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی مانند یک غنچه‌ی پر از گل باشی، باید دهانت را با سکوتی محکم ببندی و زبانت را از سخن گفتن بازداری.
کاروانگاهِ حوادث جای خوابِ امن نیست
در رهِ سیلِ خطر مگشا میانِ خویش را
هوش مصنوعی: در این دنیا، جایی برای آرامش و امنیت وجود ندارد و نباید با خطرات و چالش‌های زندگی به راحتی کنار آمد. باید با احتیاط و هوشیاری حرکت کنیم و از مواجهه با خطرات خودداری کنیم.
چون شرر بشمر به دامانِ عدم، آسوده شو
در گره تا چند داری نقدِ جانِ خویش را
هوش مصنوعی: وقتی که آتش و تلاطم زندگی به سراغت می‌آید و تو را به دردسر می‌اندازد، بهتر است آرامش خود را حفظ کنی و نترسی؛ چرا که نهایتاً نمی‌توانی دائماً بر نگرانی‌های خود ادامه دهی. ارزش زندگی‌ات را به خاطر چیزهای زودگذر و موقتی از دست نده.
برنمی‌آیی به زخمِ آسیایِ آسمان
نرم کن زنهار چون مغز استخوانِ خویش را
هوش مصنوعی: نمی‌توانی از دردهایی که زندگی به تو می‌زنند فرار کنی، پس تلاش کن تا با آرامش و حکمت با آن‌ها کنار بیایی و مانند مغز استخوان‌ات به عمق وجودت بپردازی.
مرگ را بر خود گوارا کن در ایامِ حیات
در بهاران بگذران فصلِ خزانِ خویش را
هوش مصنوعی: زندگی را طوری سپری کن که مرگ را بر خود آسان بپنداری و در ایام جوانی و شکوفایی، به خوبی فصل پاییز زندگی‌ات را سپری کنی.
هر سرِ موی تو از غفلت به راهی می‌رود
جمع کن پیش از گذشتن کاروانِ خویش را
هوش مصنوعی: هر کدام از موهای تو به نوعی از غفلت و بی‌توجهی جدا می‌شوند، پس پیش از آنکه کاروان زندگی‌ات از دست برود، آنها را جمع کن.
وحشیِ فرصت چو تیر از شَست بیرون جسته است
تا تو زه می‌سازی ای غافل کمانِ خویش را
هوش مصنوعی: زمانی که فرصت به سرعت و بی‌رحمی از دست می‌رود، تو هنوز غافل هستی و در حال ساختن ابزارهای خودت هستی. باید مراقب باشی که این فرصت به راحتی از دست نرود.
چاهِ صحرایِ طلب از نقشِ پا افزون‌تر است
زینهار از کف مده صائب عنانِ خویش را
هوش مصنوعی: در جستجوی خواسته‌ها و آرزوهایت، نباید به دنبال نشانه‌ها و آثار بگردی، زیرا ممکن است تو را از مسیر درست دور کند. مراقب باش کنترل خود را از دست ندهی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1399/04/02 14:07
مظفر محمدی الموتی خشکچالی

بیت اول، احتمالاً بایستی به صورت ذیل باشد:
غنچه‌سان، پر گل اگر خواهی دهان خویش را / «پرده‌ی» قفل خموشی کن، زبان خویش را