گنجور

غزل شمارهٔ ۸۶۵

بس که افکنده است پیری در وجودم انقلاب
خواب من بیداری و بیداریم گشته است خواب
در سراپای وجودم ذره ای بی درد نیست
یک سر مو نیست بر اندام من بی پیچ و تاب
از لطایف آنچه در مجموعه دل ثبت بود
یک قلم شد محو، غیر از یاد ایام شباب
از کشاکش قامتم تا چون کمان گردید خم
مد عمر از قبضه بیرون رفت چون تیر شهاب
گوش سنگینی، بصر کندی، زبان لکنت گرفت
این صدف های گهر شد از تهی مغزی حباب
رفت گیرایی برون از دست چون برگ خزان
از قدم ها قوت رفتار شد پا در رکاب
ریخت از هم پیکر فرسوده را موی سفید
بال و پر شد این زمین شوره را موج سراب
ریخت تا دندان، ز هم پاشید اوراق دلم
می رود بر باد، بی شیرازه گردد چون کتاب
صبح پیری نیست گر صبح قیامت، از چه کرد
پیش چشم من ز عینک نصب، میزان حساب
بادپای عمر را نتوان ز سرعت بازداشت
چند صائب موی خود چون قیر سازی از خضاب؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بس که افکنده است پیری در وجودم انقلاب
خواب من بیداری و بیداریم گشته است خواب
هوش مصنوعی: پیری به قدری در وجودم اثر گذاشته که خواب من، بیداری و بیداریم به حالتی خواب مانند تبدیل شده است.
در سراپای وجودم ذره ای بی درد نیست
یک سر مو نیست بر اندام من بی پیچ و تاب
هوش مصنوعی: در تمامی وجود من حتی یک ذره هم بی‌درد نیست و هیچ جایی از بدنم بدون پیچ و تاب نیست.
از لطایف آنچه در مجموعه دل ثبت بود
یک قلم شد محو، غیر از یاد ایام شباب
هوش مصنوعی: از جالبی‌ها و زیبایی‌هایی که در دل من جمع شده بود، تنها یک چیز باقی مانده که آن هم یاد روزهای جوانی‌ام است.
از کشاکش قامتم تا چون کمان گردید خم
مد عمر از قبضه بیرون رفت چون تیر شهاب
هوش مصنوعی: از تیرگی و کشمکش‌های زندگی، قامت من به شکلی خمیده و مانند کمان درآمد. زمانی که عمرم به پایان رسید، از دستم خارج شد، مانند تیر شهابی که به سرعت می‌گذرد.
گوش سنگینی، بصر کندی، زبان لکنت گرفت
این صدف های گهر شد از تهی مغزی حباب
هوش مصنوعی: گوشی که نمی‌شنود، چشمی که نمی‌بیند و زبانی که نمی‌تواند صحبت کند، این صدف‌ها که پر از مروارید هستند ناشی از بی‌فکری و توهمات بی‌اساس هستند.
رفت گیرایی برون از دست چون برگ خزان
از قدم ها قوت رفتار شد پا در رکاب
هوش مصنوعی: با وجود تمام تلاش‌ها و حرکت‌ها، انسان احساس می‌کند که انرژی و قابلیت‌هایش به پایان رسیده و مانند برگ‌های خشک پاییزی که می‌افتند، قدرت پیش‌رفت و حرکتش کاهش یافته است.
ریخت از هم پیکر فرسوده را موی سفید
بال و پر شد این زمین شوره را موج سراب
هوش مصنوعی: موهای سفید به شکل بال و پر در آمده‌اند و پیکر فرسوده و کهنه به هم ریخته است. این زمین خشک و بی‌حاصل در حال تبدیل شدن به چیزی ناپایدار و فریبنده مانند موج سراب است.
ریخت تا دندان، ز هم پاشید اوراق دلم
می رود بر باد، بی شیرازه گردد چون کتاب
هوش مصنوعی: دندان‌ها از هم پاشیده‌اند و ورق‌های قلبم به شدت در حال از بین رفتن هستند، مثل کتابی که بی‌نظم و بدون ترتیب شده است.
صبح پیری نیست گر صبح قیامت، از چه کرد
پیش چشم من ز عینک نصب، میزان حساب
هوش مصنوعی: صبح پیری وجود ندارد اگر روز قیامت فرا برسد؛ پس دلیل آن چیست که در برابر چشمان من، با عینکی که حساب و کتاب زندگی را نشان می‌دهد، چیزی نمایان نیست؟
بادپای عمر را نتوان ز سرعت بازداشت
چند صائب موی خود چون قیر سازی از خضاب؟
هوش مصنوعی: عمر انسان مانند باد سریع و بی‌وقفه می‌گذرد و نمی‌توان آن را متوقف کرد. چه فایده‌ای دارد که مانند شخصی که می‌خواهد موهای خود را رنگ کند، به ظاهر خود بپردازیم، در حالی‌که زمان به سرعت در حال گذر است؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۶۵ به خوانش عندلیب