غزل شمارهٔ ۸۶۲
حسن آن لبهای میگون بیش گردد در عتاب
می دواند ریشه در دل از رگ تلخی شراب
می نماید حسن شوخ از پرده شرم و حیا
برق را از تیغ بازی کی شود مانع سحاب
نشأه آن لعل میگون ز آبداری شد زیاد
گرچه میسازد می پر زور را کم زور، آب
حسن عالمسوز را پروای اشک گرم نیست
شعله ور می گردد اخگر بیش از اشک کباب
زلف را وا کرد از سر، حسن روزافزون او
سایه را کوتاه سازد در بلندی آفتاب
دیدن خورشید تابان گرچه (آب) آرد به چشم
دیده خورشید را روی تو می سازد پر آب
زان سراپا چشم گردیده است آن زلف رسا
تا ازان موی کمر تعلیم گیرد پیچ و تاب
می به چشم مست او شد سرمه شرم و حیا
خون اگر در ناف آهوی ختن شد مشک ناب
ناگوار از صحبت نیکان گوارا می شود
عیب تلخی را ز خلق خوش هنر سازد گلاب
از چه رو صائب ز روی آتشین او نسوخت؟
نیست گر بال سمندر تار و پود آن نقاب
غزل شمارهٔ ۸۶۱: از تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تابغزل شمارهٔ ۸۶۳: صبح روشن شد، بده ساقی می چون آفتاب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حسن آن لبهای میگون بیش گردد در عتاب
می دواند ریشه در دل از رگ تلخی شراب
هوش مصنوعی: زیبایی آن لبهای میگون بیشتر میشود وقتی که در کلمات تند و سرزنشآمیز به صحبت درمیآید و این تنش باعث میشود که سختیهای دل از نوشیدنی تلخ شراب نمایان شود.
می نماید حسن شوخ از پرده شرم و حیا
برق را از تیغ بازی کی شود مانع سحاب
هوش مصنوعی: زیبایی و جاذبهی دلفریب خوابآور، از پشت پردهی شرم و حیا خود را نشان میدهد؛ اما همچنان نمیتوان برق تیغ را به عنوان مانعی برای بارش ابرها تصور کرد.
نشأه آن لعل میگون ز آبداری شد زیاد
گرچه میسازد می پر زور را کم زور، آب
هوش مصنوعی: آن لعل زیبا و خوشرنگ به سبب آبی که دارد، بسیار پررنگ و زنده شده است. هرچند که این رنگ و درخشش از قابلیتهای خود آب و طبیعت گرفته، اما در عین حال، آبی که برای پرورش آن استفاده شده، به اندازه کافی قوی نیست.
حسن عالمسوز را پروای اشک گرم نیست
شعله ور می گردد اخگر بیش از اشک کباب
هوش مصنوعی: حسن دلانگیز و سوزان به اشکهای گرم بیتوجه است و آتش عشق او، از اشکهای کبابی بیشتر شعلهور میشود.
زلف را وا کرد از سر، حسن روزافزون او
سایه را کوتاه سازد در بلندی آفتاب
هوش مصنوعی: موهای خود را از سر باز کرده است؛ زیبایی فزایندهاش موجب میشود سایه در زیر تابش آفتاب کوتاهتر شود.
دیدن خورشید تابان گرچه (آب) آرد به چشم
دیده خورشید را روی تو می سازد پر آب
هوش مصنوعی: دیدن خورشید درخشان هرچند که اشک در چشم میآورد، اما چهره تو را به گونهای میسازد که تشنگی را برطرف کند.
زان سراپا چشم گردیده است آن زلف رسا
تا ازان موی کمر تعلیم گیرد پیچ و تاب
هوش مصنوعی: آن زلف زیبا چنان به دور خود پیچیده و خیرهکننده است که میتوان از پیچ و تاب آن درسی آموخت.
می به چشم مست او شد سرمه شرم و حیا
خون اگر در ناف آهوی ختن شد مشک ناب
هوش مصنوعی: در چشم مست او، شرمندگی و حیا مانند سرمهای میدرخشد و اگر خون در دل آهوی ختن باشد، همانند مشک خالص و ناب است.
ناگوار از صحبت نیکان گوارا می شود
عیب تلخی را ز خلق خوش هنر سازد گلاب
هوش مصنوعی: اگر چه ممکن است صحبت با انسانهای نیکو در ابتدا سخت و ناخوشایند باشد، اما در نهایت میتواند عیوب و تلخیها را به شیرینی تبدیل کند و از آنها چیزی خوشبو و زیبا بسازد.
از چه رو صائب ز روی آتشین او نسوخت؟
نیست گر بال سمندر تار و پود آن نقاب
هوش مصنوعی: چرا صائب از چهره آتشین او آسیب نمیبیند؟ زیرا اگر پرندگان افسانهای مانند سمندر در این نقاب وجود داشته باشند، هیچ چیز نمیسوزد.