گنجور

غزل شمارهٔ ۸۵۷

هر که با ما می کند بیگانگی
معنی بیگانه می دانیم ما
نه فلک را گرد آن شمع طراز
جوشش پروانه می دانیم ما
از دو عالم گرچه بیرون رفته‌ایم
خویش را در خانه می دانیم ما
همچو صائب شهپر توفیق را
همت مردانه می دانیم ما
عقل را دیوانه می دانیم ما
عشق را فرزانه می دانیم ما
دست و تیغ عالم خونریز را
شیشه و پیمانه می دانیم ما
استقامت را درین وحشت سرا
لغزش مستانه می دانیم ما
در ریاض عشق، بخت سبز را
سبزه بیگانه می دانیم ما
گوشه ای کز خود کند ما را خلاص
گوشه میخانه می دانیم ما
گفتگوی دولت بیدار را
سر به سر افسانه می دانیم ما
در گلو چون گریه می گردد گره
از قناعت، دانه می دانیم ما
در قمار عشق جان را باختن
بازی طفلانه می دانیم ما
این محیط پر حباب و موج را
گوهر یکدانه می دانیم ما
هر دلی کز آرزوها پاک شد
خلوت جانانه می دانیم ما
قانع از دنیا به رنگ و بو شدن
سخت نامردانه می دانیم ما
دیده قربانیان حیرتیم
خواب را افسانه می دانیم ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که با ما می کند بیگانگی
معنی بیگانه می دانیم ما
هوش مصنوعی: هرکس که با ما بیگانه رفتار کند، ما او را بیگانه می‌دانیم.
نه فلک را گرد آن شمع طراز
جوشش پروانه می دانیم ما
هوش مصنوعی: ما بر این باوریم که نه تنها آسمان به دور آن شمع می‌گردد، بلکه جوشش و شوق پروانه نیز از عشق آن شمع ناشی می‌شود.
از دو عالم گرچه بیرون رفته‌ایم
خویش را در خانه می دانیم ما
هوش مصنوعی: ما هرچند از دو جهان خارج شده‌ایم، اما خود را در درون خانه‌مان احساس می‌کنیم.
همچو صائب شهپر توفیق را
همت مردانه می دانیم ما
هوش مصنوعی: ما بر این باوریم که اراده و تلاش مردانه، همچون بال پرواز موفقیت است.
عقل را دیوانه می دانیم ما
عشق را فرزانه می دانیم ما
هوش مصنوعی: ما عقل را دیوانه تصور می‌کنیم و عشق را دارای خرد و درک می‌دانیم.
دست و تیغ عالم خونریز را
شیشه و پیمانه می دانیم ما
هوش مصنوعی: ما دست و شمشیر جهان را تنها به چشم شیشه و پیمانه می‌بینیم، و به این ترتیب، به اهمیت و تأثیر آن‌ها در زندگی‌مان فکر می‌کنیم.
استقامت را درین وحشت سرا
لغزش مستانه می دانیم ما
هوش مصنوعی: در این محیط ترسناک و ناآشنا، استقامت و پایداری را به گونه‌ای شاداب و سرخوشانه می‌نگریم.
در ریاض عشق، بخت سبز را
سبزه بیگانه می دانیم ما
هوش مصنوعی: در باغ عشق، خوشبختی پررنگ را شبیه به گیاهانی از دیگر جاها می‌دانیم.
گوشه ای کز خود کند ما را خلاص
گوشه میخانه می دانیم ما
هوش مصنوعی: ما گوشه‌ای را می‌شناسیم که می‌تواند ما را از قید و بندهای دنیوی رها کند و آن گوشه، میخانه است.
گفتگوی دولت بیدار را
سر به سر افسانه می دانیم ما
هوش مصنوعی: ما تمام گفتگوهای دولت هوشیار را فقط داستان و افسانه می‌دانیم.
در گلو چون گریه می گردد گره
از قناعت، دانه می دانیم ما
هوش مصنوعی: وقتی که در دل به دلیل قناعت و کمبود گریه می‌زنیم، می‌دانیم که این احساس به نوعی مانند دانه‌ای است که در گلو گیر کرده است.
در قمار عشق جان را باختن
بازی طفلانه می دانیم ما
هوش مصنوعی: ما بر این باوریم که در بازی عشق، از دست دادن جان همانند یک بازی بچه‌گانه است.
این محیط پر حباب و موج را
گوهر یکدانه می دانیم ما
هوش مصنوعی: ما در این دنیای پر از هیاهو و تغییرات، ارزش و اهمیت یک چیز گرانبها را درک می‌کنیم.
هر دلی کز آرزوها پاک شد
خلوت جانانه می دانیم ما
هوش مصنوعی: اگر دلی از آرزوها و خواسته‌ها خالی شود، می‌دانیم که آن دل به آرامش و خلوتی عمیق دست یافته است.
قانع از دنیا به رنگ و بو شدن
سخت نامردانه می دانیم ما
هوش مصنوعی: Relying on the superficial pleasures of the world is, in our view, a sign of weakness and unmanliness.
دیده قربانیان حیرتیم
خواب را افسانه می دانیم ما
هوش مصنوعی: ما قربانیان حیرت و شگفتی هستیم و در خواب، داستان‌ها و افسانه‌ها را می‌بینیم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۵۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/12/14 11:03
علی جاهد

شعر بسیار زیاییست اما مطلع شعر اشتباهی در بیت پنجم نوشته شده و به نظر ابیات در هم و جابه جا تایپ شدند.