غزل شمارهٔ ۸۵۱
ای ز تو شور در جگر کلک شکر نوای را
رشته آه در گره فکر گرهگشای را
سرو ریاض مغفرت آه ندامت است و بس
تا به که مرحمت کند عشق تو این لوای را
تا نکند سعادتش مست غرور، قسمتت
مالش از استخوان دهد مغز سر همای را
داغ محبت است و بس خانه فروز جان و دل
نیست ز روزن دگر روشنی این سرای را
باده عقل سوز را داروی بیهشی مزن
نیست به سرمه حاجت آن چشم جنون فزای را
محمل لیلیی کز او ناله من بلند شد
راه به خود نمی دهد زمزمه درای را
آن شکرین لبی که من ناله ازو چو نی کنم
غوطه به زهر می دهد طوطی خوش نوای را
صبح قیامتش بود پرده خواب در نظر
هر که به خواب بیند آن نرگس فتنه زای را
سوخت بساط هستیم ریخت بنای طاقتم
چند پر از نفس دهم آه شکسته پای را؟
خانه سست جسم را کوه غم است پشتبان
راه به خویشتن مده باده غم زدای را
روح شکسته بال را تا پر و بال می شود
رخنه ملک دل مکن خنده دلگشای را
صائب آتشین زبان چون سر حرف وا کند
نغمه به لب گره شود بلبل خوش نوای را
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ز تو شور در جگر کلک شکر نوای را
رشته آه در گره فکر گرهگشای را
هوش مصنوعی: ای تو که با存在ت شوری در دل من به وجود آوردهای، صدای شیرینت همچون رشتهای است که در اندیشهام گرهخورده و موجب آوای دلانگیز میشود.
سرو ریاض مغفرت آه ندامت است و بس
تا به که مرحمت کند عشق تو این لوای را
هوش مصنوعی: در باغ بهشت، درخت سرو نماد بخشش و آمرزش است و تنها اشاره به حس پشیمانی دارد. تا چه زمانی عشق تو میتواند این پرچم را در دست گیرد و به ما رحمت کند؟
تا نکند سعادتش مست غرور، قسمتت
مالش از استخوان دهد مغز سر همای را
هوش مصنوعی: سعادت نباید انسان را مغرور کند؛ با این حال، ممکن است سرنوشت تو چیزی را از عمق وجودت بگیرد و به تو ندهد.
داغ محبت است و بس خانه فروز جان و دل
نیست ز روزن دگر روشنی این سرای را
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تنها عشق و محبت است که خانه دل و جان را روشن میکند و هیچ نور دیگری نمیتواند فضای این وجود را روشن کند.
باده عقل سوز را داروی بیهشی مزن
نیست به سرمه حاجت آن چشم جنون فزای را
هوش مصنوعی: شراب عقلسوزی که به هوش آدمی آسیب میزند، نمیتواند درمانی برای بیهوشی باشد. نیازی به سرمه برای آن چشمی نیست که به جنون دچار شده است.
محمل لیلیی کز او ناله من بلند شد
راه به خود نمی دهد زمزمه درای را
هوش مصنوعی: محمل لیلی به معنای کاروان و یا محمولهای است که به عشق و آرزوها اشاره دارد. این جمله بیان میکند که ناله و فریاد عاشق از عشق او به لیلی بلند شده و در این مسیر، تلاش او برای رسیدن به عشقش با موانع و دشواریها روبروست. در واقع، این شعر نشان دهندهی ناامیدی و سختیهای عشق است که مانع از پیشرفت و رسیدن به مطلوب میشود.
آن شکرین لبی که من ناله ازو چو نی کنم
غوطه به زهر می دهد طوطی خوش نوای را
هوش مصنوعی: آن کسی که لبهایش شیرین است و من از او ناله میکنم، مانند نی. او به طوطی خوشصدا زهر میدهد.
صبح قیامتش بود پرده خواب در نظر
هر که به خواب بیند آن نرگس فتنه زای را
هوش مصنوعی: صبح قیامت، لحظهای است که خواب از چشمان مردم کنار میرود و آنچه را که در خیال میپرورند آشکار میشود. در این بیداری، کسی که در خواب نرگسی زیبا و فریبنده را میبیند، دچار حیرت و شگفتی میشود.
سوخت بساط هستیم ریخت بنای طاقتم
چند پر از نفس دهم آه شکسته پای را؟
هوش مصنوعی: آتش وجودم در حال سوختن است و در این شرایط طاقت من به پایان رسیده است. بگذار ببینم چند بار میتوانم نفس بکشم، در حالی که دل شکستهام مانند پای زخمی ناراحت است.
خانه سست جسم را کوه غم است پشتبان
راه به خویشتن مده باده غم زدای را
هوش مصنوعی: بدن ناتوان را غم همچون کوهی حمایت میکند. خودت را به بادهای که غم را از بین میبرد نسپار.
روح شکسته بال را تا پر و بال می شود
رخنه ملک دل مکن خنده دلگشای را
هوش مصنوعی: اگر روح پروازش را شکسته ببینی، مکن در دل خود به فکر شکستگی آن بیفتی، بلکه بخند و دل را شاد کن.
صائب آتشین زبان چون سر حرف وا کند
نغمه به لب گره شود بلبل خوش نوای را
هوش مصنوعی: همانطور که صائب میگوید، وقتی کسی با زبانی آتشین و پرشور صحبت میکند، حرفهای او به شکلی شگفتانگیز و زیبا بیان میشود، مانند اینکه صدای بلبل خوشخوان در دل گره میخورد و به نغمهای دلنشین تبدیل میشود.