گنجور

غزل شمارهٔ ۸۵

من گرفتم ساختی پوشیده سالِ خویش را
چون کنی پنهان ز چشمِ خلق حالِ خویش را؟
وارثان را کرد مستغنی ز احسانِ اجل
هر که پیش از مرگ قسمت کرد مالِ خویش را
چون صدف، گوهر اگر ریزند در دامن مرا،
برنیارم ز آستین دستِ سؤالِ خویش را
در میانِ جمع تا چون شمع باشی سرفرازز
سبزدار از آبِ چشمِ خود نهالِ خویش را
می‌گدازندت به چشمِ شور، این نادیدگان
من گرفتم بَدر گرداندی هِلالِ خویش را
می‌شود افزون غبارِ کلفتم چون آسیا
می‌زنم بر یکدگر چندان که بالِ خویش را
رحم کن ای گوهرِ سیراب بر لب‌تشنگان
چند داری در گره آبِ زلالِ خویش را؟
وقتِ رفتن نیست در دنبال، چشمِ حسرتش
هر که پیش از خود فرستاده است مالِ خویش را
پردهٔ حیرت جهان را چشم‌بندی کرده‌است
از که می‌داری نهان یارب جمالِ خویش را؟
نه ز دلسوزی است خوبان گر به دل رحمی کنند
تازه دارد بهرِ خود ریحان سفالِ خویش را
هر که گردیده است صائب، زخمیِ عین الکمال
می‌کند پوشیده از مردم کمالِ خویش را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من گرفتم ساختی پوشیده سالِ خویش را
چون کنی پنهان ز چشمِ خلق حالِ خویش را؟
من فرض کردم و پنداشتم که سن و سال بالای خود را پنهان کردی؛ ریخت و پیکر ناتوان و پیری درونت را چگونه می‌خواهی از دیگران پنهان کنی؟
وارثان را کرد مستغنی ز احسانِ اجل
هر که پیش از مرگ قسمت کرد مالِ خویش را
هوش مصنوعی: افراد می‌توانند قبل از مرگ، اموال خود را تقسیم کنند و این کار باعث می‌شود که وارثان از لطف و کمک‌های دیگران بی‌نیاز شوند.
چون صدف، گوهر اگر ریزند در دامن مرا،
برنیارم ز آستین دستِ سؤالِ خویش را
اگر مانند صدف در دامن من مروارید قرار دهند مانند صدف که برای غذا باز می شود و مرواریدش را بر می دارند دست تقاضای خود را از آستین عزت نفسم بیرون نمی آورم
در میانِ جمع تا چون شمع باشی سرفرازز
سبزدار از آبِ چشمِ خود نهالِ خویش را
هوش مصنوعی: در میان مردم باید همچون شمع روشن و سرسرافراز باشی، و از عشق و احساسات خود از چشمانت برای شکوفایی درخت وجودت آبیاری کنی.
می‌گدازندت به چشمِ شور، این نادیدگان
من گرفتم بَدر گرداندی هِلالِ خویش را
هوش مصنوعی: چشم‌های حسود و بدخواه تو را تحت تأثیر قرار می‌دهند، اما من با قدرت خودم می‌توانم بر مشکلات و نادیده‌ها غلبه کنم و مانند هلال ماه، درخشندگی و زیبایی خاصی داشته باشم.
می‌شود افزون غبارِ کلفتم چون آسیا
می‌زنم بر یکدگر چندان که بالِ خویش را
هوش مصنوعی: غبار سنگینم را بیشتر می‌کنم، همچون آسیا که دانه‌ها را به یکدیگر می‌زند، آنقدر این کار را انجام می‌دهم که بال‌های خودم را نیز تحت تأثیر قرار دهم.
رحم کن ای گوهرِ سیراب بر لب‌تشنگان
چند داری در گره آبِ زلالِ خویش را؟
هوش مصنوعی: ای گوهر سیراب، بر تشنگان رحم کن، چرا که تو همواره آب زلال و پاک خود را در گره‌ها و حصارهای خود نگه داشته‌ای.
وقتِ رفتن نیست در دنبال، چشمِ حسرتش
هر که پیش از خود فرستاده است مالِ خویش را
هوش مصنوعی: زمان رفتن نیست، زیرا هر کسی که پیش از خود ثروت و دارایی خود را فرستاده، حالا به خاطر چشم‌انتظاری و حسرتش دچار پشیمانی است.
پردهٔ حیرت جهان را چشم‌بندی کرده‌است
از که می‌داری نهان یارب جمالِ خویش را؟
هوش مصنوعی: چشم‌ها را به زیبایی‌های دنیا مشغول کرده و در حیرت فرو برده است. خدایا، چه کسی را پنهان می‌کنی که به زیبایی خودت اشاره کنی؟
نه ز دلسوزی است خوبان گر به دل رحمی کنند
تازه دارد بهرِ خود ریحان سفالِ خویش را
هوش مصنوعی: خوبان تنها به خاطر شفقت و دلسوزی دل نمی‌سوزانند؛ بلکه اگر محبت و مهری از جانب آنها صادر شود، برای این است که به نفع خود و خوشایند خود عمل می‌کنند.
هر که گردیده است صائب، زخمیِ عین الکمال
می‌کند پوشیده از مردم کمالِ خویش را
هوش مصنوعی: هر کس که به کمالات حقیقی رسیده باشد، به طور پنهانی و بدون نمایش به دیگران، آثار و نشانه‌های این کمال را در خود دارد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۵ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/09/09 23:12
محمود خیبری

بیت 10 مصرع دوم
ریحان نهال خویش را باید باشد