گنجور

غزل شمارهٔ ۸۴

تر به اشکِ تلخ می‌سازم دِماغِ خویش را
زنده می‌دارم به خونِ دل چراغِ خویش را
از سیاهی شد جهان بر چشمِ داغِ من سیاه
چند دارم در تهِ دامن چراغِ خویش را؟
سازگاری نیست با مرهم ز بی دردی مرا
می‌کنم پنهان ز چشمِ شور، داغِ خویش را
کاروانِ بی‌خودی را نامه و پیغام نیست
از که گیرم، حیرتی دارم، سراغِ خویش را
خاطرِ مجروحِ بلبل را رعایت می‌کنم
این که می‌دزدم ز بوی گل دماغِ خویش را
با تهیدستی، ز فیضِ سیر‌چشمی چون حباب
خالی از دریا برون آرم ایاغِ خویش را
گر‌چه از مستی چو بلبل خویش را گم کرده‌ام
می‌شناسم نکهتِ گلهای باغِ خویش را
گرچه یک دل گرم از گفتار من صائب نشد
همچنان در فکر می‌سوزم دماغِ خویش را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تر به اشکِ تلخ می‌سازم دِماغِ خویش را
زنده می‌دارم به خونِ دل چراغِ خویش را
هوش مصنوعی: من با اشک‌های تلخ خود فکر و ذهنم را پرورش می‌دهم و با دل شکسته‌ام، روشنی و امید خود را زنده نگه می‌دارم.
از سیاهی شد جهان بر چشمِ داغِ من سیاه
چند دارم در تهِ دامن چراغِ خویش را؟
هوش مصنوعی: هرچند که دلم پر از غم و اندوه است و دنیا بر من تاریک و سیاه شده، اما چه اهمیتی دارد وقتی در عمق وجودم نوری از امید دارم؟
سازگاری نیست با مرهم ز بی دردی مرا
می‌کنم پنهان ز چشمِ شور، داغِ خویش را
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم دردهایم را به دیگران نشان دهم و در برابر دیگران خود را پنهان می‌کنم، زیرا دردی ندارم که نیاز به درمان داشته باشد.
کاروانِ بی‌خودی را نامه و پیغام نیست
از که گیرم، حیرتی دارم، سراغِ خویش را
هوش مصنوعی: کاروان بی‌خبر و بی‌هدف، نه نامه‌ای دارد و نه پیامی. نمی‌دانم از چه کسی باید کمک بگیرم، در حالی که در حیرت هستم و به دنبال خودم می‌گردم.
خاطرِ مجروحِ بلبل را رعایت می‌کنم
این که می‌دزدم ز بوی گل دماغِ خویش را
هوش مصنوعی: من به احساسات و دل‌تنگی بلبل توجه می‌کنم و در عین حال، از بوی گل لذت می‌برم و آن را برای خودم حفظ می‌کنم.
با تهیدستی، ز فیضِ سیر‌چشمی چون حباب
خالی از دریا برون آرم ایاغِ خویش را
هوش مصنوعی: با فقر و بی‌چیزی، از نیکی‌های بی‌پایان زندگی مانند حبابی که از دریا بیرون آمده، خالی و بی‌محتوا زندگی‌ام را به سرانجام می‌رسانم.
گر‌چه از مستی چو بلبل خویش را گم کرده‌ام
می‌شناسم نکهتِ گلهای باغِ خویش را
هوش مصنوعی: هرچند که در حالت مستی مانند بلبل نمی‌توانم خود را پیدا کنم، اما هنوز بوی خوش گل‌های باغ خود را می‌شناسم.
گرچه یک دل گرم از گفتار من صائب نشد
همچنان در فکر می‌سوزم دماغِ خویش را
هوش مصنوعی: اگرچه از سخنان من کسی دلگرم نشد، اما هنوز در فکر خودم می‌سوزم و ناراحتم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۴ به خوانش عندلیب