غزل شمارهٔ ۸۴۱
اندیشه نبود عشق را از موجه شمشیرها
سیر چراغان می کند مجنون ز چشم شیرها
چون موجه ریگ روان در دشت جولان می زند
از شورش سودای من شیرازه زنجیرها
روزی که نقش زلف او بر آب زد دست قضا
چون مو بر آتش حلقه زد سررشته تدبیرها
از چهره زرین من زر در نظرها خوار شد
از خارکساریهای من بی قدر شد اکسیرها
دریای روشن سیل را آورد از ظلمت برون
حاشا که آرد عفو حق بر روی ما تقصیرها
از غنچه پیکان او نتوان شنیدن بوی خون
از بس خدنگش صاف جست از سینه نخجیرها
افسانه غفلت کجا می بست مژگان مرا؟
می دید چشم من اگر در خواب این تعبیرها
این عقده مشکل که زد ابروی او در کار من
بسیار خواهد کرد نی در ناخن تدبیرها
با عاجزی گردنکشان داغند از اقبال من
با خاکساری چون هدف در خاک دارم تیرها
در بند هم فارغ نیند از شغل عشق آزادگان
مجنون نظر بازی کند با حلقه زنجیرها
یوسف عذاری را که من زندانی او گشته ام
از خانه بیرون می دوند از شوق او تصویرها
این دام مشکینی که من در گردن او دیده ام
آهوی مشکین می شوند از بوی او نخجیرها
یک عقده زان زلف سیه بر مو شکافان عرض کن
تا نقش بندد بر زمین سرپنجه تدبیرها
تا کرد ترک می دلم یک شربت آب خوش نخورد
بیمار شد طفل یتیم از اختلاف شیرها
راز دهان تنگ او صائب شود پوشیده تر
هر چند خط افزون کند این نقطه را تفسیرها
غزل شمارهٔ ۸۴۰: ز جوش عشق شود با قوام، شیره جانهاغزل شمارهٔ ۸۴۲: دارند اگر سررشتهای در کف به ظاهر چنگها
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اندیشه نبود عشق را از موجه شمشیرها
سیر چراغان می کند مجنون ز چشم شیرها
هوش مصنوعی: عشق بدون تفکر و اندیشه، مانند شمشیرهایی است که در شب تاریک درخشش دارند. مجنون، که نماد عشق دیوانهوار است، با نگاهی عمیق به زیبایی و قدرت عشق، این درخشش را در چشمان شیرها میبیند.
چون موجه ریگ روان در دشت جولان می زند
از شورش سودای من شیرازه زنجیرها
هوش مصنوعی: در دشت، همچون امواجی که بر روی ریگها حرکت میکند، احساسات و آرزوهای من به شدت در حال طغیانی است و این احساسات باعث میشود که چیزهای بند و زنجیر شده در زندگیام از هم بپاشند.
روزی که نقش زلف او بر آب زد دست قضا
چون مو بر آتش حلقه زد سررشته تدبیرها
هوش مصنوعی: روزهایی که او با زلفش بر آب کاری کرد، سرنوشت مانند دودی که بر آتش حلقه میزند، کنترل امور را به دست گرفت.
از چهره زرین من زر در نظرها خوار شد
از خارکساریهای من بی قدر شد اکسیرها
هوش مصنوعی: چهره زیبای من باعث شد که زر و ارزش از نگاهها افت کند و به خاطر خاری که در وجود من بود، اکسیرها بیارزش شدند.
دریای روشن سیل را آورد از ظلمت برون
حاشا که آرد عفو حق بر روی ما تقصیرها
هوش مصنوعی: دریای روشن حق، گناهان و خطاهای ما را از تاریکی به روشنی میآورد. هرگز نمیتواند بخشش پروردگار بر ما، نقصها و اشتباهاتمان را نادیده بگیرد.
از غنچه پیکان او نتوان شنیدن بوی خون
از بس خدنگش صاف جست از سینه نخجیرها
هوش مصنوعی: از غنچهاش نمیتوان بوی خون را شنید، چون تیرش بهقدر صاف و تند است که به راحتی از سینهی شکارها عبور میکند.
افسانه غفلت کجا می بست مژگان مرا؟
می دید چشم من اگر در خواب این تعبیرها
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به حالت غفلت و خواب آلودگی خود اشاره میکند و از این میگوید که اگر چشمانش بیدار بود، میتوانست معانی و تفسیرهای پنهان را ببیند. او مانند کسی است که در خواب است و از واقعیتها غافل مانده، و میخواهد بگوید که در حالت بیداری، توانایی درک بهتر و عمیقتری از زندگی و تجربههایش دارد.
این عقده مشکل که زد ابروی او در کار من
بسیار خواهد کرد نی در ناخن تدبیرها
هوش مصنوعی: این مشکل که به خاطر ابروی او برای من پیش آمده، خیلی زحمت و دردسر خواهد داشت. من هم به اندازه کافی تدبیر و فکر در این زمینه به کار نمیبرم.
با عاجزی گردنکشان داغند از اقبال من
با خاکساری چون هدف در خاک دارم تیرها
هوش مصنوعی: من با تواضع و فروتنی، به حاکمان و گردن کشان نشان میدهم که با وجود ناتوانیام، موفقیتهای زیادی دارم. مانند تیرهایی که به سمت هدف میزنند، من هم با عزت نفس و خضوع، در تلاش برای رسیدن به هدفم هستم.
در بند هم فارغ نیند از شغل عشق آزادگان
مجنون نظر بازی کند با حلقه زنجیرها
هوش مصنوعی: حتی در زندان هم از عشق آزادگان بیخبر نیست و مجنون به بازی کردن با زنجیرهایش میپردازد.
یوسف عذاری را که من زندانی او گشته ام
از خانه بیرون می دوند از شوق او تصویرها
هوش مصنوعی: یوسف، جوان زیبای عذاری که من به خاطر او در این دنیای زندان احساس اسیری میکنم، تصاویر شوق و عشق او از دیوارهای این زندان بیرون میآیند.
این دام مشکینی که من در گردن او دیده ام
آهوی مشکین می شوند از بوی او نخجیرها
هوش مصنوعی: این دام مشکی که من در گردن او مشاهده کردهام، باعث میشود که آهوهای مشکی به خاطر بوی او به دام بیفتند.
یک عقده زان زلف سیه بر مو شکافان عرض کن
تا نقش بندد بر زمین سرپنجه تدبیرها
هوش مصنوعی: یک مشکل از موهای سیاه او بگو تا نقش و طرحی بر روی زمین خلق کند که نشانهی تدبیرها و تدبیر اندیشیها باشد.
تا کرد ترک می دلم یک شربت آب خوش نخورد
بیمار شد طفل یتیم از اختلاف شیرها
هوش مصنوعی: وقتی که ترک میکده دل من یک جرعه آب خوشگوار را نوشید، بیمار شد کودک یتیمی به خاطر تفاوت طعمهای شیرها.
راز دهان تنگ او صائب شود پوشیده تر
هر چند خط افزون کند این نقطه را تفسیرها
هوش مصنوعی: راز او به اندازه دهن تنگش پنهانتر میشود، هر چند که با توضیحات بیشتر نیز نتوان به عمق آن پی برد.

صائب