غزل شمارهٔ ۸۳۹
ز راستی نبود خجلتی گشاده جبین را
که نقش راست نسازد سیاه روی نگین را
به پیچ و تاب کمر نیست رحم کوه سرین را
چه غم ز لاغری رشته است در ثمین را؟
چه حاجت است به گلگشت باغ، گوشه نشین را؟
که تنگنای رحم باغ دلگشاست جنین را
ز خانه پدری کی شوند مانع فرزند؟
ز ما دریغ ندارد خدا بهشت برین را
ازان کنم دم مردن نگاه خیره به رویش
که نیست خجلتی از پی نگاه بازپسین را
بغل به شاهسواری گشوده است امیدم
که کرده است تهی صد هزار خانه زین را
رسید هر که درین خاکدان به گنج قناعت
چو مور، زیر زمین برد عیش روی زمین را
خراش درد ز دل می توان به چاره زدودن
اگر به دست توان محو کرد نقش نگین را
تلاش صدر برون کرد ز دل که گرد خجالت
چو آستانه دهد خاکمال، صدر نشین را
غبار خط نگرفته است روی سیمبران را
چنان که فکر تو صائب گرفته روی زمین را
غزل شمارهٔ ۸۳۸: ز موج خویش بود تازیانه ریگ روان راغزل شمارهٔ ۸۴۰: ز جوش عشق شود با قوام، شیره جانها
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز راستی نبود خجلتی گشاده جبین را
که نقش راست نسازد سیاه روی نگین را
هوش مصنوعی: از راست بودن هیچ گونه خجالتی نیست، زیرا چهرهای که صاف و بیعیب باشد نمیتواند نقش درستی را بر روی گوهر سیاه ایجاد کند.
به پیچ و تاب کمر نیست رحم کوه سرین را
چه غم ز لاغری رشته است در ثمین را؟
هوش مصنوعی: کمر انسان به شکل و فرم خود اهمیت میدهد، اما کوههای سرين به لاغری و ظرافت رشتۀ خود اهمیتی نمیدهند. این نشاندهندهٔ آن است که در طبیعت و در برخی موارد، زیبایی و قدرت بیشتر از ظرافت و زینت اهمیت دارد.
چه حاجت است به گلگشت باغ، گوشه نشین را؟
که تنگنای رحم باغ دلگشاست جنین را
هوش مصنوعی: چه نیازی به گردش در باغ است برای کسی که در کنار آرامش نشسته؟ زیرا در دل تنگ آن باغ، مادر برای فرزندش فضایی دلپذیر فراهم کرده است.
ز خانه پدری کی شوند مانع فرزند؟
ز ما دریغ ندارد خدا بهشت برین را
هوش مصنوعی: از خانه پدری چه کسر یا مانعی برای فرزند میتواند باشد؟ خداوند بهشت برین را از ما دریغ نمیکند.
ازان کنم دم مردن نگاه خیره به رویش
که نیست خجلتی از پی نگاه بازپسین را
هوش مصنوعی: من در لحظه مرگ، به چهره او خیره میشوم و از این کار هیچ گونه شرمی ندارم، حتی اگر نگاه آخرم باشد.
بغل به شاهسواری گشوده است امیدم
که کرده است تهی صد هزار خانه زین را
هوش مصنوعی: امید من به آینده بسیار زیاد و روشن است؛ چرا که احساس میکنم برای بسیاری از افراد زندگی و خانهها خالی و بیمعنا شده است.
رسید هر که درین خاکدان به گنج قناعت
چو مور، زیر زمین برد عیش روی زمین را
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا به قناعت و بسندگی مانند یک مورچه برسد، میتواند به راحتی و آرامش زیر زمین زندگی کند، در حالی که کسانی که به دنبال لذتهای دنیوی هستند، در سطح زمین زندگی میکنند.
خراش درد ز دل می توان به چاره زدودن
اگر به دست توان محو کرد نقش نگین را
هوش مصنوعی: اگر بخواهی درد دل را تسکین دهی، میتوانی با استفاده از تواناییهایت، اثر ناراحتی را از بین ببری، مانند اینکه میتوانی طرحی را که بر روی سنگ نقش بسته با قدرت خود محو کنی.
تلاش صدر برون کرد ز دل که گرد خجالت
چو آستانه دهد خاکمال، صدر نشین را
هوش مصنوعی: تلاشی که فرد بزرگوار انجام میدهد، باعث میشود که احساس شرم و خجالت او از دلش خارج شود و مانند خاکی که بر آستانه در مینشیند، به دیگران منتقل شود. این به این معناست که وقتی فردی در موقعیت بالایی قرار دارد، در برابر دیگران احساساتی از قبیل خجالت و شرم کمتر خواهد داشت.
غبار خط نگرفته است روی سیمبران را
چنان که فکر تو صائب گرفته روی زمین را
هوش مصنوعی: خطوط و آثاری که بر روی چهره زیبای جوانان است، مانند افکار تو که بر روی زمین نقش بسته، ناپاک و نابود نشدهاند.

صائب