اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وحشت بود ز مردم از خویش بی خبر را
پیوند نیست حاجت این نخل خوش ثمر را
هوش مصنوعی: ترس مردم از خودشان باعث شده که ارتباطی با یکدیگر نداشته باشند، در حالی که این درخت پربار نیاز به هیچ چیزی ندارد.
خونین دلی که با عشق یک کوچه راه رفته است
کشتی نوح داند دریای پرخطر را
هوش مصنوعی: دل شکستهای که با عشق، مسیری را پیموده است، میداند چگونه در دریای پرخطر زندگی، مانند کشتی نوح، حرکت کند و از موانع عبور کند.
از سیلی معلم گردد روان سبق ها
افزون شود روایی از سکه سیم و زر را
هوش مصنوعی: اگر معلم با ضربهای به دل شاگردی بزند، علم و آگاهی او بیشتر میشود. همچنین، مهارت و اعتبار او در زمینههایی که به سکههای نقره و طلا مربوط میشود، افزایش پیدا میکند.
دل چون رسد به جانان بیزار جسم گردد
تا پیش شمع خواهد پروانه بال و پر را
هوش مصنوعی: وقتی دل به محبوبش برسد، دیگر از بدن بیزار میشود و مانند پروانهای که به سمت شمع میراند، تمام وجودش را به سوی معشوق میگشاید.
هجران به دل گوارا ز امید وصل گردید
شهدست آب دریا لب تشنه گهر را
هوش مصنوعی: فراق و جدایی برای دل آسان و خوشایند میشود وقتی که امید وصل و دیدار در دل باشد؛ مانند اینکه آب دریا برای کسی که به دنبال مروارید است، شیرین و دلپذیر است.
از گفتگوی شیرین دل از جهان نمی برد
طوطی اگر نمی داشت در چاشنی شکر را
هوش مصنوعی: اگر طوطی در چاشنی شکر نداشت، از گفتگوی شیرین دل و زیباییهای دنیا چیزی نمیبرد.
جان تو لامکانی روح تو آسمانی است
تا کی کنی عمارت این جسم مختصر را؟
هوش مصنوعی: جان تو در جایی محدود نمیشود و روح تو به آسمانها تعلق دارد. تا کی میخواهی به ساخت و ساز این بدن کوچک و بیارزش بپردازی؟
مطلب ز عشقبازی تحصیل خاکساری است
افتادگی است حاصل از پختگی ثمر را
هوش مصنوعی: عشق و بازی به انسان کمک میکند تا به تواضع و خاکساری دست یابد. این تواضع نتیجهی آگاهی و پختگی شخص است و در نهایت میوهری است که به دست میآید.
چند آبرو توان ریخت بر آستان خورشید؟
زان از کلف سیاه است پیوسته دل قمر را
هوش مصنوعی: چند بار میتوان برای خورشید احترام قائل شد؟ زیرا عشق به ماه همواره تحت تأثیر تیرگیها و مشکلات است.
حاشیه ها
1397/08/13 20:11
مفقودالاثر
بیت 5
مصراع 2
کسی لطف میکنه در مورد گهر بهم توضیح بده
شهدست آب دریا لب تشنه گهر راآ
آنکه در پی یافتن مروارید است ، آب دریا با آنهمه تلخی برایش چون شهد شیرین است
لب تشنه ی گوهر = خواهان مروارید
شهد است آب دریا، لب تشتهی گهر را
منظور از گهر در اینحا مروارید است.
مروارید طبیعی در آب دریای شور در درون صدف به وجود میاید. صدف آب شور دریا را همچو شهد میخورد و مروارید میسازد. عاشق غم هجران را همچو شهد و شکر میخورد و ثمر و پختگی میاموزد.
هجران به دل گوارا ز امید وصل گردید
شهدست آب دریا لب تشنه گهر را
به نظر گهر به معنی پاک و زلال بکار رفته است(اشاره به رود و چشمه)
احتمال شاید کمتر گَهَر که رود است و آب شیرین و زلال
آری امید زنده ماندن(وصال) آب تلخ و شور دریا(جدایی) را برای(شخص) لب تشنه(عاشق) همچون آب زلال رود میگرداند.
دل غم پرور تلخی و شوری جدایی را با امید وصال به زلالی و شیرینی میرساند.
شیرین غمان
آنقدر دست و پا میزنم و شنا میکنم تا از مصیبت دریا به جاری رود برسم.
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق
که نامی خوش تر از اینت ندانم
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری
به غیر از زهر شیرینت نخوانم
چه غم دارم که این زهر تب آلود
تنم را در جدایی میگدازد
از آن شادم که در هنگامه درد
غمی شیرین دلم را می نوازد
مشیری
هر کسکی را کسکی هر جگری را هوسی
لیک کجا تا به کجا من ز هوایی دگرم
بر همگان گر ز فلک زهر ببارد همه شب
من شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکرم
...............................................
با غمزه سرمست تو میریم و اسیریم
با عشق جوانبخت تو پیریم و جوانیم
شادی شود آن غم که خوریمش چو شکر خوش
ای غم بر ما آی که اکسیر غمانیم
مولانا
1397/08/14 05:11
مفقودالاثر
ممنونم از هر سه دوست لطف فراوان دارید
و تعبیرها هم هر کدوم سرجای خودش قشنگ بود