گنجور

غزل شمارهٔ ۸۳۳

از آه روز گردان شبهای تار خود را
آیینه دو رو کن لیل و نهار خود را
در ملک دل مگردان مطلق عنان هوس را
از دست باد بستان مشت غبار خود را
زان گوهر گرامی هرگز خبر نیابی
از گریه تا نسازی دریا کنار خود را
دلسوزی عزیزان چون برق در گذارست
از سوز دل برافروز شمع مزار خود را
بیکاری و توکل دورست از مروت
بر دوش خلق مفکن زنهار بار خود را
آب و هوا و آتش مرکز شناس گشتند
تو بی خبر ندانی راه دیار خود را
دایم بود فروزان چون آتش دل لعل
هر کس نداد بیرون از دل شرار خود را
خواهی که آسمان ها در بر رخت نبندند
با خاک کن برابر اول حصار خود را
زان چشم های میگون شرمی بدار صائب
از هر شراب تلخی مشکن خمار خود را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از آه روز گردان شبهای تار خود را
آیینه دو رو کن لیل و نهار خود را
هوش مصنوعی: از غم و اندوهی که روزها برایت می‌آورند، در شب‌های تار خود بهره ببر و به زندگی‌ات نگاهی دوباره بینداز. روز و شب زندگی‌ات را با هم مقایسه کن و به هر دو جنبه آن توجه کن.
در ملک دل مگردان مطلق عنان هوس را
از دست باد بستان مشت غبار خود را
هوش مصنوعی: در دنیای دل خود، اجازه نده که تمایلات و آرزوها به طور کامل بر تو تسلط پیدا کنند. کنترل احساسات خود را از دست نده و نگذار که مشکلات و حواشی زندگی تو را تحت تأثیر قرار دهد.
زان گوهر گرامی هرگز خبر نیابی
از گریه تا نسازی دریا کنار خود را
هوش مصنوعی: هرگز از ارزش این گوهر باخبر نخواهی شد، مگر اینکه برای رسیدن به آن، سختی و تلاش کنی. فقط در این صورت است که می‌توانی آن را به دست آوری و از آن لذت ببری.
دلسوزی عزیزان چون برق در گذارست
از سوز دل برافروز شمع مزار خود را
هوش مصنوعی: محبت و نگرانی عزیزان همانند برق، لحظه‌ای و زودگذر است. بنابراین، از درد و سوز دل خود، باید یاد و خاطره عزیزان را مانند شعله‌ای در مزار خود برافروخت و حفظ کرد.
بیکاری و توکل دورست از مروت
بر دوش خلق مفکن زنهار بار خود را
هوش مصنوعی: بیکار بودن و تکیه بر خداوند به تنهایی کافی نیست و نباید بار خود را بر دوش دیگران بگذاری. مراقب باش که به دیگران زحمت نرسانی.
آب و هوا و آتش مرکز شناس گشتند
تو بی خبر ندانی راه دیار خود را
هوش مصنوعی: عناصر طبیعی مانند آب، هوا و آتش متوجه شدند و شناخته شدند، اما تو همچنان در بی خبری و از مسیر درست زندگی‌ات بی‌خبر هستی.
دایم بود فروزان چون آتش دل لعل
هر کس نداد بیرون از دل شرار خود را
هوش مصنوعی: همواره مانند آتش در دل، احساسی سرشار و درخشان وجود دارد و هیچ‌کس نتوانسته این احساس را از دل خود بیرون بیاورد.
خواهی که آسمان ها در بر رخت نبندند
با خاک کن برابر اول حصار خود را
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی آسمان‌ها بر تو سایه نیندازند و در آغوش بگیرند، باید در ابتدا مرز خود را با خاک و زمین مشخص کنی.
زان چشم های میگون شرمی بدار صائب
از هر شراب تلخی مشکن خمار خود را
هوش مصنوعی: از چشمان زیبای تو شرم دار، صائب، که حتی از هر شراب تلخی نباید خمار خود را بشکنی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۳۳ به خوانش عندلیب