غزل شمارهٔ ۸۳۲
بسته است چشم روشن از سیر، بال ما را
چون شمع ریشه باشد در سر نهال ما را
گرد یتیمی ما چون گوهرست ذاتی
نتوان فشاند از دل گرد ملال ما را
ما را ز زیر پر هست راهی به آن گلستان
هر چند سخت بندد صیاد بال ما را
آن کس که داد ما را ز آغاز آنچه بایست
هم می کند در آخر فکر مآل ما را
چون سایلان مبرم از تیغ رو نتابیم
چین جبین نبندد راه سؤال ما را
تا می توان گرفتن ای دلبران به گردن
در دست و پا مریزید خون حلال ما را
ما چون گهر حصاری در روی سخت خویشیم
از خشکسال غم نیست آب زلال ما را
چون مشک سوده سازد ناسور زخم ها را
گردی که خیزد از ره مشکین غزال ما را
از قیل و قال هر کس حالش بود هویدا
نتوان نهفته کردن از خلق حال ما را
دایم به آبروییم از فیض خاکساری
از دست هم ربایند رندان سفال ما را
در ناتمامی امروز از ما تمامتر نیست
هر ناقصی چه داند صائب کمال ما را؟
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بسته است چشم روشن از سیر، بال ما را
چون شمع ریشه باشد در سر نهال ما را
هوش مصنوعی: چشمهای روشنی که به دنیا مینگرند، بسته شدهاند و بالهای ما مانند شعله شمعی میسوزد که ریشهاش در سر نهال ماست.
گرد یتیمی ما چون گوهرست ذاتی
نتوان فشاند از دل گرد ملال ما را
هوش مصنوعی: گرد یتیمی ما مانند جواهر ارزشمندی است که نمیتوان ناراحتی و اندوه ما را از دل خارج کرد.
ما را ز زیر پر هست راهی به آن گلستان
هر چند سخت بندد صیاد بال ما را
هوش مصنوعی: ما با وجود اینکه در خطر هستیم و ممکن است صیاد ما را به دام بیندازد، اما راهی به سوی آن باغ بهشت داریم.
آن کس که داد ما را ز آغاز آنچه بایست
هم می کند در آخر فکر مآل ما را
هوش مصنوعی: کسی که از همان ابتدا آنچه را که باید به ما داده، در پایان نیز به خوبی وضعیت و سرنوشت ما را مد نظر دارد.
چون سایلان مبرم از تیغ رو نتابیم
چین جبین نبندد راه سؤال ما را
هوش مصنوعی: ما نمیتوانیم با یک نگاه تند و جدی از کسی که سوال میکند، دوری کنیم؛ چون این کار مانع بروز سوالات و گفتگوها میشود.
تا می توان گرفتن ای دلبران به گردن
در دست و پا مریزید خون حلال ما را
هوش مصنوعی: تا جایی که میتوانید، ای معشوقان، خون حلال ما را به گردن نگیرید و در کنارتان ریخته نشود.
ما چون گهر حصاری در روی سخت خویشیم
از خشکسال غم نیست آب زلال ما را
هوش مصنوعی: ما مانند جواهری هستیم که در یک دیواره سخت قرار دارد، بنابراین از خشکی و غم رنج نمیبریم و آب زلال وجود ما تحت تأثیر این مشکلات قرار نمیگیرد.
چون مشک سوده سازد ناسور زخم ها را
گردی که خیزد از ره مشکین غزال ما را
هوش مصنوعی: وقتی که مشک خالص خراب میشود، پدید آمدن زخمها و دردهایی که در دل داریم، مانند گردی است که از مسیر آن غزال زیبا به وجود میآید.
از قیل و قال هر کس حالش بود هویدا
نتوان نهفته کردن از خلق حال ما را
هوش مصنوعی: هر کس بر اساس گفتهها و رفتارهایش، حالت و روحیهاش برای دیگران آشکار میشود و نمیتوان وضعیت درونی ما را از دیگران پنهان کرد.
دایم به آبروییم از فیض خاکساری
از دست هم ربایند رندان سفال ما را
هوش مصنوعی: همیشه به خاطر احترام که از تواضع و خاکساری ناشی میشود، از دست میرود و رندان (نافرمان) خوشان چیزی از ما میگیرند.
در ناتمامی امروز از ما تمامتر نیست
هر ناقصی چه داند صائب کمال ما را؟
هوش مصنوعی: امروز به دلیل ناتمامیاش، هیچ چیز کاملتر از ما نیست. هر کسی که ناقص است، چگونه میتواند از کمال ما باخبر شود؟

صائب