غزل شمارهٔ ۸۲۱
کوشش نبرد راه به مأوای دل ما
کز هر دو جهان است برون، جای دل ما
سیلاب مقید به خس و خار نگردد
دنیا نشود سلسله پای دل ما
گر گوهر شهوار شود، سفته نگردد
رازی که زند غوطه به دریای دل ما
ما قدر خود از بی بصری ها نشناسیم
ورنه شب قدرست سویدای دل ما
زان حسن جهانگیر چه ادراک نماید؟
هر چند شود چشم، سراپای دل ما
از سرمه شود روشن اگر دیده مردم
از داغ بود دیده بینای دل ما
بال و پر سیر دگران گر بود از چشم
در بستن چشم است تماشای دل ما
گر مطلب ارباب هوس، وصل تمناست
در ترک تمناست تمنای دل ما
صد میکده گر خون جگر صرف نماید
بیرون نزند رنگ ز مینای دل ما
تا چشم کند کار، سیه خانه لیلی است
از داغ تو در دامن صحرای دل ما
از کاوش مژگان بلندت نتوان یافت
یک گوهر ناسفته به دریای دل ما
در سنگ اثر جوش بهاران ننماید
از می نرود خشکی سودای دل ما
از داغ بود چون ورق لاله درین باغ
شیرازه جمیت اجزای دل ما
مرده است ز بی همنفسی در بر ما دل
کو همنفسی تا کند احیای دل ما؟
صائب نتوان یافت به جز داغ جگرسوز
شمعی که شود انجمن آرای دل ما
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کوشش نبرد راه به مأوای دل ما
کز هر دو جهان است برون، جای دل ما
هوش مصنوعی: تلاش نکنید که راهی به پناهگاه دل ما پیدا کنید، زیرا این مکان از هر دو جهان فراتر است و فراتر از همهچیز برای دل ماست.
سیلاب مقید به خس و خار نگردد
دنیا نشود سلسله پای دل ما
هوش مصنوعی: دنیا نمیتواند ما را به بند کشد و محدود کند، زیرا دل ما از این زنجیرها آزاد است.
گر گوهر شهوار شود، سفته نگردد
رازی که زند غوطه به دریای دل ما
هوش مصنوعی: اگر عشق و علاقه به گوهری ارزشمند تبدیل شود، دیگر راز و رازی وجود نخواهد داشت که نتواند در عمق احساسات ما غوطهور شود.
ما قدر خود از بی بصری ها نشناسیم
ورنه شب قدرست سویدای دل ما
هوش مصنوعی: ما به خاطر نادانی خود ارزش واقعیمان را نمیدانیم، وگرنه شب قدر، ارزش عمیق و خاصی دارد برای دلهای ما.
زان حسن جهانگیر چه ادراک نماید؟
هر چند شود چشم، سراپای دل ما
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند زیباییهای خیرهکننده و بینظیر او را درک کند؟ حتی اگر چشمان ما به او نگاه کند، باز هم دل ما به طور کامل از زیباییش سیراب نمیشود.
از سرمه شود روشن اگر دیده مردم
از داغ بود دیده بینای دل ما
هوش مصنوعی: اگر چشمان مردم با سرمه روشن شود، چشمان دل ما به خاطر درد و غم، بینا و آگاه شده است.
بال و پر سیر دگران گر بود از چشم
در بستن چشم است تماشای دل ما
هوش مصنوعی: اگر دیگران در پرواز و رهایی میدرخشند، باید بگویم که دیدن دل ما تنها با بستن چشمها و دور کردن نگاه ممکن است.
گر مطلب ارباب هوس، وصل تمناست
در ترک تمناست تمنای دل ما
هوش مصنوعی: اگر خواسته ارباب هوس، وصال محبوب باشد، در حقیقت ترک این خواهش، خواسته دل ماست.
صد میکده گر خون جگر صرف نماید
بیرون نزند رنگ ز مینای دل ما
هوش مصنوعی: اگر صد میکده هم خون دل ما را صرف کنند، رنگ و حالت دل ما تغییر نخواهد کرد.
تا چشم کند کار، سیه خانه لیلی است
از داغ تو در دامن صحرای دل ما
هوش مصنوعی: چشم وقتی به کار بیفتد، سیاهچاله لیلی به خاطر غم تو، در دل بیابان ما به وجود میآید.
از کاوش مژگان بلندت نتوان یافت
یک گوهر ناسفته به دریای دل ما
هوش مصنوعی: چشمهای زیبای تو هرگز نمیتواند در عمق دل ما، گوهری نایافته را پیدا کند.
در سنگ اثر جوش بهاران ننماید
از می نرود خشکی سودای دل ما
هوش مصنوعی: بهاری که در دل و جان ماست، در سنگها اثری نمیگذارد و تنها با نوشیدن شراب، میتوانیم از خشکی احساسات خود رهایی یابیم.
از داغ بود چون ورق لاله درین باغ
شیرازه جمیت اجزای دل ما
هوش مصنوعی: دل ما به قدری زخم و درد دارد که مانند ورق لالهای در این باغ، محزون و آشفته است.
مرده است ز بی همنفسی در بر ما دل
کو همنفسی تا کند احیای دل ما؟
هوش مصنوعی: دل ما از تنهایی و عدم هم صحبتی رنج میبرد و احساس میکند که به سبب نبودن یک همدم، پژمرده و بیروح شده است. اکنون در جستجوی یک دوست و همنفس هستیم تا با حضورش، جان تازهای به دل ما ببخشد و روحمان را احیا کند.
صائب نتوان یافت به جز داغ جگرسوز
شمعی که شود انجمن آرای دل ما
هوش مصنوعی: شمعی که داغ و درد سوزان دل را به نمایش میگذارد، نمیتوان یافت که بتواند جمع دلهای ما را روشن کند.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۸۲۱ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1396/02/27 02:04
نادر..
کو همنفسی تا کند احیای دل ما ..
1397/10/03 19:01
امیرشریعتی
سلام
لطفا در مصرع دوم از بیت سیزدهم، جمعیت را تصحیح بفرمایید، به طور اشتباه جمیت تایپ شده...

صائب