غزل شمارهٔ ۸۲۰
درمانده این جسم نزارست دل ما
در سنگ نهان همچو شرارست دل ما
هر چند بهای گهر از گرد یتیمی است
بی قیمت ازین مشت غبارست دل ما
چون غنچه محال است که از پوست برآید
چندان که درین سبز حصارست دل ما
تا دست به این پیکر خاکی نفشاند
ماتم زده چون شمع مزارست دل ما
چون دانه بی مغز ز بی برگ و نوایی
شرمنده اقبال بهارست دل ما
تا با خبر از هستی خویش است، پیاده است
از خود چو برون رفت سوارست دل ما
دریوزه دیدار کند از در و دیوار
هر چند که آیینه یارست دل ما
دارد به غم عشق نظر از همه عالم
آهوست ولی شیر شکارست دل ما
هر چند که پیچیده به می چون رگ تلخی
در کشمکش از رنج خمارست دل ما
ساقی برسان باده اندیشه گدازی
کز ناخن اندیشه فگارست دل ما
هر داغ جگرسوز، سیه خانه لیلی است
تا واله آن لاله عذارست دل ما
تا قطره خود را نکند گوهر شهوار
سرگشته تر از ابر بهارست دل ما
زان جلوه مستانه کز آن سرو روان دید
چون گل همه آغوش و کنارست دل ما
در رشته زنار کشد دانه تسبیح
معلوم نشد در چه شمارست دل ما
از چشمه حیوان، جگر سوخته دارد
هم طالع خال لب یارست دل ما
هر چند درین باغ چو گل پاک دهانیم
از زخم زبان بوته خارست دل ما
هر چند ز پرگار فتد گردش دوران
چون نقطه مرکز به قرارست دل ما
زین نغمه سرایان که درین باغ و بهارند
صائب ز نوای تو فگارست دل ما
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درمانده این جسم نزارست دل ما
در سنگ نهان همچو شرارست دل ما
هوش مصنوعی: این جسم ضعیف و ناتوان ما به کمبود و درماندگی دچار است، اما دل ما درون سنگ جا گرفته و مثل آتش سوزان است. دل ما در عین سکون و استواری، پر از شور و احساسات قوی است.
هر چند بهای گهر از گرد یتیمی است
بی قیمت ازین مشت غبارست دل ما
هوش مصنوعی: هرچند که قیمت گوهر به خاطر یتیمی و ناداری آن زیاد است، اما دل ما از این مشت خاک و غبار نیز بیارزشتر است.
چون غنچه محال است که از پوست برآید
چندان که درین سبز حصارست دل ما
هوش مصنوعی: دل ما در این حصار سبز، مثل غنچهای است که به سختی میتواند از پوست خود خارج شود. این نشاندهندهی محدودیتها و سختیهایی است که ما برای ابراز احساسات و آزادی خود داریم.
تا دست به این پیکر خاکی نفشاند
ماتم زده چون شمع مزارست دل ما
هوش مصنوعی: دل ما همچون شمعی است که در یک مزار خاموش و غمگین میسوزد، تا زمانی که به این بدن خاکی دست نزنند و به آرامش نرسد.
چون دانه بی مغز ز بی برگ و نوایی
شرمنده اقبال بهارست دل ما
هوش مصنوعی: دل ما مانند دانهای است که پوچ و بیمغز است و شرمنده از زیبایی و خوشحالی بهار به خاطر فقدان سرزندگی و شادابی است.
تا با خبر از هستی خویش است، پیاده است
از خود چو برون رفت سوارست دل ما
هوش مصنوعی: هنگامی که انسان از وجود خود آگاه است، در واقع در حالت فرود و محدودیت قرار دارد. اما وقتی که از خود فراتر میرود و به درک عمیقتری میرسد، احساس آزادی و پرواز میکند. دل انسان در این لحظه به اوج میرسد و احساس سوار بودن بر دنیای وجود را تجربه میکند.
دریوزه دیدار کند از در و دیوار
هر چند که آیینه یارست دل ما
هوش مصنوعی: دریوزگی یا درخواست دیدار یار از هر گوشه و کناری، برای دل ما همانند آینهای است که تصویر محبوب را نشان میدهد. یعنی هر جا که برویم، حتی اگر به طور واضح او را نبینیم، یاد او در دل ما محفوظ است و ما هنوز هم به او فکر میکنیم.
دارد به غم عشق نظر از همه عالم
آهوست ولی شیر شکارست دل ما
هوش مصنوعی: غم عشق مانند آهو است که به زیبایی و لطافت خود مشهور است، اما دل ما شکار شیر است که قوی و پرخاشگر است. اینجا به تضاد و زبان استعاری اشاره شده است که نشان میدهد با وجود لطافت عشق، احساسات و دل ما میتواند بسیار قوی و چالشبرانگیز باشد.
هر چند که پیچیده به می چون رگ تلخی
در کشمکش از رنج خمارست دل ما
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دل ما در کشمکش و رنج غم و اندوه است، اما مانند رگهی تلخ به می پیچیده و در عین حال به زیبایی در این حال غرق شده است.
ساقی برسان باده اندیشه گدازی
کز ناخن اندیشه فگارست دل ما
هوش مصنوعی: ای ساقی، لطفاً شراب اندیشهای بیاور که دل ما از فکر و خیال آزار دیده است.
هر داغ جگرسوز، سیه خانه لیلی است
تا واله آن لاله عذارست دل ما
هوش مصنوعی: هر زجری که قلب را میسوزاند، خانه سیاه لیلی است؛ زیرا دل ما برای عاشق آن لاله زیبا به عذاب آمده است.
تا قطره خود را نکند گوهر شهوار
سرگشته تر از ابر بهارست دل ما
هوش مصنوعی: دل ما در حالتی شگفتانگیز و سرگردان است، مانند ابرهای بهار که در حال باریدن هستند، هرچند که در این حال، نمیتواند به خود ببالد و به ارزش وجودیاش پی ببرد.
زان جلوه مستانه کز آن سرو روان دید
چون گل همه آغوش و کنارست دل ما
هوش مصنوعی: به خاطر جلوه جذاب آن معشوق که مانند یک درخت بلند خوش قامت است، دل ما مانند گل، پر از عشق و محبت به اوست و به همین خاطر همه چیز را در آغوش و کنار او میبینیم.
در رشته زنار کشد دانه تسبیح
معلوم نشد در چه شمارست دل ما
هوش مصنوعی: دانههای تسبیح در رشتهای به هم پیوستهاند و به همین ترتیب، دل ما نیز در دست تقدیر گرفتار شده است. این دل در شکل گیری و شمارش احساسات و به خصوص در عشق و وابستگی، مشخص نیست که به چه تعداد و در چه حالتی درگیر است.
از چشمه حیوان، جگر سوخته دارد
هم طالع خال لب یارست دل ما
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر عشق و احساس عمیق است. میتوان گفت که از چشمه زندگی، درد و رنجی به دل عاشق وارد شده که ناشی از یاد یار و زیبایی اوست. در واقع، این احساسات نشاندهنده این است که عشق و زیبایی میتواند همزمان شادی و غم را به همراه داشته باشد. عشق، همچون خالی بر لبان یار، هم دلانگیز و هم دلسوخته کننده است.
هر چند درین باغ چو گل پاک دهانیم
از زخم زبان بوته خارست دل ما
هوش مصنوعی: هرچند که ما مانند گلهای پاک و زیبا در این باغ هستیم، اما دلمان از زخم زبانها و سخنان تلخ دیگران آسیب دیده و پر از خاری است.
هر چند ز پرگار فتد گردش دوران
چون نقطه مرکز به قرارست دل ما
هوش مصنوعی: با وجود اینکه زمان مانند دورانی در حال چرخش است، دل ما همچنان ثابت و آرام مانند نقطه مرکزی باقی میماند.
زین نغمه سرایان که درین باغ و بهارند
صائب ز نوای تو فگارست دل ما
هوش مصنوعی: در این باغ و فصل بهار، آوازهای زیبایی که توسط سرایندگان خوانده میشود، دل ما از نوای تو غمگین و بیتاب است.