گنجور

غزل شمارهٔ ۸۱۶

فانوس حجاب است چراغ سحری را
دامن به میان بر زده باید سفری را
در دامن منزل نبود بیم ز رهزن
همراه چه حاجت سفر بی خبری را؟
دریاب اگر اهل دلی، پیشتر از صبح
چون غنچه نشکفته نسیم سحری را
سختی رسد از چرخ به نازک سخنان بیش
با سنگ سر و کار بود شیشه گری را
از بی ثمران باش که چون سرو درین باغ
سرسبزی جاوید بود بی ثمری را
بیهوده فلک کار به دل تنگ گرفته است
از شیشه شکستی نرسد بال پری را
شد ترس من از نامه اعمال فزون تر
تاریکی شب بیش کند بی جگری را
نتوان به سپر برد کجی از گهر تیغ
عینک ندهد فایده ای کج نظری را
بس جای که آهستگی آنجاست درشتی
بی پرده کند نرمی گفتار، کری را
تا صاحب فرزند نگردی، نتوان یافت
در عالم ایجاد، حقوق پدری را
صائب به جز آشفتگی دل ثمری نیست
در دایره چرخ، پریشان نظری را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فانوس حجاب است چراغ سحری را
دامن به میان بر زده باید سفری را
هوش مصنوعی: چراغ درخشان شب مانند فانوسی است که برای روشن کردن راه نیاز داریم، اما باید دامن حجاب را کنار بزنیم تا بتوانیم سفر را آغاز کنیم.
در دامن منزل نبود بیم ز رهزن
همراه چه حاجت سفر بی خبری را؟
هوش مصنوعی: در خانه که امنیت و آرامش وجود دارد، چرا باید از خطرات سفر و ناامنی‌های آن نگران باشیم؟ در واقع وقتی در محیط امنی هستیم، دلیلی برای ترک آن و رفتن به سفر بی‌خبر نیست.
دریاب اگر اهل دلی، پیشتر از صبح
چون غنچه نشکفته نسیم سحری را
هوش مصنوعی: اگر دل سوزی داری، پیش از آنکه صبح فرا برسد، مانند غنچه‌ای که هنوز باز نشده، از نسیم صبحگاهی بهره‌مند شو.
سختی رسد از چرخ به نازک سخنان بیش
با سنگ سر و کار بود شیشه گری را
هوش مصنوعی: سختی و مشکلات از سرنوشت به کلمات لطیف و ظریف می‌آید، اما شیشه‌گر در کارش بیشتر با سنگ و سختی‌ها مواجه است.
از بی ثمران باش که چون سرو درین باغ
سرسبزی جاوید بود بی ثمری را
هوش مصنوعی: به کسانی که ثمری ندارند و بی‌فایده هستند، نزدیک نشوید؛ چرا که مانند سروی که در باغی همیشه سبز قرار دارد، بی‌فایده بودن خود را نشان می‌دهد.
بیهوده فلک کار به دل تنگ گرفته است
از شیشه شکستی نرسد بال پری را
هوش مصنوعی: جهان بیهوده به دل نگران چه اهمیتی می‌دهد، زیرا از شکستن شیشه‌ای نه می‌توان بال پرنده‌ای را به دست آورد.
شد ترس من از نامه اعمال فزون تر
تاریکی شب بیش کند بی جگری را
هوش مصنوعی: ترس من از نامه اعمال بیشتر می‌شود، مثل اینکه تاریکی شب بدون هیچ نوری است.
نتوان به سپر برد کجی از گهر تیغ
عینک ندهد فایده ای کج نظری را
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر نقص در دید خود، به درستی نگاه نکند، حتی بهترین ابزارها و وسایل هم نمی‌توانند مشکل او را حل کنند.
بس جای که آهستگی آنجاست درشتی
بی پرده کند نرمی گفتار، کری را
هوش مصنوعی: جای هایی وجود دارد که در آنها آرامش و نرمش حاکم است، و در چنین مکان هایی، رفتارهای تند و بی‌پروا نمی‌توانند نرمی و لطافت گفتگو را تحت تأثیر قرار دهند.
تا صاحب فرزند نگردی، نتوان یافت
در عالم ایجاد، حقوق پدری را
هوش مصنوعی: زمانی که به مقام پدر شدن نرسی، در این دنیا نمی‌توانی حقوق و مسئولیت‌های والدینی را درک کنی.
صائب به جز آشفتگی دل ثمری نیست
در دایره چرخ، پریشان نظری را
هوش مصنوعی: صائب می‌گوید که در این دنیای پر از تغییرات و مشکلات، تنها نتیجه‌ای که نصیب دل‌های آشفته می‌شود، احساس سردرگمی و پریشانی است. در واقع، زندگی در دایره زمان و سرنوشت، برای کسانی که دائماً در نگرانی و بی‌نظمی هستند، چیزی جز درد و ناراحتی به ارمغان نمی‌آورد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۱۶ به خوانش عندلیب